نشست شورای امنیت سازمان ملل در مورد برنامه هستهای ایران شاهد تحولی تازه در مناسبات و تنشهای میان تهران و واشنگتن بود که ممکن است، آینده تقابل یا تعامل میان این دو بازیگر را رقم بزند.
مورگان اورتگاس، فرستاده ویژه دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا در امور خاورمیانه در این نشست از آمادگی ایالات متحده برای مذاکره مستقیم با تهران بر مبنای «غنیسازی صفر در خاک ایران» خبر داد. در طول ماههای اخیر، مقامهای آمریکایی و بهویژه شخص دونالد ترامپ، بارها از علاقه واشنگتن برای توافق با ایران سخن گفته بودند اما کمتر در خصوص ابعاد توافق مد نظر خود به صراحت صحبت کرده بودند.
این در حالی است که در مقابل، در ایران، بارها مقامهای ارشد کشور از آنچه «زیادهخواهیهای آمریکا» برای مذاکره میخوانند، طرف مقابل را به آماده نبودن برای انجام یک گفتگوی جدی متهم کردهاند. اعلام مواضعی که باعث شده بود بسیاری در ایران، از درخواستهای آمریکا برای گنجاندن برنامه موشکی تهران در هرگونه مذاکره آتی سخن بگویند؛ مسئلهای که از دید مقامهای حکومت ایران «غیرقابل مذاکره» خوانده شده است.
اما دستکم آنچه خانم اورتگاس بیان کرده است نه اشارهای به برنامه موشکی ایران دارد و نه حرفی از حمایتهای تهران از گروههای نیابتی ایران در منطقه زده است. آیا ایالات متحده از مواضع پیشین و حداکثری خود (از دید ایران) فاصله گرفته است و حالا تنها بر مسئله غنیسازی اورانیوم تمرکز دارد؟
در عین حال باید توجه کرد که حتی موضوع غنیسازی صفر هم برای ایران یک خط قرمز محسوب میشده و مقامهای ایران در طول سالها و ماههای اخیر بارها بر این موضوع تاکید داشتهاند که حق غنیسازی آنها باید در هر توافقی محترم شمرده شود. اما آنچه در نشست شورای امنیت گذشت چه تصویری را ارائه میدهد؟
به نظر میرسد موضعگیری صریح نماینده دولت آقای ترامپ در سازمان ملل، هرچند یک تغییر لحن مهم در سیاست واشنگتن به شمار میرود اما بررسی پیشینه این مسیر نشان میدهد که شاید چندان هم ناگهانی نبوده است؛ تغییری که هم با فضای داخلی دولت ترامپ و هم با بنبست شکلگرفته در پرونده هستهای ایران همخوانی دارد.
چرا ترامپ از غنیسازی صفر میگوید؟
طرح مشخص خواسته آمریکا در مذاکره احتمالی با آمریکا میتواند با چندین هدف صورت گرفته باشد.
- نخست اینکه هزینه سیاسی رد کردن پیشنهاد مذاکره را به دوش ایران میاندازد. تاکید بر اینکه آمریکا به دنبال گفتگویی بر مبنای غنیسازی صفر است، باعث میشود تا اظهارات مقامهای ایرانی که بر «طرح خواستههای غیرقابل پذیرش آمریکا» در مذاکره تاکید میکند، بیاعتبار شود. بهویژه که دولت ترامپ، حتی پیش از جنگ ۱۲ روزه هم بر همین موضع پافشاری میکرد که ایران اجازه غنیسازی اورانیوم در داخل خاک خود را نخواهد داشت.
