نشریه اسپانیایی الپائیس در گزارشی تحلیلی به طرح ارائه شده از سوی رئیس جمهوری ایالات متحده برای پایان دادن دو سال جنگ خونین در غزه پرداخته و آن را از منظر ژئوپولیتیک مورد بررسی قرار داده است.
نویسنده در ابتدای این گزارش تحلیلی که شرح کامل آن در زیر آمده مینویسد از این طرح به عنوان «ابتکار دیپلماتیکی» یاد میکند که رئیسجمهوری آمریکا پس از بمباران ایران و تحمیل خواستههای نظامی و تجاری بر اروپا، با آن به موفقیت دیگری دست یافت.
طرح ترامپ برای غزه با وجود آیندهای نامعلوم، به لحاظ سیاسی و انسانی رویدادی مهم است. اهمیت این طرح، پیش از هر چیز در امیدی نهفته است که میتواند برای غیرنظامیان غزه به ارمغان آورد؛ مردمی تحت محاصره قرون وسطایی که بنا به گزارش کارشناسان سازمان ملل قربانی «نسلکشی اسرائیل» شدهاند.
اما این طرح فراتر از جنبه انسانی، پیامدهای ژئوپلیتیک قابل توجهی به همراه دارد. اگرچه نتیجه طرح صلح جاری نامشخص است، به نظر میرسد برخی از فرایندها و پویشهایی که با این ابتکار شکل گرفتهاند، آثار درازمدتی بر جای خواهد گذاشت.
الپائیس در ادامه این گزارش، عواملی که باید هنگام ارزیابی این رویداد در نظر گرفته شوند را یک به یک مورد بررسی قرار داده است:
دونالد ترامپ
این طرح دربرگیرنده شماری از دستاوردهای مثبت برای رئیسجمهور آمریکاست. با وجود ابهامات عمیق پیرامون متن این ابتکار، طرح مذکور حمایت گسترده بینالمللی را نه تنها در منطقه، بلکه فراتر از آن، از اروپا گرفته تا روسیه و هند، به دست آورده و در نتیجه به عنوان یک موفقیت دیپلماتیک جلوه کرده است.
آقای ترامپ بهواسطه این فرایند توانست فشار فزایندهای را که به سبب همراهی آمریکا با اقدامات اسرائیل بر واشنگتن تحمیل شده و خشم شدیدی را در افکار عمومی جهانی برانگیخته بود، کاهش دهد.
علاوه بر این، طرح مذکور تحکیم روابط با دولتهای اقتدارگرای سنی در منطقه را تضمین میکند؛ کشورهایی که از اقدامات اسرائیل، به ویژه بمباران قطر به شدت خشمگین بودند. این کشورها از بسیاری جهات متحدانی جذاب برای ایالات متحده هستند زیرا توان مالی گستردهای دارند و در صورت درک تلاش واشنگتن برای مهار اسرائیل، آماده خرید گسترده سلاح خواهند بود.
این ابتکار همچنین باید در سطحی وسیعتر و در چارچوب حمله آمریکا به ایران بررسی شود؛ حملهای که اگرچه دستاوردهای مادی آن مبهم است، اما در سطح ژئوپولیتیکی، با توجه واکنش حداقلی ایران و سرعت عمل واشنگتن، به عنوان یک موفقیت تلقی شد.
با آنکه مخالفان حمایت واشنگتن از اسرائیل خشم خود را فراموش نخواهند کرد اما در مقیاس ژئوپلیتیک و معادلات قدرت، این حرکت بار دیگر جایگاه مرکزی ایالات متحده را در خاورمیانه و جهان تثبیت کرده است.
اگر این دستاوردها را به توافق اعضای ناتو برای افزایش هزینههای نظامی به ۵ درصد از تولید ناخالص داخلی و توافق تجاری تحمیلشده بر اروپایی اضافه کنیم، باید اعتراف کرد که ترامپ در ۹ ماه نخست ریاستجمهوری خود موفقیتهای چشمگیری را به نام خود ثبت کرده است.
