پیامدهای ژئوپولیتیک خروج آمریکا از افغانستان؛ آیا زمین بازی برای ایران و چین گستردهتر شد؟

طی یک هفته گذشته تحلیلهای متفاوتی در رسانهها دربارۀ چرایی خروج ایالات متحده آمریکا از افغانستان مطرح شده است.
برخی آن را ادامه سیاستی میدانند که از زمان ریاست جمهوری باراک اوباما مطرح بوده است. سیاستی که میگوید با توجه به تحلیل هزینه-فایدۀ حضور بیست ساله ایالات متحده در این کشور، دیگر این حضور مقرون به صرفه نیست؛ بویژه آنکه دیگر القاعده نیز خطر گذشته را ندارد.
برخی به تشدید تنشها میان چین و ایالات متحده در شرق آسیا اشاره دارند و اینکه در حال حاضر حضور نظامی قویتر آمریکا در دریای چین جنوبی بسیار مهمتر از حضور این کشور در افغانستان است.
گروه سوم معتقدند ایالات متحده ترجیح داده مسکو را درگیر دردسرهای افغانستان کند. چراکه تداوم حملات طالبان، باعث هم مرز شدن آنها با برخی کشورهای آسیای میانه (که حیات خلوت روسیه هستند) میشود و این مساله خطر تقویت ارتباط میان اسلامگرایان تندرو در این کشورها با طالبان افغانستان را افزایش میدهد. علاوه بر این گفته میشود که آمریکا در حال مذاکره با کشورهای آسیای میانه برای ایجاد پایگاه نظامی است؛ موضوعی که احتمالا خوشایند کرملین نخواهد بود.
تحلیل چهارم این است که آمریکا مساله افغانستان را به همسایگانش سپرده تا کشورهایی همچون ایران و پاکستان در قبال اوضاع نابسامان و چندپارۀ افغانستان فعالتر عمل کنند.
درنهایت، گروهی نیز تصمیم جو بایدن در تخلیه نظامیان آمریکایی از افغانستان را یک «اشتباه» توصیف کرده و معتقدند که این خروج باعث نفوذ بیشتر چین و ایران، دو همسایه شرقی و غربی افغانستان در خاک این کشور میشود و به این ترتیب محور پکن-کابل-تهران علیه ایالات متحده تقویت خواهد شد.
اما تا چه اندازه این تحلیلها معتبر است و این خروج سریع و یکباره را با چه منطقی میتوان توضیح داد؟
در این باره با ولیرضا نصر، رئیس مدرسه مطالعات بینالملل پیشرفته دانشگاه جانز هاپکینز و مشاور امور افغانستان و پاکستان در دولت باراک اوباما، رئیس جمهوری پیشین ایالات متحده گفتگو کردهایم که چکیده آن در ادامه میآید.
این جنگ برای آمریکا برد نداشت
آقای نصر در پاسخ به چرایی خروج ایالات متحده در افغانستان میگوید: «جواب روشن این است که این جنگ برای آمریکا بُرد نداشت. این جنگ دستکم با آن مقداری که آمریکا در افغانستان سرباز داشت و پول خرج کرده بود، قابل پیروزی نبود. ظرف ۱۰ سال گذشته، از سالهای پایانی ریاست جمهوری اوباما تا اکنون، با وجود حضور هزاران سربازان آمریکایی و آموزش ارتش افغانستان، طالبان به تدریج قویتر شده بود و قسمتهای بیشتری از جنوب افغانستان را زیر سلطه خود درآورده بود. آمریکا از زمان باراک اوباما، حتی پس از آن در زمان دونالد ترامپ و سپس ریاست جمهوری جو بایدن به این نتیجه رسیده بود که یا باید هزینه و سرمایهاش را در افغانستان دو تا سه برابر کند، یا با این مقدار سرمایهای که اکنون در افغانستان دارد، این جنگ را خواهد باخت.»
او میافزاید:«آمریکا بویژه در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ به این نتیجه رسید که حتی اگر سرمایهگذاری مالی و نظامی خود را در افغانستان دو تا سه برابر افزایش دهد، باز هم ضمانتی برای پیروزی وجود ندارد و واشنگتن بار دیگر به مقطعی خواهد رسید که باید دوباره آنچه را که پیشتر سرمایهگذاری کرده، برای چندمین بار دو یا سه برابر کند. در حقیقت اصرار به رسیدن به پیروزی در افغانستان، نتیجهاش فقط و فقط گسترش جای پای نظامی و مالی آمریکا در افغانستان بود. بنابراین آمریکا به مقطعی رسید (مانند آنچه در ویتنام روی داد) که باید تصمیم میگرفت؛ تصمیم در این باره که دیگر نمیخواهد سرمایه بیشتری بگذارد و باید به این وضعیت پایان دهد.»
