استاد روابط بینالملل دانشگاه جرج واشنگتن و متخصص مسائل اسرائيل میگوید برای نخستین بار در چند دهه اخیر، کشورهای منطقه نه ایران که اسرائيل را عنوان تهدید اصلی در خاورمیانه میشناسند و این میتواند فرصتی برای تهران برای بازسازی روابط دیپلماتیکش باشد.
با گذشت چند ماه از پایان جنگ ۱۲ روزه، هنوز سایه شکلگیری یک درگیری مجدد بین ایران و اسرائيل بر سر منطقه سنگینی میکند. هرچند گروهی معتقدند طرفین حالا به یک موازنه نسبتا پایدار دست یافتهاند اما با این حال برخی تهدیدات از سوی مقامهای دو طرف و به ویژه از سوی اسرائيل، باعث میشود تا ناظران سیاسی و کارشناسان مسائل خاورمیانه امکان از سر گیری جنگی فراگیرتر بین دو طرف را دور از ذهن ندانند.
برای بررسی آخرین شرایط در منطقه و به ویژه تحلیل نگاه مقامهای اسرائيلی به سراغ نیتن براون، استاد روابط بینالملل در دانشگاه جرج واشینگتن آمریکا رفتیم. کسی که متخصص مسائل خاورمیانه و به ویژه سیاست در اسرائيل است. آقای براون معتقد است «برای نخستین بار در چند دهه اخیر، بسیاری از کشورها اسرائیل را بهجای ایران، تهدید اصلی امنیتی منطقه میدانند.» اتفاقی که به باور این استاد دانشگاه جرج واشنگتن میتواند فرصتی برای ایران باشد تا روابط دیپلماتیک خود را بازسازی کند.
در ادامه نسخه کامل مصاحبه با دکتر نیتن براون، استاد دانشگاه جرج واشنگتن و متخصص مسائل خاورمیانه را میخوانید.
برای نخستین سوال، شما وضعیت کنونی خاورمیانه را چگونه توصیف میکنید؟ آیا میتوان گفت بعد از برقراری آتشبس در غزه، نظم جدیدی در منطقه شکل گرفته است؟
من آن را «نظم» نمینامم. آنچه اکنون شاهد آن هستیم چند شیوهی متفاوت از ادارهی امور است که با یکدیگر در رقابتاند. یکی از اینها نوعی نظم به رهبری اسرائیل است، اما بهنظر من چنین چیزی جواب نخواهد داد.
اسرائیل بدون تردید قدرت نظامی برتر منطقه است و از تواناییهای دیپلماتیک چشمگیری برخوردار است، اما فاقد سرمایه سیاسی، دیپلماتیک و فرهنگی لازم برای تسلط بر منطقه است. بنابراین، منطقهای تحت سلطه اسرائیل شکل نخواهد گرفت. با این حال، در میان رهبران اسرائیلی کسانی هستند که این وضعیت را یک فرصت میدانند.
در واقع، آنچه ما در سال گذشته شاهدش بودیم، نه فقط دو سال گذشته، بلکه بیشتر در همین سال اخیر، تلاش اسرائیل برای گسترش نفوذ خود در نقاط مختلف بهصورت همزمان بود: لبنان، سوریه، غزه، کرانهی باختری، ایران. آنها از همه مزیتهای خود استفاده کردند، اما نتوانستند نظم جدیدی ایجاد کنند.
اما رویکرد کشورهای منطقه و به ویژه دولتهای عربی را چطور میتوان تفسیر کرد؟ آنها در مقابل این تلاشهای اسرائيل چه سیاستی در پیش میگیرند؟
در همین زمان، ما شاهد ظهور نوعی چندجانبهگرایی میان کشورهای عربی هستیم، در سطحی که قبلاً سابقه نداشته، و نیز کاهش تنش میان کشورهای مهمی مانند قطر و عربستان سعودی.
بهگمان من، ایران تا مدتها از دید بسیاری از قدرتها بزرگترین تهدید امنیتی بهشمار میرفت، اما حالا بسیاری از آنها اسرائیل را تهدید امنیتی میدانند.
