پایانِ ولو موقت حملات اسرائيل به نوار غزه، بسیاری را به پایان نسبی این منازعه در خاورمیانه امیدوار کرده است، هرچند تردیدها در این خصوص جدی به نظر میرسند. اما اسرائيل بعد از این به دنبال چه خواهد بود و چه سیاستی را در پی خواهد گرفت؟
پایان ولو موقت حملات اسرائيل به نوار غزه و همچنین نمایشی که دونالد ترامپ در مصر با حضور رهبران کشورهای منطقه و جهان برگزار کرد، بسیاری را به پایان نسبی این منازعه در خاورمیانه امیدوار کرده است، هرچند تردیدها در این خصوص جدی به نظر میرسند. اما اسرائيل بعد از این به دنبال چه خواهد بود و چه سیاستی را در پی خواهد گرفت؟
عاموس یادلین، ژنرال پیشین ارتش اسرائيل و یکی از استراتژیستهایی که دیدگاههای او همواره مورد توجه قرار میگیرد در مقالهای برای مجله فارن افرز به این موضوع پرداخته است. طبیعتا به عنوان یکی از شخصیتهای تاثیرگذار اسرائيل هرچند دیدگاههایی بیطرفانهای نسبت به رخدادهای منطقهای ندارد اما خواندن نظرات او، میتواند تصویر درستتری از ایدهها و اندیشههای مقامهای اسرائيلی ارائه دهد.
یادلیس در این مقاله مینویسد: دونالد ترامپ، در سخنرانیهای اخیر خود در مصر و اسرائیل، بارها واژه «صلح» را در توصیف چشماندازش برای خاورمیانه جدید تکرار کرد. او در این کار محق است. پس از دههها درگیری و خشونت بیپایان، این منطقه ممکن است اکنون در آستانه آیندهای واقعاً باثبات قرار گرفته باشد.
دستاوردهای میدانی اسرائیل در برابر حماس و حزبالله، همراه با فروپاشی رژیم بشار اسد در سوریه، فرصت نادری برای اسرائیل، ایالات متحده و کشورهای کلیدی عربی فراهم کرده تا ائتلافی بسازند که قادر به تثبیت منطقه و مقابله با افراطگرایی باشد. ضمن اینکه تحولات از آن زمان تاکنون، فقط این چشمانداز را دستیافتنیتر کرده است.
اوایل این ماه، پس از دو سال نبرد، حماس و اسرائیل سرانجام با میانجیگری ایالات متحده بر سر اجرای آتشبس با یکدیگر به توافق رسیدند. توافقی که میتواند هم به جنگ در غزه پایان دهد و هم حماس را برچیند. اسرائیل و ایالات متحده شبکه نیابتی ایران را در منطقه درهم کوبیده و به زیرساختهای هستهای و موشکی جمهوری اسلامی ضربه زدهاند و از این طریق، چنگال جمهوری اسلامی بر بخش بزرگی از خاورمیانه را شکستهاند.
در نتیجه، این دو بازیگر برهمزننده نظم منطقه در موضع ضعف قرار گرفتهاند. به عبارت دیگر، آیندهای بهتر کاملاً در دسترس است. حتی سیاستمداران اسرائیلی، از جمله بنیامین نتانیاهو، پس از سالها که واژه «صلح» از واژگان سیاسیشان حذف شده بود، دوباره از آن سخن میگویند.
این بدان معنا نیست که مسیر پیشِرو بدون مانع است. اسرائیل از نظر دیپلماتیک منزوی است و در خیابانهای عربی، میدانهای اروپا و دانشگاههای آمریکا بهشدت غیرمحبوب است. حماس همچنان قدرتمندترین نیروی سیاسی و نظامی در غزه است و در کرانه باختری نیز از حمایت مردمی برخوردار است. ایران هنوز خطرناک است، حتی اگر ضعیفتر شده باشد. در همین حال، اخوانالمسلمین رادیکال که از سوی قطر و ترکیه حمایت میشود، نفوذ خود را گسترش میدهد. با اینحال، برخلاف گذشته، همه این موانع قابلعبورند. اما عبور از آنها نیازمند ائتلافی جدید در منطقه است. این ائتلاف باید بدیلی میانهرو در برابر محور ایران و جریانهای جهادی سنی ارائه دهد. در نهایت باید به شراکتی گستردهتر در مدیترانه گسترش یابد و برای موفقیت، باید از حمایت پایدار و ویژه ایالات متحده برخوردار باشد.