تروریسم دیگر جایی در «سیاست داخلی» آمریکا ندارد
این تحلیلگر امور بینالملل معتقد است که «افغانستان پس از شکست القاعده، دیگر اهمیت استراتژیک برای آمریکا نداشت».
او میگوید:«افغانستان نه دارای نفت یا سرمایه مهم اقتصادی بود و نه مملکتی غنی و ثروتمند محسوب میشد. این کشور حتی جمعیت قابل توجهی که بتواند بازاری برای آمریکا باشد نداشت. بنابراین افغانستان در مجموع هیچ اهمیت استراتژیکی برای آمریکا نداشت. تنها موضوع دارای اهمیت در افغانستان برای آمریکا، فقط و فقط مساله تروریسم بود که این مشکل نیز از سال ۲۰۰۱ میلادی(در پی وقوع حملات ۱۱ سپتامبر) توجه آمریکا را جلب کرده بود و به دغدغهای برای "سیاست داخلی" ایالات متحده تبدیل شده بود.»
اما به گفته دکتر نصر «در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ از اهمیت تروریسم در سیاست داخلی آمریکا بسیار کاسته شد.»
او میگوید:«اکنون دیگر آمریکاییها برایشان موضوع تروریسم مطرح نیست و اصولا دونالد ترامپ ذهن آمریکاییها را از مساله تروریسم که پس از حمله ۱۱ سپتامبر همواره درگیر آن بودند، رها کرد. اکنون آمریکاییها در بخش سیاست داخلی، روی موضوعاتی همچون کووید-۱۹، مهاجرت مکزیکیها و اقوام آمریکای مرکزی به این کشور و نزاعهای داخلی در خود آمریکا متمرکز هستند.
تبدیل شدن معضل تروریسم در افغانستان به مسالهای مرتبط با «سیاست داخلی» و نه موضوعی در حوزه «سیاست خارجی» آمریکا تا جایی پررنگ بود که در تمام سالهای گذشته، هیچ رئیس جمهور یا سناتوری در آمریکا نمیتوانست خطر کند و مقابل چنین دیدگاهی که بر افکار عمومی حاکم شده بود، بایستد.»
اکنون «بهترین زمان» برای خروج آمریکا از افغانستان است
دکتر نصرمعتقد است با از بین رفتن دغدغه تروریسم برای آمریکاییها، اکنون یک موقعیت استثنایی برای دولت ایالات متحده بوجود آمده تا با صرف کمترین هزینه در داخل کشورش، از افغانستان بیرون بیاید.
او میگوید:«قراری که آمریکا با طالبان گذاشتند نیز این بود که اگر طالبان از افغانستان به آمریکا یا اروپا، یا به سربازان آمریکایی تا زمان خروجشان از افغانستان حمله نکنند، یعنی یک شرایطی را ایجاد نکنند که دوباره تروریسم یا مرگ آمریکایی در "داخل آمریکا" مساله شود، غربیها این کشور را ترک کنند. بنابراین الان بهترین موقعیتی است که آمریکا از افغانستان بیرون بیاید.»
خیالبافیهای منطقهای؛ هیچ بازی شطرنجی در کار نیست
مشاور پیشین دولت اوباما همچنین معتقد است:«این فکر که آمریکا یک نقشه اساسیتر دارد و دنبال ایجاد دردسر برای روسیه یا چین یا ایران است، بیشتر خیالبافیهایی در داخل خود منطقه است. چنین بازی شطرنجی در شرف وقوع نیست.»
او میگوید:«محور اصلی سیاست خارجی آمریکا در حال حاضر چین است و چین را هم بطور کلی مسالهای در اقیانوس آرام میبیند و نه در غرب آسیا. آمریکا قصد دارد پس از خروج از افغانستان، در درجه اول مسئولیتها را به دولت افغانستان واگذار کند. همانطور که آقای بایدن اخیرا گفت، این وظیفۀ حکومت مستقر در کابل است که از آنچه تا کنون به آنها داده شده، نهایت استفاده را بکنند و از خودشان دفاع کنند. پس از آن، وظیفه ممالک منطقه است. باید توجه داشت که این "نتیجۀ" خروج آمریکا از افغانستان است و نه "سیاست آمریکا".»