- دوم، استمرار روند ابهامی که بر برنامه هستهای ایران سایه افکنده، نگرانیها از بالا گرفتن بحران در آینده نهچندان دور را افزایش میدهد. هرچند رئيس جمهوری آمریکا مدعی است که توانسته توانایی هستهای ایران را نابود کند، اما گزارشهای مستقل و معتبر حکایت از سرنوشت نامعلوم بیش از ۴۰۰ کیلو اورانیوم غنیسازیشده با غنای بالا در ایران بعد از حملات آمریکا و اسرائيل دارد. ضمن اینکه، در صورتی که ایران اراده به بازسازی تاسیسات هستهای خود را داشته باشد، از این امکان برخوردار خواهد بود؛ هرچند ممکن است آمریکا بار دیگر حملهای دیگر را به همان مراکز بازسازیشده انجام دهد، اما آیا هزینه این کار کمتر است یا اینکه یکبار برای همیشه اطمینان حاصل کند که دیگر ایران به سراغ غنیسازی اورانیوم نخواهد رفت؟
- سوم، اینکه رئيس جمهوری آمریکا دوست دارد یک «اولین» دیگر به کارنامه خود بیفزاید. او با حمله به تاسیسات هستهای ایران به نخستین رئيس جمهوری ایالات متحده تبدیل شد که دست به چنین کاری زده است. توافق با ایران البته پیشتر از سوی باراک اوباما صورت گرفته، پس او طبیعتا از توافقی که همان رنگ و بوی برجام را داشته باشد، استقبال نخواهد کرد. در مقابل، به دنبال مذاکرهای خواهد رفت که در آن بتواند امتیازات بیشتری از ایران دریافت کند. ضمن اینکه آقای ترامپ احتمالا همچنان در پس ذهن خود، دیدار با رئيس جمهوری یا رهبر ایران را میپروراند؛ اتفاقی که در صورت وقوع، او را به نخستین رئيس جمهور یتاریخ ایالات متحده تبدیل خواهد کرد که با یک عالیرتبه در جمهوری اسلامی دیدار کرده است.
آیا روایت مقامهای ایرانی دروغ بوده است؟
عدم دسترسی به گزارشهای اطلاعاتی و محرمانه، باعث میشود که تشخیص حقیقت برای ناظران مستقل دشوار باشد و در نتیجه نمیتوان با قاطعیت قضاوت کرد که پیشنهادی در خصوص مذاکره بر سر برنامه موشکی ایران یا فعالیتهای تهران در منطقه و حمایت از گروههای نیابتی در بستههای پیشنهادی برای مذاکره مطرح شده است یا خیر.
اما ممکن است اولویتبندیها در این روند دقیق نباشند؛ ایالات متحده سالهاست که وارد کردن بحثها بر سر برنامه موشکی برای هرگونه مذاکره با ایران را دنبال میکند اما این موضوع همواره از سوی مقامهای جمهوری اسلامی رد شده است. در نتیجه ممکن است تمرکز بر «غنیسازی صفر» در مرحله کنونی نوعی «حداکثرخواهی اولیه» و نه بسته نهایی مطالبات آمریکا باشد. در نتیجه ممکن است مقامهای آمریکایی در مرحله کنونی و در سطح رسانهای بر موضوع غنیسازی اورانیوم تمرکز کنند اما در پیامهای پشت پرده بر لزوم همکاری ایران بر سر موضوعاتی چون موشکی و فعالیتهای منطقهای هم تاکید داشته باشند.
در عین حال، این احتمال را هم میتوان در نظر گرفت که مقامهای آمریکایی به این نتیجه رسیده باشند که در مرحله کنونی، داشتن توافقی که غنیسازی صفر در خاک ایران را تضمین کند، بهتر از تلاش برای توافقی جامعتر باشد که برنامه موشکی و فعالیتهای منطقهای ایران را هم شامل شود، اما احتمال دستیابی به آن بسیار کمتر است.
انتخابهای واقعی ایران چیست؟
بعد از جنگ ۱۲ روزه، ضربات قابل توجه به تاسیسات هستهای ایران، آسیبهای ویرانگر به توان پدافندی ایران، فشار تحریمها و مشکلات اقتصادی در کنار آتش زیر خاکستر نارضایتیهای داخلی در کشور، باعث شده تا انتخابهای رهبران جمهوری اسلامی برای آینده بسیار محدود باشد.
