سالهاست که در بسیاری از جوامع، روابط میان زنان و مردان بر پایه الگویی سنتی شکل گرفته است.
الگویی که در آن مرد معمولا از نظر سنی بزرگتر است، درآمد بیشتری دارد و نقش حامی و تأمینکننده را بر عهده میگیرد. در این چارچوب، زن اغلب جوانتر تصور میشود، دسترسی کمتری به منابع مالی و اجتماعی دارد و به همین دلیل وابستهتر به مرد دیده میشود.
هرچند این الگوی قدیمی هنوز به طور کامل کنار گذاشته نشده اما سناریوی تازهای آرام اما پیوسته در حال شکل گرفتن است. زنان بیش از گذشته شریکاهایی جوانتر از خود انتخاب میکنند؛ پدیدهای که به «اختلاف سنی معکوس» معروف شده است. آنچه زمانی نامتعارف و حتی تابو تلقی میشد، اکنون به تدریج مشروعیت فرهنگی پیدا کرده و نشاندهنده تغییری عمیق در درک ما از عشق، جنسیت و قدرت است.
این روند بازتاب دگرگونیهای عمیق روانی و اجتماعی است. در ادامه به چهار عامل اصلی این تغییر اشاره میشود.
۱. گذار از ثبات و رسیدن به خودافزایی
روابط عاطفی در گذشته بیش از هر چیز بر بقا و امنیت استوار بود. زنان اغلب ناچار بودند برای دستیابی به ثبات اقتصادی و اجتماعی، خود را به مردانی گره بزنند که این امنیت را فراهم میکردند. اما امروز شرایط به شکل چشمگیری تغییر کرده است. زنان از نظر مالی مستقلترند، تحرک اجتماعی بیشتری دارند و از نظر روانی آگاهی بالاتری نسبت به خود پیدا کردهاند. وقتی ثبات از درون تامین میشود، انتظار از عشق نیز از «امنیت» به «رشد و گسترش فردی» تغییر میکند.
مدل «خودافزایی» که آرتور و الین آرون، روانشناسان آمریکایی، مطرح کردهاند، به درک این تحول کمک میکند. بر اساس این نظریه، انسانها ذاتا تمایل دارند افقهای فکری، مهارتها و احساس کارآمدی خود را گسترش دهند و روابط نزدیک، اصلیترین میدان این فرایند است. آنها این روند را «درهمتنیدگی دیگری با خود» مینامند؛ جایی که شریک عاطفی به تدریج تجربهها و توانمندیهایش را وارد هویت فرد میکند.
در زمانی که وابستگی اقتصادی تعریفکننده روابط بود، عشق ابزاری برای دستیابی به ثبات به شمار میرفت. امروز اما عشق بیشتر به وسیلهای برای رشد تبدیل شده است. شریکان جوانتر اغلب نماد کنجکاوی، انعطافپذیری و گشودگیاند؛ ویژگیهایی که با میل زنان به نوسازی و پویایی روانی همخوانی دارد. بنابراین جذابیت این روابط نه صرفا در جوانی، بلکه در انرژی رشد و تحول نهفته است.
به بیان دیگر وقتی امنیت هدف اصلی نیست، عشق به راهی برای کاملتر شدن فرد تبدیل میشود.
۲. بازتعریف قدرت و برابری عاطفی
اختلاف سنی معکوس نشانه بازتنظیم مناسبات قدرت در روابط نیز هست. در الگوهای سنتی، مردان مسنتر از سرمایه اجتماعی و مالی بیشتری برخوردار بودند و در بسیاری از موارد، کنترل عاطفی رابطه را در دست داشتند. اما با حرکت روابط به سوی برابری بیشتر، زنان دیگر نیازی نمیبینند که از نظر اقتصادی یا اجتماعی «ازدواج رو به بالا» داشته باشند.
بسیاری از مردان جوانتر امروز از هوش هیجانی بالاتری برخوردارند و به جای سلطه با همدلی وارد رابطه میشوند. آنها شریک زندگی خود را برابر میبینند و آمادگی بیشتری برای تقسیم مسئولیتهای خانه و کار عاطفی دارند. این تغییر در «برابری عاطفی» به یکی از اصلیترین سرمایههای روابط با اختلاف سنی معکوس تبدیل شده است.
پژوهشهای جدید نشان میدهد زوجهایی که تصمیمگیری را با هم انجام میدهند و مسئولیتها را به شکل مشترک تقسیم میکنند، صمیمیت بیشتری دارند، رضایت جنسی بالاتری را تجربه میکنند و تعارض کمتری در رابطهشان دیده میشود. همچنین مطالعهای در سال ۲۰۲۲ نشان میدهد زوجهایی که منابع مالی خود را به طور مشترک مدیریت میکنند، در مجموع رضایت بیشتری از رابطه دارند و احتمال جدایی در میان آنها کمتر است.