طرح ترامپ برای توافق
شاید ترامپ از اینکه برنده جایزه صلح نوبل در سال ۲۰۲۵ نشد ناامید شده باشد، اما در نگاه اکثر اسرائیلیها، او شایسته آن است. رئیسجمهور آمریکا چارچوبی برای آتشبس بر نتانیاهو تحمیل کرد؛ در حالی که نخستوزیر اسرائیل در برابر خواست عمومی برای توافقی که همه گروگانها را آزاد و جنگ را متوقف میکرد، مقاومت میکرد. ترامپ این کار را در حالی انجام داد که همزمان مصر، قطر و ترکیه را وادار کرد تا فشار سنگینی بر حماس وارد کنند؛ گروهی که آن نیز از امضای چنین توافقی اکراه داشت. این اقدام، نمایش درخشانی از ظرافت دیپلماتیک بود که یادآور دیپلماسی رفتوبرگشتی هنری کیسینجر، وزیر خارجه وقت آمریکا، برای پایان دادن به جنگ یومکیپور در دهه ۱۹۷۰ بود.
توافقی که ترامپ میان دو طرف تنظیم کرد، شفاف نیست. بسیاری از مفاد آن تعریفنشده باقی مانده و به نظر میرسد واشنگتن به هر دو طرف تضمینهای دوجانبه و شاید حتی متناقض داده باشد. اما این ابهام، عامدانه است؛ چرا که به هر طرف اجازه میدهد ادعای پیروزی کند. اسرائیل پیروزی خود را در آزادی تمام گروگانها، نابودی تشکیلات نظامی حماس، و تدوین طرحی بینالمللی برای برچیدن حاکمیت آن و خلع سلاح نیروهایش میبیند. اسرائیلیها همچنین تا زمان تکمیل خلع سلاح حماس، کنترل یک منطقه امنیتی در غزه را حفظ خواهند کرد.
از سوی دیگر، حماس میتواند ادعا کند که دو سال در برابر ارتش اسرائیل ایستاده، آن را وادار به عقبنشینی از غزه کرده، آزادی هزاران زندانی فلسطینی را بهدست آورده، مسئله فلسطین را دوباره به دستورکار جهانی بازگردانده و تضمینهایی گرفته است که اسرائیل جنگ را از سر نخواهد گرفت.
آتشبس غزه و طراحی مبهمِ یک توافق سهمرحلهای
جنگ در غزه ممکن است دوباره شعلهور شود. طرح ۲۰مادهای صلح ترامپ در سه مرحله طراحی شده است و تنها مرحله نخست آن بهروشنی تعریف شده و شامل پارامترهای عددی مشخص است: آزادی همه گروگانهای اسرائیلی در ازای آزادی زندانیان فلسطینی، همراه با استقرار مجدد نیروهای اسرائیل در خارج از مرکز غزه. احتمالاً حماس از ابهامات موجود حتی در این مرحله نیز بهرهبرداری خواهد کرد تا روند گذار به مرحله بعد را کند سازد، همانگونه که تأخیر اخیر در بازگرداندن اجساد گروگانها نشان داده است.
مرحله دوم، یعنی خلع سلاح حماس و ایجاد یک نهاد حکمرانی جدید در غزه با مشارکت نیروهای عرب و بینالمللی، بهمراتب دشوارتر خواهد بود. اگر طرفین نتوانند این مرحله را اجرا کنند، غزه ممکن است به سرنوشتی شبیه لبنان دچار شود: ظاهراً تحت اداره دولتی مشروع، اما در عمل تحت کنترل یک سازمان شبهنظامی. (در لبنان، حزبالله سالهاست چنین وضعی دارد.) در آن صورت، اسرائیل ممکن است بار دیگر ناگزیر شود در مناطقی از غزه که حماس هنوز فعالیت دارد، وارد نبرد شود.
سومین مرحله این طرح، شامل ایجاد مسیری بهسوی دولتداری فلسطین و حق تعیین سرنوشت است، مشروط به خلع سلاح کامل غزه و اصلاحات اساسی در تشکیلات خودگردان فلسطین. این مرحله مهمترین و در عین حال بلندمدتترین بخش طرح ترامپ است که تنها در صورت تحقق کامل دو مرحله نخست اجرایی خواهد شد.
