انتشار اسناد تازه از آرشیو امنیت ملی آمریکا، تصویری تازه از دیدگاه رهبران روسیه در قبال مقامهای جمهوری اسلامی و نوع نگاه آنها به حاکمان حکومت ایران ارائه میدهد.
گفتگوهای خصوص ولادیمیر پوتین و جرج بوش پسر در اوایل دهه ۲۰۰۰ نشان میدهد که مسکو از همان ابتدا تهران را به عنوان بازیگری که باید «مدیریت شود» در نظر میگرفته و در برخی موارد حتی با رویکردهای دولت ایالات متحده هم همراستا بوده است.
مخالفت با دستیابی ایران به بمب هستهای
بر اساس اسناد منتشر شده از مکالمات دو رهبر، پوتین با اشاره به مکالماتی که میان متخصصان ایرانی و روس صورت گرفته، اطمینان دارد که جمهوری اسلامی به دنبال دستیابی به ظرفیت تسلیحاتی است. او اشاره میکند که به متخصصان روسی دستور داده از هرگونه انتقال فناوری حساس به ایران که بتواند در مسیر نظامی مورد استفاده قرار گیرد، خودداری کنند.
در نتیجه مسکو و واشنگتن بر سر جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای با یکدیگر همنظرند، تنها تفاوت بر سر شیوه جلوگیری از این موضوع است. در حالی که جرج بوش گزینه نظامی را روی میز میداند و از ارسال پرونده ایران به شورای امنیت و وضع تحریمهای بینالمللی سخن میگوید، پوتین به همتای آمریکایی خود یادآور میشود، که فشار بیشاز حد ممکن است، ایران را به کره شمالی دیگری تبدیل کند.
در نتیجه پوتین به بوش پیشنهاد میکند که ایران مهار شود. ایدهای که مورد استقبال جرج بوش پسر قرار میگیرد و همکاری مسکو و واشنگتن بر سر مسئله ایران را یکی از موارد موفق مناسبات دو طرف بر میشمرد.
جرج بوش در بخشی از صحبتهای خود به نگرانی اسرائيل از احتمال دستیابی ایران به سلاح هستهای میپردازد و میگوید: «آریل شارون (نخست وزیر وقت اسرائيل) به فکر اقدام نظامی است و نمیتوان گزینه نظامی را از روی میز برداشت اما اگر شارون به ایران حمله کند، درهای جهنم باز میشود.» بوش که نگران تبعات اقدام نظامی علیه ایران است، از ایده پوتین برای کنترل مدیریتشده ایران حمایت میکند.
با این حال، بعد از نتیجهبخش نبودن تلاشهای دیپلماتیک و اقداماتی که ایران در دولت محمود احمدی نژاد در توسعه برنامه هستهای به کار میگیرد در نهایت دو طرف را در یک موضع مشترک قرار میدهد که پرونده ایران باید به شورای امنیت ارسال شود. به همین دلیل هم روسیه به قطعنامههای ایران در شورای امنیت رای موافق میدهد.
این در حالیست که در جمهوری اسلامی، بسیاری از مقامها امیدوار بودند که در نهایت مسکو این قطعنامهها را وتو خواهد کرد که از شناخت نادرست و غیردقیق مواضع مسکو حاصل شده است.
نیروگاه بوشهر، اراک و اس-۳۰۰؛ ابزارهای روسیه برای مدیریت ایران
موضوع دیگری که در اسناد پوتین و جرج بوش تکرار میشود، مسئله نیروگاه بوشهر، راکتور آب سنگین اراک و همچنین فروش سامانه دفاعی اس ۳۰۰ روسیه به ایران است. آمریکا در هر سه موضوع نگرانی دارد و پوتین به همتای خود اطمینان میدهد که همه چیز تحت کنترل است.
رئيس جمهور روسیه درباره بوشهر توضیح میدهد که روسیه سوخت مصرفشده را بازمیگرداند و به این ترتیب «خطر انحراف» را مدیریت میکند. این یعنی مسکو بوشهر را صرفا پروژهای اقتصادی نمیدید، بلکه ابزاری برای حفظ نفوذ و کنترل بر مسیر هستهای ایران میدانست.
