بعضی مخالفان جشن گرفتن کریسمس آن را نماد غربگرایی میبینند. واقعیت اما این است که جشن میلاد مسیح لزوما غربی نیست و به واسطه تجربه زیست اجتماعی، موضوع غریبی برای ایرانیانی نیست که در مجاورت ارمنیها زندگی کرده اند.
محمد قائدی، روانشناس سیاسی دانشگاه ایالتی واشنگتن
در چند سال گذشته در روزهای نزدیک به کریسمس بحثی -به ویژه در فضای مجازی- میان ایرانیان رونق پیدا میکند که این جشن چقدر به «ما» مرتبط است. گاهی منتقدین به کسانی که کریسمس را جشن میگیرند برچسب «خودباخته و کمظرفیت و باکلاس نما» میزنند.
در چند نوشته حتی منتقد (بدون داشتن صلاحیت حرفهای تشخیص روانشناسی) به تحلیل روانشناختی کسانی که کریسمس را جشن میگیرند پرداخته بود. و در یک مورد حتی امام جمعه یکی از شهرها خواستار مداخله پلیس و برخورد با خریداران درخت کریسمس شده بود. در این نوشته به شکل خلاصه به این موضوع پرداخته شده که آیا کریسمس موضوعی مرتبط با ایرانیان است یا نه و اینکه از زاویه کارکردگرایانه چگونه میتوان به این موضوع نگاه کرد.
مطالب یورونیوز را در واتساپ دریافت کنید
آیا کریسمس نماد غربگرایی است؟
بعضی مخالفان جشن گرفتن کریسمس آن را نماد غربگرایی میبینند. واقعیت اما این است که جشن میلاد مسیح لزوما غربی نیست و به واسطه تجربه زیست اجتماعی، موضوع غریبی برای ایرانیانی نیست که در مجاورت ارمنیها زندگی کرده اند. البته تحقیقاتی هم منتشر شده که این جشن را اساسا ایرانی میداند.
علاوه بر این کریسمس برای نسلی از ایرانیان مسیحی و غیرمسیحی با بهترین کارتونهای دهه شصت پیوندی روانی دارد، آن روزها در نبود اینترنت و لوحهای فشرده، مردم اتکای زیادی به تلویزیون ملی برای دیدن برنامههای سرگرم کننده داشتند و معمولا روزهای نزدیک به کریسمس، کارتونهایی چون رابین هود و اسکروچ از تلویزیون نمایش داده میشد. کارتونهایی که آن نسل بسیار دوستشان داشت. بنابراین حکم به یکسره نامرتبط بودن کریسمس به ایرانیان با توجه به این پیوندهای اجتماعی و روانی بحث برانگیز است.
مرتبط بودن یک مناسبت با «ما» تنها محدود به کریسمس نیست، بلکه بسیار شنیده ایم که استدلال مشابهی در مورد بی ربط بودن مثلا عاشورا یا سیزده به در مطرح میشود. عده ای میگویند عاشورا متعلق به عربهاست و ربطی به ایرانیان ندارد و در مقابلش بعضی دیگر میگویند سیزده به در متعلق به زرتشتیهاست و با «ما» ارتباط ندارد.
از نگاه کارکردگرایانه اما مناسبتها میتوانند فرصتی برای یادگیری، یادآوری و رشد فراهم کنند. مثلا فارغ از مذهبی بودن، عاشورا میتواند ظرفیتی برای یادگیری و یادآوری آزادگی و مقاومت در مقابل ظلم ایجاد کند. یا مثلا سیزده به در میتواند ما را نسبت به طبیعت متوجهتر کند. البته به درستی میتوان گفت خیلی وقتها این مناسبتها از درسهایشان خالی شده اند، اما این تقصیر مناسبتها نیست. ضمن اینکه همچنان هستند کسانی که از همین ظرفیتها برای رشد شخصیتی و روانی شان بهره میبرند. کریسمس هم به همین شیوه آموزنده و انگیزاننده است.
داستان عیسی مسیح، شخصیتی که به روایت انجیل در آخور طویله زاده شد اما جهان خود و پس از خود را دگرگون کرد، احتمالا به عده ای انگیزه و اندیشه میدهد و کریسمس ظرفیتی برای شنیدن و یادآوری این داستانها ایجاد میکند. اگر کسی میتواند هرروز بدون این یادآوریها «آگاه» زندگی کند که چه خوب، اما برای بسیاری، تنها کریسمس، عاشورا، سیزده به در و مناسبتهای مشابه یادآور این آموزهها و انگیزاننده رشد هستند.