با وجود همه این تردیدها، دلایل منطقی برای امیدواری وجود دارد که دستکم این جنگ، واقعاً به پایان رسیده باشد. ترکیبی از فشار و مشوقها باعث شده که ترامپ و تیم او بتوانند جبههای عربی–فلسطینی را شکل دهند که از خلع سلاح حماس حمایت میکند؛ دستاوردی بیسابقه در منطقهای که تاکنون هیچ بازیگری داوطلبانه از توان نظامی خود صرفنظر نکرده است.
سیاست اسرائيل در قبال ایران
درگیریهای گستردهتر منطقه نیز ممکن است فروکش کند، چرا که جمهوری اسلامی ایران بهطور جدی تضعیف شده است. کارزار نظامی اسرائیل علیه تهران، اجزای کلیدی ساختار راهبردی جمهوری اسلامی از جمله تأسیسات هستهای، سامانههای موشکی، پدافند هوایی و بهویژه شبکه نیروهای نیابتی منطقهای آن را هدف قرار داده و آسیب زده است. در لبنان، عملیات اسرائیل قدرت حزبالله را کاهش داده و اکنون این گروه زیر فشار فزاینده از سوی ایالات متحده و دولت لبنان قرار دارد. در یمن، حوثیها همچنان تهدیدی برای آزادی کشتیرانی در دریای سرخ به شمار میروند، اما توان آنها برای حمله به اسرائیل بهدلیل کارآمدی سامانههای دفاع هوایی و موشکی اسرائیل محدود است.
بقای دولت احمد الشرع در سوریه و بهرسمیتشناختهشدن گسترده آن نیز کاهش نفوذ ایران را بیش از پیش آشکار میکند، بهویژه از آنجا که الجولانی آشکارا تمایلی به مداخله ایران در امور کشورش ندارد. در داخل ایران، رژیم با چالشهای اقتصادی شدیدی مواجه است؛ چرا که تحریمهای گسترده، بنیان اقتصاد کشور را فرسوده کرده است. حتی فرانسه، آلمان و بریتانیا نیز اخیراً تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل را با استفاده از سازوکار بازگشت خودکار در توافق هستهای ۲۰۱۵ دوباره برقرار کردهاند.
با این حال، نباید جمهوری اسلامی را دستکم گرفت؛ این حکومت هنوز یکی از تهدیدهای پایدار و مصمم منطقه است. رهبران جمهوری اسلامی در پی انتقام از اسرائیل هستند و تقریباً قطعاً به همراه شرکای خود در پکن، مسکو و پیونگیانگ در حال بررسی درسهای این جنگ خواهند بود. زیرساختهای هستهای ایران آسیب دیده، اما این کشور عملاً نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی را بر برنامه خود برچیده و هنوز مقدار کافی اورانیوم غنیشده برای ساخت چند سلاح اتمی در اختیار دارد.
مقامهای ایرانی مکرراً از تغییر در «راهبرد هستهای» سخن گفته و حتی تهدید کردهاند از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) خارج شوند یا مستقیماً به بمب دست یابند. انگیزه ایران، میل به انتقام از اسرائیل است و از هر ابزار و منبع مالی موجود برای گسترش تروریسم و بیثباتی در منطقه استفاده خواهد کرد. به همین دلیل، تهران عملاً تنها دولتی است که از پایان جنگ غزه استقبال نکرده است.
روابط ویژه
در مسیر شکلگیری آینده جدید خاورمیانه، اسرائیل یک مزیت بزرگ دارد: رابطه مستحکم و استثنایی با ایالات متحده. باوجود تمام نگرانیها درباره اتحاد واشنگتن و تلآویو در دو سال گذشته، همکاری این دو کشور پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ بیش از هر زمان دیگری تقویت شده است و نتایج چشمگیری به همراه داشت. حملات هماهنگ آمریکا و اسرائیل علیه برنامه هستهای ایران، بدون ایجاد جنگی منطقهای یا افزایش بهای نفت، اهرمهای واشنگتن در مذاکرات آینده را تقویت کرد. پیشبینیها درباره بروز جنگ منطقهای، بسته شدن تنگه هرمز، جهش قیمت نفت و موج تروریسم محقق نشد. در غزه نیز حمایت دیپلماتیک، مالی و نظامی آمریکا به اسرائیل کمک کرد تا توان نظامی حماس را تضعیف و در نهایت توافق آزادی گروگانها را امضا کند.