در موضوع اراک نیز پوتین میپذیرد که این پروژه حساسیتزا است، اما تعهد نمیدهد آن را متوقف کند. او میگوید ایران باید «شفافتر» شود و وعده میدهد با تهران گفتوگو کند، اما حاضر نیست خواسته واشنگتن برای توقف کامل مسیر آبسنگین را بپذیرد.
در بحث اس-۳۰۰، بوش بارها هشدار میدهد که تحویل این سامانه، حمله پیشگیرانه به تاسیسات هستهای ایران را سختتر میکند. پوتین پاسخ میدهد که سامانه «دفاعی» است و روسیه حق فروش آن را دارد، اما وعده میدهد تحویل آن را با «توجه به وضعیت» مدیریت کند. این همان کاری بود که روسیه سالها انجام داد: قرارداد را حفظ کرد، اما تحویل را به ابزار چانهزنی با ایران و آمریکا تبدیل نمود.
این سه پرونده نشان میدهد روسیه همیشه از طریق ابهام حسابشده نفوذش بر ایران را حفظ کرده است: کمی همکاری، کمی فشار و همیشه نگه داشتن اهرم کنترل در دست خود.
ایران از نگاه مسکو: شریک مفید و ارزان
انتشار این اسناد، بار دیگر تصویر واقعبینانهای را که در طول دهههای اخیر نسبت به همکاری ایران و روسیه وجود داشت، تایید میکند. این گفتگوها نشان میدهد که روسیه ایران را یک شریک مفید و ارزانقیمت میداند که در عین حال باید کنترل شود.
ایران در طول این سالها برای روسیه مفید بوده چون نظم آمریکا در خاورمیانه را به چالش میکشد و از همین مسیر، فضای مانور را برای مسکو افزایش میدهد و در سوریه و عراق به روسیه عمق عملیاتی میدهد. اما عمین ایران اگر به قدرتی هستهای یا انرژی محور تبدیل شود میتواند به رقیبی برای نفوذ روسیه چه در خاورمیانه و آسیای مرکزی و چه در بازار انرژی اروپا تبدیل شود.
به نظر میرسد از نظر مسکو، ایران باید در نقطهای قرار گیرد که آنقدر ضعیف نشود که دچار بیثباتی و ناآرامی داخلی قرار گیرد که خود به مرکزی برای تولید بحران در منطقه تبدیل شود. اتفاقی که ارزش ژئوپولتیک این بازیگر را تضعیف میکند و یک کارت بازی ارزشمند را در معادلات روسیه و غرب را از دست مسکو خارج خواهد کرد.
در عین حال نباید اجازه داد، ایران به قدری قوی، مستقل و بینیاز شود که دیگر نتوان آنرا مدیریت کرد.
ضمن اینکه پوتین، همواره از غربی شدن ایران هم نگران بوده است. در بخشی از گفتگوهای دو رهبر، رئيس جمهور روسیه، به گزارشها در خصوص نقش رابرت مک فارلین (شخصیت اصلی پرونده ایران کنترا) برای عادیسازی رابطه آمریکا و ایران اشاره میکند. موضوعی که عمیقا باعث نگرانی رهبر روسیه است؛ چرا که هرگونه کانال ارتباطی مستقیم میان دو طرف، عاملیت مسکو را در این مناقشه از بین میبرد و دو طرف را از روسیه بینیاز میکند.
با این حال، جرج بوش و کاندولیزا رایس، تاکید میکنند که این گزارشها حقیقت ندارند و به دلیل مخالفتها در کنگره آمریکا، امکان چنین چیزی وجود ندارد.
به تعبیر دیگر، هم ایران و هم آمریکا، به پوتین کمک کردهاند که این عاملیت را برای مدتها حفظ کند و هر دو با فاصلهگرفتن از هرگونه ارتباط مستقیم، این اعتبار را به روسیه اعطا کردهاند که از کنار این مناقشه، به امتیازات قابل توجهی دست یابد.
آیا نگاه روسیه امروز تغییر کرده است؟
برخی از طرفداران رابطه با روسیه در داخل ایران، استدلال میکنند که سطح روابط میان ایران و روسیه در دهه ۲۰۰۰ میلادی با آنچه امروز قابل مشاهده است، بسیار تفاوت کرده و اظهار نظرهای پوتین در گفتگو با پوتین را باید در همان ظرف زمانی مورد تحلیل قرار داد.