او بار دیگر یادآور میشود:«مساله اساسی این است که آمریکا از یک جنگ غیرقابل پیروزی در یک جایی که اهمیت استراتژیک یا اقتصادی ندارد و میلیونها دلار هزینه در بر دارد، خسته شده است و دارد از این موقعیت که مردم آمریکا با او همگام هستند و موافقند استفاده میکند که بیرون بیاید. الان دیگر این جنگ به نقطهای رسیده است که برای آمریکاییها ماندن در افغانستان هیچ توجیه منطقی ندارد.»
حضور آمریکا در افغانستان «به نفع» چین بود
دکتر نصرمیگوید که درباره احتمال ایجاد یک محور چین-افغانستان- ایران نیز بحث شده است. اما به گفته او «واقعیت این است که افغانستان از نظر آمریکاییها آنقدرها مهم نیست. حتی اگر ایران و چین هم نفوذ خود را در افغانستان گسترش دهند، چیزی به دست نمیآورند. هرچقدر هم آنها در افغانستان نفوذ پیدا کنند، خیلی اهمیتش کمتر از آن هزینهای است که آمریکا باید بپردازد که در آنجا حضور داشته باشد و مانع نفوذ آنها شود.»
او میافزاید:«برای آمریکا خیلی مهمتر است که چینیها در مالزی، اندونزی، در ترکیه و ایران، در خلیج فارس، عربستان و امارات حتی در آفریقا جای پا پیدا نکنند. اگر شما یک تعداد مشخص سرباز و یک مقدار مشخص پول دارید، آن را باید کجا خرج کرد تا برای چین سدی ایجاد کرد؟
از نظر آمریکاییها اصولا حضور آمریکا در افغانستان به نفع چین بوده است؛ زیرا آمریکا مقدار زیادی اسلحه و سرباز و پول برای یک جنگی خرج میکند که برای چین مهم نیست. حالا اگر این سربازها را به تایوان یا جنوب شرق آسیا بفرستد، برای چین خیلی مساله اساسیتری خواهد بود.
دیگر اینکه اگر ایران و چین نیز میخواهند وارد افغانستان شوند، باید مسئولیت مالی، سیاسی و مسئولیت نظامی این کار را قبول کنند. ایجاد نفوذ در افغانستان برای آنها رایگان نخواهد بود.»
وظیفۀ دولت افغانستان چیست؟
این تحلیلگر مسائل افغانستان به «تفرقه» زیادی اشاره دارد که هم اکنون «میان امرا در کابل هست و اعتمادی به رئیس جمهوری این کشور نیز وجود ندارد».
او میگوید:«نه مردم و نه امرا، اشرف غنی را به عنوان رهبری که همه را متحد کند و قوی بایستد و روحیۀ ارتش را تقویت کند، نمیبینند. امرای صاحب نفوذ در کابل و دیگر ولایات افغانستان هر روز بیش از گذشته به این نتیجه میرسند که این رئیس جمهور قادر به اداره کشور نیست و آنها باید تکلیف خودشان را بطور جداگانه روشن کنند. اگر دولت قویتری در افغانستان بود که میتوانست همه گروهها را به خودش نزدیک و آنها را منسجم کند، آنگاه کابل میتوانست هم تهران و مسکو و پکن و اسلام آباد را قانع کند که قادر به مقاومت است و هم مقاومت اساسیتری نشان میداد و طالبان نیز در واکنش به این مقاومت، دستکم مذاکرات را جدیتر میگرفت.»
دکتر نصر در نقد عملکرد دولت افغانستان میگوید:«دولت کابل حتی در حال حاضر از لشکرهای کوچکی که مشغول مقابله با طالبان هستند، چه در شمال، چه در غرب و جنوب و چه در شرق کشور، به اندازه کافی حمایت نمیکند و اسلحه نمیدهد. بنابراین طالبان میتواند بسیار سریع ولایات را بگیرد، زیرا به افراد محلی هیچ نوع کمکی برای مقابله با طالبان نشده است. اگر تنها چند تفنگ کلاشینکف قدیمی به سربازان در مرز بدهید تا مقابل طالبان بایستند، آنها میگویند که فایدهای ندارد و ترجیح میدهند با طالبان کنار بیایند تا دستکم جانشان را حفظ کنند.»