البته دو کشور همیشه در یک مسیر حرکت نکردند؛ مقامهای آمریکایی در جلسات خصوصی، اسرائیلیها را برای حرکت به سمت صلح تحت فشار قرار دادند که نتیجه آن توافق اخیر بود. اما تجربه نشان داد نفوذ واقعی واشنگتن بر سیاست اسرائیل از طریق حمایت علنی و فشار پشتدرهای بسته حاصل میشود، نه از راه انتقاد عمومی یا تحریم تسلیحاتی.
نتیجه این همکاری، بازگشت نقش رهبری آمریکا در خاورمیانه بود. واشنگتن توانست بدون از دست دادن حتی یک سرباز آمریکایی، هم در میدان نظامی به موفقیت برسد و هم صلحی را میانجیگری کند که در سراسر منطقه مورد استقبال قرار گرفت. این دستاورد نشان داد که حضور هدفمند و پایدار آمریکا در خاورمیانه، برخلاف دیدگاههای بدبینانه، میتواند جایگاه جهانی ایالات متحده را تقویت کند.
اما برای اسرائیل، رابطه با آمریکا یک استثنا است. در سایر نقاط جهان، این کشور با موجی از محکومیت روبهرو شده است. تصاویر دلخراش از غزه، فاجعه ۷ اکتبر را در سایه قرار داده و نتیجه آن، انتقاد شدید نهفقط از سوی منتقدان دیرینه، بلکه حتی از جانب متحدانی چون آلمان و ایتالیا بود.
این واکنشها پیامدهای واقعی دارند: دولتهای عربی روند عادیسازی روابط با اسرائیل را متوقف کردهاند تا خشم شهروندان خود را تحریک نکنند. بسیاری از مقامهای منطقهای نیز بیم دارند که اسرائیل به دنبال سلطه منطقهای از طریق برتری نظامی و توسعهطلبی سرزمینی است. با این حال، نتانیاهو تأکید کرده که اسرائیل هیچ برنامهای برای تصرف غزه، لبنان یا سوریه ندارد. صداهای تندرو در ائتلاف او که از الحاق کرانه باختری سخن میگویند، با مخالفت افکار عمومی اسرائیل و دولت ترامپ روبهرو هستند. با این وجود، تصویر اسرائیل در جهان به عنوان کشوری مغایر با ارزشهای لیبرال و شریک غیرقابل اعتماد باقی مانده است.
رقبای جدید منطقهای
در همین حال، اسرائیل با رقبای تازهای روبهرو است. هرچند ایران تضعیف شده، اما دولتهای همسو با اخوانالمسلمین در قطر و ترکیه نفوذ خود را افزایش دادهاند. هر دو کشور با بهرهگیری از روابط شخصی خود با ترامپ، جایگاه منطقهای خود را گسترش داده و اکنون در سوریه همکاری نزدیکی با واشنگتن دارند. قطر نفوذ خود را در لبنان نیز گسترش داده است. پس از ناکامی اسرائیل در ترور رهبران حماس در دوحه، ترامپ نتانیاهو را مجبور کرد از قطر عذرخواهی کند و کاخ سفید نیز برای این کشور تضمینهای امنیتی شبیه به تعهدات ناتو صادر کرد.
هیچیک از این کشورها تهدیدی در حد ایران برای اسرائیل محسوب نمیشوند، اما دوستان آن هم نیستند. قطر همچنان حامی مالی حماس است و از طریق شبکه الجزیره پیامهای ضداسرائیلی را گسترش میدهد. بنابراین، اسرائیل باید روابط خود با دوحه و آنکارا را با دقت مدیریت کرده و در هماهنگی با واشنگتن، آنها را به تغییر سیاستهای خصمانهشان ترغیب کند؛ در غیر این صورت، این دو کشور میتوانند با تقویت جریانهای تندرو سنی از شرق آفریقا تا خاورمیانه، خلأ ناشی از عقبنشینی ایران را پر کنند.