بنیامین نتانیاهو
برای نخستوزیر اسرائیل، این طرح به مثابه یک جام زهر بوده است. عذرخواهی تحقیرآمیز کاخ سفید از قطر به دلیل حمله اسرائيل به اهداف حماس در خاک این کشور که با تصویری از این ابراز پشیمانیِ اجباری تکمیل شد، نشانهای از این تلخی است. افزون بر این، اشاره طرح به راهحل دوکشوری و مخالفت ضمنی با الحاق، شهرکسازی یا پاکسازی قومی، مؤلفههایی ناخوشایند برای نتانیاهو محسوب میشوند.
اما این موارد آزاردهنده، بیاهمیت یا حاشیهای هستند. اصل ماجرا طرحی است که شباهت زیادی به خواستههای نتانیاهو دارد؛ مواردی چون بازگشت گروگانها، تسلیم کامل حماس، عدم تعهد واقعی برای خروج کامل نیروها از غزه و بی توجهی به حقوق سیاسی فلسطینیان که همواره مورد توجه و تاکید نخست وزیر اسرائيل بوده است.
با توجه به نزدیک شدن پایان دوره قانونگذاری اسرائیل (۱۲ ماه دیگر)، منطقی است که نتانیاهو بخواهد پیش از آغاز کارزار انتخاباتی، مسئله گروگانها و فشار روانی ناشی از جنگ را حلوفصل کند. او میداند که تنها تکیهگاه اسرائیل در مواجهه با انزوای بینالمللی، حمایت آمریکا است. بنابراین نمیتوانست با خشمگین کردن ترامپ، خطر تازهای بیافریند. این طرح برای او فرصتی فراهم میآورد تا با کمترین تعهد، بیشترین امتیاز را به دست آورد؛ رویکردی که با سابقه تعهدشکنیهای مکرر او، از جمله در خصوص خروج از لبنان، کاملاً سازگار است.
حماس
این طرح اساساً یک فرمان تسلیم است؛ از حماس خواسته میشود گروگانها را که تنها برگ برنده آنهاست آزاد کند، سلاحهای خود را تحویل دهد، از حضور در اداره سیاسی غزه صرفنظر کند، استقرار نیروی بینالمللی را بپذیرد و نظارت خارجی بر مدیریت روزمره غزه را قبول کند؛ نظارتی که رنگ و بوی استعمار دارد؛ در مقابل، تنها وعده توقف حملات اسرائیل در این طرح به آنها داده میشود.
حماس از این جنگ بهشدت آسیب دیده است. رنج انسانی بسیار گسترده بوده و محور موسوم به «مقاومت» اکنون بر زمین افتاده است. روند عادیسازی روابط میان دولتهای سنی و اسرائیل نیز هرچند متوقف شده، اما از بین نرفته است. رهبری حماس پراکنده و تضعیف شده و در سطح بینالمللی منزوی به نظر میرسد.
این طرح چیزی جز تأیید بر ضعف مطلق حماس نیست؛ هرچند احتمال دارد خشم انباشته از جنایات اسرائیل زمانی دیگر جان تازهای به ایده مقاومت بدمد، اما در کوتاهمدت، همانند نتانیاهو، حماس نیز از مصالحههای نامطلوب پرهیز خواهد کرد.
تشکیلات خودگردان فلسطین
تشکیلات خودگردان فلسطین به شدت تحت تأثیر این طرح که برایش زیانبار است قرار گرفته زیرا صراحتاً از نهاد حاکمیتی انتقالی در غزه حذف شده است. این توافق همچنین هیچ اشاره صریحی به تضمینها در مورد کرانه باختری ندارد.
از یک منظر کلیتر، این طرح نسبت به گذشته گامی رو به جلو برای فلسطینیان است؛ نه تنها به سبب برقراری آتشبس بلکه به این دلیل که روند آشکار پاکسازی قومی نهفته در طرح پیشین ترامپ درباره «ریویراى خاورمیانه» را متوقف میکند.