گزینه نخست میتواند ادامه وضعیت فعلی و حفظ روابط کجدار و مریز با آمریکا باشد. به این معنا که فعلا مقامهای حکومت ایران به سمت بازسازی توان و تاسیسات هستهای خود حرکت نکنند تا حساسیتها بهویژه از سوی آمریکا و اسرائيل را برنینگیزند. این سیاست بر پایه امید به کنار رفتن بنیامین نتانیاهو در انتخابات آتی اسرائيل و همچنین انتظار برای پایان دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ شکل گرفته است. بر مبنای این استراتژی، مقامهای جمهوری اسلامی توان موشکی خود را تقویت میکنند تا در مقابل هرگونه حمله آتی و احتمالی اسرائيل، از امکان ضربه زدن به دشمن خود برخوردار باشند. در عین حال، برنامه هستهای را در حالت فریز کنونی نگه میدارند.
این انتخاب میتواند امتیازاتی داشته باشد، اما مشکل اصلی آن ادامه بحران اقتصادی، فشار تحریمهای جهانی و امکان خروش اعتراضات داخلی و تبعات آن است.
انتخاب دوم، حرکت به سمت شدت بخشیدن به بحران است؛ به این معنا که همزمان با تقویت توان موشکی، همچنان بر مذاکرهناپذیری بر سر غنیسازی اورانیوم تاکید شود و به سمت بازسازی تاسیسات آسیبدیده یا احداث مراکز جدید حرکت شود. این راهبرد، هرچند ممکن است بازدارندگی کوتاهمدتی برای ایران ایجاد کند، خطر برخورد نظامی را شدیدا افزایش خواهد داد؛ بهویژه اینکه دولت ترامپ بارها تهدید کرده در صورتی که ایران دست به چنین اقدامی بزند، حملات دوباره آمریکا سر خواهد رسید.
اما انتخاب سوم، تن دادن به یک مذاکره واقعی با دولت ترامپ است؛ در صورتی که واقعا دولت ایالات متحده تنها به دنبال غنیسازی صفر در خاک ایران باشد، پیگیری طرحهایی چون ایجاد کنسرسیوم غنیسازی اورانیوم در خاک یکی از کشورهای منطقه خلیج فارس که پیش از آغاز جنگ ۱۲ روزه مطرح و از سوی ایران رد شده بود، میتواند یکی از انتخابهای هوشمندانه باشد.
در این مدل، ایران بهجای غنیسازی در خاک خود، در یک سازوکار چندملیتی (مثلا با مشارکت کشورهای عربی خلیج فارس یا تحت نظارت بینالمللی) سهیم میشود. این فرمول به آمریکا و متحدانش میگوید «ریسک گریز هستهای نزدیک صفر شده» و همزمان به ایران امکان میدهد بگوید «حق دسترسی به چرخه سوخت را کاملا واگذار نکرده».
ضمن اینکه در پرتو این چارچوب، ایران میتواند خواستههایی چون رفع کامل تحریمهای ایالات متحده را طلب کند؛ اتفاقی که احتمالا در هیچ دولت دیگری در آمریکا به این شکل ممکن نخواهد بود. چرا که رفع تحریمهای یک کشور دیگر در ایالات متحده نیازمند فرآیند حقوقی و سیاسی پیچیدهای است که بهسادگی امکانپذیر نیست.
به کانال تلگرام یورونیوز فارسی بپیوندید
اما تجربه آنچه در سوریه اتفاق افتاد نشان میدهد که اگر کسی توان انجام آن را داشته باشد، دونالد ترامپ است که احتمالا بیش از هر رئيس جمهور دیگری میتواند بهعنوان یک کارگزار در سیستم سیاسی پیچیده آمریکا بر ساختار اثر بگذارد.