در زمان و مکان مناسب
با وجود چالشهایی چون انزوا، ایران و افراطگرایی سنی، چشمانداز کلی خاورمیانه به نفع اسرائیل در حال تغییر است. اکنون فرصتی واقعی برای پایان خصومت میان اسرائیل و لبنان و سوریه وجود دارد و حتی شاید برای آغاز روندی تدریجی در جهت عادیسازی روابط. همچنین میتوان دامنه «پیمانهای ابراهیم» را به جهان اسلام گسترش داد. اندونزی، پرجمعیتترین کشور مسلمان جهان، یکی از مهمترین فرصتها در این مسیر است. همینطور سومالی در شاخ آفریقا که به دنبال شناسایی بینالمللی است و موقعیتی راهبردی در مسیر مقابله با حوثیها دارد. در صورت پیوستن رسمی جمهوری آذربایجان به این ائتلاف منطقهای، هم روابط با ایالات متحده تقویت خواهد شد و هم ثبات در آسیای مرکزی بیشتر میشود. همچنین تغییر سیاسی احتمالی در اسرائیل میتواند زمینه را برای پیشرفت در گفتوگوهای عادیسازی با عربستان سعودی و سایر کشورهای عربی فراهم کند.
تحولات ژئوپلیتیکی نیز چنین روندی را تسهیل میکنند. امروز بسیاری از کشورها در سراسر جهان، از جمله در خاورمیانه، به دنبال استقلال بیشتر در روابط بینالمللی، تنوع در شراکتها و تعریف مجدد وابستگیهای خود هستند. تمرکز آنها بر فناوریهای پیشرفته است که به «ارز جدید قدرت» تبدیل شده و بر حفظ ثبات. این یعنی آینده خاورمیانه را کشورهایی شکل خواهند داد که توان دفاع از خود و متحدانشان را بدون مداخله دائمی آمریکا دارند، توان اقتصادی بازسازی و تثبیت مناطق ویرانشده را در اختیار دارند، و از برتری فناورانه لازم برای اتصال اقتصاد منطقه به آسیا و اروپا برخوردارند در حالی که در مواقع لازم بر رهبری آمریکا تکیه میکنند.
اسرائیل با ارتش قدرتمند، صنعت فناوری پیشرفته و پیوندهای عمیق با واشنگتن، بهترین شریک برای اکثر کشورهای عربی است که میخواهند این مسیر را طی کنند.
گسترش پیمان ابراهیم
کشورهای منطقه حتی بدون عادیسازی رسمی نیز میتوانند همکاریهای خود را تعمیق کنند. آنها میتوانند اکوسیستمی فناورانه بسازند که ایالات متحده را به زیرساختهای خلیج فارس، منابع انرژی آن و دانش و نوآوری اسرائیل پیوند دهد؛ همکاریای که بسیار کمتر حساسیت سیاسی دارد. اما در هر حال، دولتهای عربی باید بر ترس خود از خشم افکار عمومی غلبه کرده و مسیر همگرایی منطقهای را پیش ببرند.
اسرائیل میتواند همزمان روابط خود با واشنگتن را نیز گسترش دهد. دو کشور باید شراکت فناورانهای جدید ایجاد کنند که در قالب تفاهمنامهای دوجانبه تنظیم شود و سرمایهگذاری متقابل در حوزههای حیاتی همچون هوش مصنوعی، محاسبات کوانتومی، انرژی و نیمهرساناها را شامل شود. در چارچوب این همکاری، ایالات متحده باید کمکهای دفاعی خود به اسرائیل را برای یک دهه آینده تمدید کند.
مهمتر از همه، آمریکا باید به ادغام اسرائیل با همسایگان عرب خود کمک کند. این یعنی، پیش از هر چیز، فشار برای عادیسازی روابط؛ اما همچنین باید اطمینان یابد که اکوسیستم نوآوری اسرائیل با زیرساختهای خلیج فارس و مسیر اقتصادی هند–خاورمیانه–اروپا (IMEC) پیوند خورده است. برای این منظور، واشنگتن میتواند نمایندهای ویژه تعیین کند که مأموریتش هماهنگتر کردن این بلوک از کشورها باشد. این نماینده میتواند به شکلگیری اکوسیستمی فناوری کمک کند که زیرساخت خلیج فارس را به بخش خدمات پیشرفته هند متصل کند — طرحی که کاملاً با برنامه دولت ترامپ برای تبدیل خاورمیانه به دومین مرکز فناوری جهان پس از آمریکا همسو است.