این استاد دانشگاه تاکید دارد:«اگرچه دولت افغانستان نمیتواند برای بلند مدت مقابل طالبان بایستد، اما اگر انسجام نظامی و سیاسی داشته باشد میتواند بهتر مقاومت کند. در این باره حرف جو بایدن درست بود که دولت افغانستان استطاعت و امکان مقاومت را دارد ولی باید تصمیم به این کار بگیرد.»
ترکیه در افغانستان به دنبال چیست؟
در بحبوحۀ گسترش حملات طالبان و انتشار اخبار درباره تخلیه نظامیان ناتو و آمریکا از این کشور، رجب طیب اردوغان رئیس جمهوری ترکیه از توافق کشورش با واشنگتن برای محافظت از فرودگاه کابل برای دوران پس از خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان خبر داد.
ترکیه علاوه بر تاسیس مدارس و موسسات فرهنگی در افغانستان، از سال ۲۰۰۱ میلادی نیز در کنار ناتو نقش فعالی در افغانستان دارد و صدها تن از نظامیانش را در این کشور مستقر کرده است.
اما چرا آنکارا با ایالات متحده برای داشتن نقشی محوری در افغانستان توافق کرده است؟
ولیرضا نصر معتقد است:«ترکیه دنبال دخالت در همه جاست و هیچ منطقی هم برای این کار نیست غیر از بینش تشکیل دوبارۀ فضایی مشابه عصر امپراطوری عثمانی. ترکیه به دنبال دخالت در یمن هم هست و پیش از این در بحرین هم میخواست دخالت کند.
ترکیه مدت طولانی است که در افغانستان حضور دارد و سعی میکند همواره یک نقشی در این کشور داشته باشد. این کار به دو دلیل انجام میشود: در کوتاه مدت، آنکارا فکر میکند که کمک به خروج آمریکا از افغانستان باعث بهبودی روابطش با واشنگتن خواهد شد؛ بویژه آنکه روابط ترکیه و آمریکا پس از روی کار آمدن جو بایدن چندان خوب نیست. دوم اینکه ترکیه در هر جایی که بتواند، دخالت میکند. این کشور، به خود نگاه یک ابرقدرت منطقهای را دارد و برای اینکه ابرقدرت منطقهای باشد، سعی دارد همه دیوارهایی که ترکیه در زمان آتاتورک به دور خودش کشیده بود (که با خاورمیانه و آسیای مرکزی و در مجموع با مشرقزمین قهر بود)، تمام این دیوارها را بردارد و سعی میکند یک فضای جغرافیایی خیلی وسیعی ایجاد کند تا ترکیه بر پایه آن بتواند خودش را به عنوان یک ابرقدرت منطقهای معرفی کند.
این سیاست خیلی متفاوت از سیاست کلی روسیه هم نیست؛ ولادیمیر پوتین نیز برای تقویت موقعیت کشورش سعی میکند در تمام مسائل منطقه اطراف خود دخالت کند؛ از لیبی و سوریه گرفته تا مغولستان، افغانستان و غیره.»
واکنش احتمالی منطقه به حکومت طالبان بر افغانستان
دکتر نصر معتقد است که «همه چیز بستگی به این دارد که چه نوع طالبانی در کابل ظاهر شود.»
او با اشاره به حکومت طالبان بر افغانستان طی سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ میلادی میگوید: «بخش زیادی از رعب و وحشتی که اکنون نسبت به طالبان وجود دارد، برمیگردد به چهرهای که طالبان پیش از این در حکومت اول از خود نشان داد.
هنوز معلوم نیست که چه نوع حکومتی در کابل قرار است مستقر شود و تا چه حد این حکومت، مسئول خواهد بود و تا چه حد جنبه انقلابی یا تشویش و اغتشاش منطقهای خواهد داشت. واکنش ایران، پاکستان، چین، روسیه نیز بستگی به این خواهد داشت که چه نوع طالبانی در افغانستان روی کار خواهد آمد.
اما در مجموع، در زمانی که آمریکا دستش را از افغانستان شسته، برای اداره طالبان در وحله اول یک همکاری خیلی نزدیک میان ایران و پاکستان به عنوان دو کشوری که از همه بیشتر در افغانستان نفوذ دارند ضروری است و در وحله دوم، میان چین و روسیه. و اگر کشورهای گروه اول بتوانند با هم از نظر سیاسی و دیپلماتیک همگام باشند، میتوانند بدترین رفتارهای طالبان را به مقدار زیادی کنترل کند.»