اما در طول یک ربع قرن اخیر، چه تغییراتی در روابط میان ایران و روسیه رخ داده است؟
۱ - جنگ سوریه: همکاری نزدیکتر اما همچنان ابزاری
رسیدن تحولات موسوم به بهار عربی به سوریه و افزایش نگرانیها از سقوط احتمالی بشار اسد، باعث شد تا تهران و مسکو نگران از دست رفتن یک متحد خود در منطقه مدیترانه شوند. روایتهای ایرانی مدعی است که مسکو سقوط اسد را پذیرفته و در نهایت قاسم سلیمانی، فرمانده وقت نیروی قدس سپاه، توانسته پوتین را به مداخله نظامی برای نجات رهبر سوریه راضی کند.
این روایت چه دقیق باشد یا خیر، در عمل این اتفاق رخ میدهد و دو طرف در همکاری که ماهیتی بر منبای یک منفعت مشترک داشت وارد سوریه شدند. ایران نیروی زمینی و شبکه نیابتی خود را به میدان آورد و روسیه هم ساختار فرماندهی و نیروی هوایی خود را برای نجات اسد به کار بست.
دو طرف در رسیدن به این هدف موفق شدند اما پس از پایان این موفقیت راه تهران و مسکو تا اندازهای از یکدیگر جدا شد. روسیه هرگز حاضر نشد نقش «حامی امنیتی ایران» را بپذیرد و حملات اسرائيل به نیروهای نیابتی ایران در سوریه بدون مخالفت روسیه رخ داد. روسیه در سوریه نشان داد که روابطش با تلآویو مهمتر از تبدیل ایران به یک متحد نظامی کامل است.
این الگوی رفتاری نشان میدهد که حتی در اوج هماهنگی برای یک هدف مشترک، رابطه تهران و مسکو از جنس ائتلاف نبوده و تنها بر منافع مشترک موقت و قابل تغییر بنیان نهاده شده است.
۲ - جنگ اوکراین: تغییر در شدت، ثابت ماندن ماهیت
تهاجم نظامی روسیه به اوکراین و وضع تحریمهای شدید غرب، مسکو را به تهران نزدیکتر کرد. محدودیت گزینهها و منافع استفاده از امکانات نظامی ارزانقیمت ایران باعث شد تا روسیه سطح جدیدی از همکاریهای نظامی خود با تهران را در دستور کار قرار دهد. در این معادله، طرف برنده بیشتر روسیه بود تا ایران.
چرا که میتوانست پهپادها و مهمات ارزانقیمت ایران را در جنگ با اوکراین به کار گیرد و جمهوری اسلامی را درگیر بحرانی کند که هیچ منفعتی در آن ندارد. هرچند در ظاهر این همکاری میتوانست نشانه یک اتحاد عمیق باشد و برخی از جریانهای حامی رابطه نزدیکتر با روسیه در ایران تلاش کردند، مناسبات جدید با مسکو را اینگونه قاببندی کنند.
اما بررسیهای دقیقتر و همچنین رخدادهای آتی نشان داد که ماهیت رابطه تغییر نکرده است.
روسیه در ازای این همکاری نظامی، داده قابل اعتنایی به ایران ارائه نداد. نه همکاریهای اقتصادی دو طرف تغییر چشمگیری کرد، نه حتی همکاریهای نظامی روسیه با ایران دچار تحولی شد و نه حتی مسکو در مناقشات بینالمللی ایران نتوانست یا نخواست گام معناداری به سود جمهوری اسلامی بردارد.
۳- پیمان همکاری ژانویه ۲۰۲۵ و جنگ ۱۲روزه: نزدیکی روی کاغذ، فاصله در عمل
در ژانویه ۲۰۲۵، ایران و روسیه پیمانی تحت عنوان همکاری جامع با یکدیگر امضا کردند که به ویژه در داخل ایران تبلیغات گستردهای روی آن انجام شد. طرفداران رابطه با روسیه که در درون ساختار حکومت ایران تعداد و نفوذشان کم هم نیست، تلاش کردند از ورود رابطه تهران و مسکو به سطح جدید سخن بگویند.