۳. برجسته شدن نقاط قوت هر دو طرف
یکی از برداشتهای نادرست رایج درباره روابط با اختلاف سنی معکوس این است که زنان مسنتر، با انتخاب مردان جوانتر «به کمتر از حق خود رضایت میدهند» یا مردان جوانتر در پی یافتن نوعی جایگزین برای نقش مادری هستند. اما این کلیشهها، اساسا موضوع را نادیده میگیرند.
یک مطالعه که زندگی زنان در دهههای ۳۰، ۴۰ و ۵۰ سالگی را بررسی کرده، نشان میدهد شاخصهایی مانند قطعیت هویتی، حس اثرگذاری بر نسل بعد و قدرت همراه با اعتمادبهنفس که همگی از نشانههای بلوغ روانی به شمار میآیند، در میانسالی به اوج میرسند.
زنانی که در دهههای ۴۰ و ۵۰ زندگی خود قرار دارند، نسبت به دهه ۳۰ تصویر روشنتری از هویت خود ارائه میدهند، احساس هدفمندی قویتری دارند و از نیروی درونی عمیقتری برخوردارند. این ویژگیها همچنین با سطح بالاتری از رضایت کلی از زندگی ارتباط مستقیم دارد و نشان میدهد برخلاف تصور رایج، میانسالی میتواند دوره شکوفایی روانی باشد.
نکته قابل توجه این است که این بلوغ اغلب به شکلی مکمل با انرژی شریک جوانتر پیوند میخورد. آگاهی عاطفی بالاتر و دایره واژگان احساسی گستردهتر مردان جوان امروزی، بهخوبی با اطمینان درونی و ثبات شخصیتی زنان بالغ همنشین میشود. نتیجه نوعی پویایی مکمل است؛ وضعیتی که در آن تفاوتها نهتنها مانع نزدیکی نیستند، بلکه پیوند را تقویت میکنند.
در چنین روابطی شریک مسنتر میتواند آرامش عاطفی، نگاه کلان و اعتمادبهنفس را به رابطه بیاورد و شریک جوانتر با کنجکاوی، انعطافپذیری و خودانگیختگی به آن طراوت ببخشد. حاصل این تعامل رابطهای است که هم ریشهدار هم زنده و پویا به نظر میرسد.
۴. رهایی از افسانه «تاریخ انقضا»
برای درک کامل این روند رو به رشد، باید بررسی کرد که این روند سعی در رهایی از چه چیزی دارد. تبعیض سنی که سالها متوجه زنان بوده است. جامعه برای مدت طولانی این تصور را القا کرده که جذابیت زنان با افزایش سن کاهش مییابد اما پژوهشها بارها نادرستی این باور را نشان دادهاند.
برای نمونه یک پژوهش کیفی درباره تجربههای جنسی زنان ۴۵ تا ۶۰ ساله نشان میدهد هرچند برخی از این زنان با تغییرات جسمی مانند کاهش میل جنسی روبهرو بودهاند، بسیاری دیگر از بهبود عملکرد و رضایت جنسی خود سخن گفتهاند.
این زنان میگویند با بدن خود احساس آشتی بیشتری دارند، شناخت عمیقتری از خواستههایشان پیدا کردهاند و با قدرت بیشتری تمایلاتشان را بیان میکنند. آنها از اعتمادبهنفس بالاتر، ارتباط بهتر با شریک عاطفی و پیوند عاطفی و جسمی عمیقتر خبر دادهاند؛ تا جایی که برخی حتی گفتهاند رابطه جنسی با افزایش سن برایشان لذتبخشتر شده است.
در مجموع با بالا رفتن سن، کنار گذاشتن شرم درونیشده برای بسیاری از زنان آسانتر میشود. آنها احساس میکنند اختیار بیشتری برای تعریف دوباره لذت بر اساس معیارهای خود دارند و میتوانند صمیمیتی صادقانهتر و رضایتبخشتر را تجربه کنند.
از سوی دیگر، شریکهای جوانتر که احتمالا در فضایی با هنجارهای جنسیتی انعطافپذیرتر رشد کردهاند، ممکن است این اعتمادبهنفس ریشهدار را جذاب بدانند. آنچه آنها به سویش کشیده میشوند نوعی زنبودگی مطمئن، آگاه از احساسات خود است.
به اینستاگرام یورونیوز فارسی بپیوندید
شاید بتوان گفت این تغییر را نباید بهعنوان کنار گذاشتن مردان مسنتر از سوی زنان تعبیر کرد، بلکه بیشتر نشانهای از رد مشترک سلسلهمراتب کهنه از سوی زنان و مردان است. در این نگاه، اختلاف سنی معکوس نه یک «وارونگی»، بلکه تلاشی برای بازگرداندن تعادل به روابط انسانی است؛ جایی که دو نفر همزمان با هم در مسیر تحول حرکت میکنند.