ترکیه هم در پویاییهای منطقهای نقش فعالتری پیدا کرده است.پرسش این است که آیا این وضعیت صرفاً واکنشی موقت به جنگ غزه و اقدامات اسرائیل است، یا در واقع نشانهی شکلگیری الگویی تازه برای ادارهی امور منطقه است؟
در عین حال، ما شاهد نوعی تغییر موضع از سوی ایالات متحده هستیم؛ بهگونهای که در هفتههای اخیر، بهجای آنکه فقط اسرائیل را شریک کلیدی خود بداند، اکنون با مجموعهای از شرکای منطقهای کار میکند. هدفش دیگر سلطه بر منطقه نیست، بلکه میخواهد خود را در مرکز دیپلماسی حفظ کند.
بنابراین، هر نظمی که در آینده از دل این وضعیت بیرون بیاید، متفاوت خواهد بود، اما هنوز چیزی به نام «نظم جدید» شکل نگرفته است.
اما آیا فکر میکنید کابینه و سیاستمداران اسرائیلی هم همین نگاه را دارند؟ چون مثلاً وقتی صحبت از برقراری رابطه عادی میان اسرائیل و عربستان شد، برخی اعضای کابینه اسرائیل گفتند «ما نیازی به رابطه با عربستان نداریم؛ آنها میتوانند با شترهایشان زندگی کنند و ما هم کار خودمان را میکنیم.» آیا در میان مقامات اسرائیلی دیدگاه واحدی وجود دارد؟
خیر،در اسرائیل شکاف واقعی وجود دارد. جناح راست افراطی که در حال حاضر از نظر سیاسی بسیار قدرتمند است، معتقد است که در موضع برتر قرار دارد و این یک فرصت برای عمل است.
در مقابل، جناح راست سنتیتر همچنان بر لزوم دیپلماسی تأکید دارد، بهویژه حفظ روابط نزدیک با ایالات متحده. آنها از آن اظهارنظر درباره عربستان خجالتزده شدند؛ نه چون فکر میکردند نادرست است، بلکه چون آن را زیانبار و غیرسازنده میدانستند، بهویژه برای روابط با آمریکا.
در اسرائیل دیگر جناح چپ واقعی وجود ندارد، اما نهادهای امنیتی سنتی این کشور همچنان معتقدند که نمیتوان فقط بر قدرت نظامی تکیه کرد. باید نوعی فعالیت دیپلماتیک هم وجود داشته باشد. این نهادها میگویند جناح راست افراطی ما را به درگیری در غزه، حمله به قطر و اقداماتی کشانده که هیچ راهبردی پشت آنها نیست.
بنابراین، بهروشنی شکاف واقعی در رهبری اسرائیل وجود دارد.
پس از حمله اسرائیل به قطر، برخی از تشدید تنش میان ایالات متحده و اسرائیل صحبت کردهاند. و حتی شاهد این بودیم که ترامپ حتی نخستوزیر اسرائیل را وادار به عذرخواهی از دوحه کرده. شما این وضعیت را چگونه تحلیل میکنید؟ آیا سیاستهای نتانیاهو ممکن است باعث فاصله گرفتن واشینگتن و تلآویو شود؟
قطعاً تنش وجود دارد. اما برای من روشن نیست که در دولت ترامپ اصلاً نوعی دیدگاه استراتژیک وجود داشته باشد. بنابراین مشخص نیست این روند به کجا خواهد رفت.
در هر حال، تنشها واقعی هستند — دربارهی آتشبس اختلاف نظر وجود دارد، چون این آتشبس مورد نظر نتانیاهو نبود. همچنین درباره «طرح ۲۰ مادهای ترامپ» نیز اختلاف هست؛ این طرح شامل موضوعاتی است که برخی از آنها مورد علاقه اسرائیل است و برخی دیگر نه. دربارهی نحوه اجرای آن هم اختلاف نظر وجود دارد.
اما اینکه دولت ترامپ دقیقا در نهایت چه موضعی خواهد گرفت، هنوز روشن نیست.
بهنظر میرسد واشنگتن فکر میکند میتواند با چند کشور کلیدی عربی، از جمله قطر و عربستان سعودی، و همچنین مصر و ترکیه، همکاری نزدیک داشته باشد و با آنها تقریبا به همان اندازهای هماهنگ باشد که با اسرائیل هست.