در حوزه نظامی نیز آمریکا باید ساختار امنیتی دائمی ایجاد کند که منابع اسرائیل و کشورهای خلیج فارس را ترکیب کند. این طرح میتواند شامل سامانه دفاع هوایی منطقهای تحت کنترل فرماندهی مرکزی آمریکا (CENTCOM) و همچنین ساختار فرماندهی مشترک گستردهتری برای نظارت بر عملیات دریایی، سایبری و ضدتروریسم باشد. این ساختار میتواند شامل بحرین، مصر، اسرائیل، اردن، عربستان سعودی، امارات عربی متحده و حتی قطر باشد — در صورتی که سیاستهای خود را تعدیل کند.
برای گسترش همکاری، اسرائیل، ایالات متحده و کشورهای عربی باید ائتلاف منطقهای خود را به یک شراکت مدیترانهای گستردهتر تبدیل کنند که هدف آن ترویج ثبات، شکوفایی و پیشرفت فناورانه در میان همه اعضا باشد. اسرائیل و آمریکا باید با برگزاری یک نشست رهبری با حضور شرکای عرب، قبرس، یونان و ایتالیا (و در آینده با مشارکت آذربایجان، آلمان و هند) این روند را آغاز کنند. در این نشست، کشورها میتوانند بر سرمایهگذاری مشترک در خریدهای دفاعی، فناوری و انرژی، با تمرکز بر نوآوریهایی برای مقابله با تغییرات اقلیمی و کاهش ناامنی غذایی و آبی و ایجاد یک نهاد مالی مشترک توافق کنند.
همچنین باید درباره بازسازی منطقه و مقابله با بلایای طبیعی مشترک برنامهریزی شود. آمریکا میتواند از قطر و ترکیه نیز دعوت کند تا در صورت توقف سیاستهای ضداسرائیلی، پایان دادن به تأمین مالی گروههایی مانند حماس و کنار گذاشتن تبلیغات خصمانه، به این ائتلاف بپیوندند.
صلح از مسیر قدرت
ائتلاف عربی–اسرائیلی مورد حمایت آمریکا از دیرباز محتملترین مسیر برای دستیابی به ثبات در خاورمیانه بوده است، و امروز بیش از هر زمان دیگری تحقق آن ممکن است. چالشها از بیاعتمادی منطقهای گرفته تا احیای اخوانالمسلمین و تلاشهای ایران و حماس برای برهم زدن اوضاع واقعیاند، اما اگر آمریکا قاطعیت تازهاش را بهدرستی هدایت کند و بازیگران محلی نیز قدرت خود را با هدفی مشترک همسو کنند، خاورمیانه شاید سرانجام از چرخه بحران به نظمی پایدار وارد شود.
برای تحقق این چشمانداز، واشنگتن و شرکای منطقهای آن نیازی به حل کامل مناقشه اسرائیل و فلسطین ندارند، اما میتوانند مسیر آن را در جهتی امیدوارکنندهتر تغییر دهند. در این راستا، باید چارچوب پیشنهادی ترامپ برای تشکیل کمیته صلح را بپذیرند؛ چارچوبی که هرگونه امتیاز اسرائیل را مشروط به اصلاحات واقعی فلسطینی میکند. تشکیلات خودگردان فلسطین (یا هر دولت دیگر فلسطینی) باید شبکههای تروریستی را برچیند و به تحریکات ضداسرائیلی در مدارس، نهادهای مذهبی و عرصه بینالمللی پایان دهد. در مقابل، اسرائیل باید اجساد باقیمانده گروگانها را تحویل بگیرد و کنترل امنیتی خود بر غزه را برای جلوگیری از بازگشت حماس حفظ کند تا اطمینان حاصل شود که هر دولت یا اداره بعدی در غزه مؤثر و متشکل از فلسطینیان و کارشناسان بینالمللی خواهد بود.
به کانال تلگرام یورونیوز فارسی بپیوندید
اما ادغام منطقهای نباید به مسئله فلسطین گره بخورد. وتوی احتمالی از سوی رامالله میتواند کل پروژه را نابود کرده و شانس منطقه برای ثبات بلندمدت را از بین ببرد. زمان آن رسیده که اصل «صلح از مسیر قدرت» نه فقط به عنوان شعاری سیاسی، بلکه به عنوان راهبردی واقعی مبتنی بر منافع مشترک، بازدارندگی معتبر و این باور که ثبات تنها با اراده کسانی تضمین میشود که آماده دفاع از آناند، در عمل اجرا شود.