اما مطالعه این پیمان به روشنی نشان میدهد که آنچه بین مسعود پزشکیان و ولادمیر پوتین امضا شده، بیش از آنکه یک «اتحاد نظامی یا امنیتی» باشد یک چارچوب برای تثبیت روابط به ویژه در زمینه همکاریهای اقتصادی و اطلاعاتی بود. به عبارت دیگر این پیمان نه تعهد دفاعی داشت و نه ساز و کار مداخله نظامی در صورت حمله به ایران را پیشبینی میکرد. بندهای کلیدی آن توافق بر همکاریها در حوزه انرژی، زیرساختها، امنیت سایبری و هماهنگی سیاسی متمرکز بود؛ یعنی دقیقا حوزههایی که هم برای روسیه کم هزینه بود و هم نیازی نبود که مسکو را وارد یک درگیری مستقیم برای ایران کند.
این در حالی است که جمهوری اسلامی دقیقا عکس این کار را برای مسکو انجام داده بود و برای جنگ اوکراینی که هیچ منفعتی از آن نمیبرد، نه تنها خود را با اوکراین دشمن کرد، که مورد غضب اروپا و غرب نیز قرار گرفت.
ساختار غیردفاعی پیمان ایران و روسیه در جنگ ایران و اسرائيل آشکار شد. در روزهایی که پدافند هوایی اس ۳۰۰ روسیه، به آسانی توسط جنگندههای اسرائيلی و همچنین نیروهای نفوذی آن در داخل کشور، تار و مار شد، مسکو حتی حاضر نشد در سطح سیاسی هم از ظاهرا متحد خود در جنوب دریای خزر حمایت کند.
مواضع سرد و محتاطانه روسیه پیامی آشکار به تهران داشت که در یابد تا چه اندازه این رابطه با مسکو یکطرفه است.
مجموعه این رخدادها نشان داد که حمایت روسیه به چیزی فراتر از بیانیههای سیاسی و پشتیبانی محدود در مجامع بینالمللی و شورای امنیت سازمان ملل نخواهد بود. هرچند طرفداران رابطه با روسیه استدلال میکنند که دو دهه قبل، روسیه همین حمایت را هم از ایران نکرد و به قطعنامههای شورای امنیت علیه ایران رای مثبت داد.
اما نکتهای که این دو را از هم متمایز میکند، جایگاه روسیه در نظام بینالملل است، در دهه ۲۰۰۰، گفتگوهای مکرر رهبران آمریکا و روسیه یک تابو به شمار نمیرفت و در پس جنگ اوکراین، حالا روابط طرفین به سردترین حالت ممکن از زمان پایان جنگ سرد به بعد تنزل پیدا کرده است.
رابطهای دو طرفه با منفعت بیشتر برای روسیه
حالا دو دهه پس از گفتگوهای صورت گرفته میان جرج بوش پسر و ولادمیر پوتین، به نظر میرسد خطوط اصلی نگاه روسیه به ایران تقریبا همان است که در این اسناد محرمانه منتشر شده است؛ ایران باید مهار شود، نباید به بمب هستهای دست یابد، نبیاد سقوط کند اما نباید هم اجازه داد به اندازهای قدرت بگیرد که به بازیگری مستقل تبدیل شود. ضمن اینکه از عادی سازی روابطش با آمریکا و غرب هم باید تا حد امکان جلوگیری کرد؛ چرا که در این شرایط همچنان یک افشار فشار بر آمریکا باقی میماند و غرب برای تاثیرگذاری بر این بازگیر تجدیدنظر طلب، ناچار خواهد بود، از مسیر مسکو بر رفتار تهران اثر بگذارد.
روسیه از ایران نه بهعنوان متحدی استراتژیک، بلکه بهعنوان یک اهرم ژئوپلیتیک انعطافپذیر استفاده میکند. تصویر امروز هم دقیقا همین را تایید میکند: نزدیکی دو کشور واقعی است، اما بیشتر بر پایه نیازهای بنیادین روسیه و نه ایران.
به کانال تلگرام یورونیوز فارسی بپیوندید
به همین دلیل نمیتوان رابطه میان تهران و مسکو را یک ائتلاف راهبردی نامید؛ این رابطهای دو طرفه است که وقتی کار به سنجش منفعت میرسد، کفه ترازو به شکل معناداری به سمت روسیه سنگینی میکند.