اما اینکه آیا این رویکرد پایدار است یا فقط سیاست این هفته و هفته بعد چیز دیگری خواهد بود، واقعا نمیدانیم.
اما آیا ما از پایبندی آتشبس شکننده در غزه اطمنیان داریم؟ اگر آتشبس کنونی فروبپاشد، چه خواهد شد؟
در این مرحله، چنین احتمالی وجود دارد. اما فکر نمیکنم در کوتاهمدت محتمل باشد، چون ترامپ خودش را بهشدت با این آتشبس گره زده و اسرائیل انگیزهی زیادی دارد که مقصر شکست آن شناخته نشود.
بنابراین، بخشی از دولت اسرائیل شاید مایل باشد آتشبس فروبپاشد، اما نمیخواهد بهعنوان عامل آن شناخته شود.
بههرحال، این آتشبس واقعی نیست، چون هنوز تبادل آتش ادامه دارد، ولی سطح درگیریها کاهش یافته و این کاهش احتمالا مدتی ادامه خواهد داشت.
و در نهایت، درباره ایران — با وجود آنکه جنگ اخیر خسارات سنگینی به تأسیسات هستهای ایران وارد کرد، این کشور همچنان توان موشکی و نفوذ منطقهای قابلتوجهی دارد. آیا احتمال میدهید در آینده جنگی بزرگتر و فراگیرتر میان ایران و اسرائیل رخ دهد؟
ممکن است، اما گفتن آن دشوار است. این موضوع به تصمیم رهبران دو کشور بستگی دارد. من شناخت بیشتری از اسرائیل دارم تا ایران.
میتوان گفت ایران اکنون در موقعیتی قرار گرفته که شاید از زمان انقلاب تاکنون بیسابقه باشد؛ چون برای نخستین بار در چند دهه، کشورهای بیشتری در منطقه اسرائیل را تهدید اصلی امنیتی میدانند تا ایران. این برای ایران فرصتی است تا برخی پلهای دیپلماتیک خود را بازسازی کند. اما اینکه واقعا چنین رویکردی را در پیش بگیرد یا نه، روشن نیست.
در اسرائیل هم همچنان نوعی رقابت وجود دارد. جناح راست افراطی طرز فکری دارد که در انگلیسی دربارهاش میگویند: «وقتی ابزار شما فقط چکش است، همهچیز را میخ میبینید.» برای آنها ایران همان «میخ» است. آنها نیروی نظامی عظیمی دارند و تمایل دارند از آن بارها استفاده کنند.
اما بهنظر میرسد نشانههایی وجود دارد که نشان میدهد به محدودیتهای خود نزدیک میشوند یا نیروهای مخالفی در حال شکلگیریاند. با این حال، نمیتوان در حال حاضر گفت که جنگ دیگری حتما رخ خواهد داد، اما در عین حال نمیتوان آن را منتفی دانست.
از نظر نظامی و سیاسی، آیا اسرائیل توان و تمایل آغاز جنگی گستردهتر با ایران را دارد تا تهدید این کشور را بهطور کامل از میان ببرد؟
این پرسش بیشتر جنبهی نظامی دارد و من در این حوزه تخصصی ندارم. نمیدانم نیروهای اسرائیلی دقیقا چه خواهند کرد.
آیا برای چنین اقدامی حمایت داخلی وجود خواهد داشت؟ احتمالاً اکنون احساس تهدید از سوی ایران کمتر شده است.
آنها همچنین با دولت ترامپی روبهرو هستند که ادعا میکند برنامهی هستهای ایران «کاملا از بین رفته است». بنابراین، از سرگیری جنگ تا حدی به معنای زیر سؤال بردن ادعای ترامپ است؛ فارغ از اینکه درست باشد یا نه. و برای ترامپ اهمیتی ندارد، چون این چیزی است که او گفته است.
به کانال تلگرام یورونیوز فارسی بپیوندید
در نتیجه، چنین اقدامی برای اسرائیل از نظر داخلی و در روابط با ایالات متحده هزینهساز خواهد بود. با این حال، در بلندمدت اینکه آیا در آن مسیر حرکت خواهند کرد یا نه، روشن نیست و به سیاست آیندهی ایران هم بستگی دارد.