اعراب سنی
برای دولتهای سنی منطقه، این طرح دربرگیرنده منافعی است و حمایتشان نیز بر همین اساس است: نخست به کشتاری پایان میدهد که آنها را در موقعیت بسیار ناخوشایندی نزد شهروندان خود قرار داده بود؛ دیگر اینکه برای آنها فشار ترامپ بر نتانیاهو پس از حمله به قطر، نشانهای تازه از پایبندی واشنگتن به اتحادهای منطقهای است.
ثبات منطقه همچنین یک پیشنیاز اساسی برای توسعه طرحهای تحول اقتصادی است که همه بازیگران منطقهای و به ویژه عربستان سعودی برای تضمین آینده خود در مواجهه با کاهش احتمالی درآمدهای نفتی، به آن تکیه کردهاند.
هرچند نقش این کشورها در بحران اخیر ضعفها و محدودیتهایشان را آشکار کرده، اما این طرح افقی تازه پیش رویشان میگشاید که از مرحله بحرانی دو سال گذشته امیدبخشتر است.
«محور مقاومت»
این طرح، تحقیر و ضربه سنگین دیگری برای محور مقاومت است. پس از شکستهای نظامی ایران و حزبالله و سقوط رژیم بشار اسد، این ابتکار دیپلماتیک که با عدم تضمین حقوق فلسطینیان و متحد کردن کشورهای سنی و اروپایی پیرامون خود، حماس را منزوی کرده، یک فاجعه واقعی برای منافع ژئوپلیتیک محور یاد شده به حساب میآید.
اروپا
برای اتحادیه اروپا، این طرح گواهی بر بیاهمیتی و انفعال کامل در منطقه خاورمیانه است؛ در حالی که سکوت و بیعملی اروپا، انتقادها از معیارهای دوگانه اخلاقیاش را برانگیخته بود، اکنون برخی دولتها مانند آلمان و ایتالیا ممکن است از آرامش نسبی ناشی از کاهش خشونت برای کاستن از فشار افکار عمومی بهرهمند شوند. با این حال، این بحران در مجموع، مرحلهای سخت از ناتوانی و رکود ژئوپولیتیکی را برای اروپا رقم زده است.
چین
برای پکن نیز این طرح یک تحول مطلوب به شمار نمیرود. این کشور که درگیر «بازی مجموع-صفر» با واشنگتن است، تا پیش از این از انزوای آمریکا به دلیل حمایت یکجانبه از اسرائیل و بیاعتباری آن در سطح جهانی سود برده بود. اما طرح جدید این معادله را بر هم زده و بار دیگر جایگاه مرکزی آمریکا را در منطقه تثبیت کرده است، جایگاهی که چین در سالهای اخیر، از جمله با میانجیگری در نزدیکی عربستان و ایران، در پی آن بود.
اما بحران اخیر و طرح ترامپ محدودیتهای توان و اراده چین در نفوذ بر تحولات خاورمیانه را آشکار ساخت. اگر منطقه ثبات یابد، آمریکا فرصت بیشتری خواهد داشت تا تمرکز خود را به حوزه آسیا-اقیانوس آرام معطوف کند.
سازمان ملل متحد
سازمان ملل نتوانست به محلی برای شکلگیری این راهحل تبدیل شود. پیش از این نیز آژانس امدادرسانی سازمان ملل برای پناهندگان فلسطینی (آنروا) هدف تحریمهایی قرار گرفته بود که بر پایه اتهامات بیاساس اسرائیل شکل گرفت.
این بحران و ابتکار ترامپ، چهره سازمان ملل را نیز خدشهدار کرده است. با این حال، طرح جدید دستکم نقش سازمان ملل در توزیع کمکها در غزه را به رسمیت میشناسد و مجمع عمومی نیز گهگاه بستری برای تسهیل دیپلماسی فراهم کرده است.