در کنار آنچه گفته شد باید در نظر داشت که جمعیت ایرانیان مهاجر و ساکن در خارج از کشور (به ویژه درکشورها ی غربی) نسبت به گذشته بیشتر شده و از سویی با سهولت دسترسی به رسانهها از طریق گوشیهای همراه و رشد ضریب نفوذ رسانههای اجتماعی - به ویژه فیسبوک و ایسنتاگرام- ارتباط میان ایرانیان داخل و خارج از کشور هم از بیشتراز گذشته شده است. حالا مردم از جزییات زندگی یکدیگر، بیش از گذشته خبر دارند. بر این اساس جشن گرفتن کریسمس توسط بعضی ایرانیان مهاجر مایه نقد آنان میشود.
دراینجا باید در نظر داشت که کریسمس برای بخش بزرگی از این ایرانیان خارج نشین، تنها تعطیلی رسمی تقویم کاریشان و جزو معدود فرصتها برای سفر و بازدید است. باید به این ایرانیان گفت اگر در کریسمس دور هم جمع می شوید و شاد هستید کریسمس به شما مربوط است. چرا که یکی دیگر از کارکردهای مناسبتها تخلیه هیجانی (شادی، غم، خشم) و کارکرد دیگر دورهم جمع شدن است. علاوه بر اینها کریسمس فرصتی برای نشان دادن توجه و احترام به سنتهای جامعه میزبان است. این یعنی باز کردن فضای دوستی و تفاهم در دنیایی که مدام رو به «دیگریسازی»، عدم تفاهم، و خشونت است.
کریسمس جایگزین نوروز نیست
بعضی منتقدین میگویند ما خود عید نوروز داریم و نیازی به کریسمس نداریم. این نقد اما به این نکته بیتوجه است که کریسمس برای ایرانیان جایگزین نوروز نیست. جشنی است اضافه بر آن و جامعه ایرانی همچنان همت بالایی در باشکوه نگه داشتن نوروز و شروع بهار دارد.
همچنین زندگی به شکل طبیعی غم و فشار زیادی برای همه دست و پا می کند؛ پس چه بهتر که بهانههای آرامش و شادی هم بیشتر باشند. علاوه بر مواردی که در خصوص کارکردها گفته شد تغییرات در درک هویت هم عامل دیگری است که نگاه به مناسبتها و قضاوت در مورد فرهنگها را تغییر داده است.
درجهان جهانی شده بسیاری از مردم ضرورتی نمیبینند با حصارهای ملی و مذهبی مانعی سر راه شادی خود بتراشند. مثلا بسیاری بدون اینکه هندی باشند جشنواره رنگ هندی را برگزار میکنند، بعضی بدون اینکه از اهالی آمریکای لاتین باشند سالسا میرقصند و بسیاری بدون اینکه ایرانی باشند در بزرگداشت مولانا در قونیه دورهم جمع میشوند شعر میخوانند و پایکوبی میکنند. فرهنگها هر یک محصولاتشان را عرضه میکنند و انسانها براساس نیازهایشان یا کارکرد این محصولات از آن میان انتخاب میکنند.
کریسمس بزرگترین و جهانی ترین این دست جشنهاست. نه مطلوب است و نه ممکن که با برچسب زدن و خشمگین بودن جلوی جریانی ایستاد که این مناسبت را جشن میگیرد.
همچنین نگاهی به منتقدین کریسمس نشان میدهد که آنها عموما نه از قشر سنتی یا مذهبی که از میان روشنفکران هستند. گروهی از آنان که دیدگاههای چپ دارند با توسل به مقولات شی گشتگی و کالا زدگی و با مایه گذاشتن ار لوکاچ و مارکوزه کریسمس را به کاپیتالیسم گره میزنند و ایرانیان را از آن نهی میکنند. البته که مغالطه است اگر از نقد تشویق به خرید به نقد کلیت جشن گرفتن کریسمس توسط ایرانیان برسیم. بعید است بابانوئل (و برهمان سیاق عمونوروز و ننه سرما) همدست نظام سرمایه داری باشد.
درپایان باید به این نکته اشاره کرد که با گزارههای اقتدارگرایانه نمیشود خط روشنی بین مرتبط و غیرمرتبط کشید. ضمن اینکه نگرش اقتدارگرایانه در نقد کریسمس از جنس همان نگرشی است که بعد از به قدرت رسیدن، یک روز ویدئو را ممنوع کرد و روز دیگر از دیوار مردم بالا رفت تا دیشهای ماهواره را جمع آوری کند. امروز میتوان به داوری نشست و ناموفق بودن این نگرش در مدیریت جامعه را شاهد بود.