آدمی حین تماشای این عکسها حس رهگذری را پیدا میکند که کنجکاوانه به پنجرهٔ خانهای سرک میکشد، حسّی از آنچه در آن میگذرد را میگیرد، نفسی تازه میکند، و به راه خود میرود.
آخرین مجموعه عکس مریم سعیدپور «در قرنطینه» نام دارد. این عکاس جوان ایرانی کوشیده تا در دل بحران بیسابقهٔ ویروس کرونا، که بسیاری را در سراسر جهان به خانهنشینی واداشته، از دریچهٔ دوربین به ساکنان کلانشهر نگاهی بیندازد.
حالا هفتههاست که چهرههای ماسکزده، خیابانهای خلوت، کافه و رستورانهای تعطیل و تصاویری از بیمارستانها و اتاق مراقبتهای ویژه در سراسر دنیا، چشم بینندگان شبکههای اجتماعی را پُر کرده است. اما گویی جای تصاویر دیگری سخت خالی است و آن شاید روایتی بصری باشد از آنچه ما آن را زیست میکنیم و کمتر جای دیگری میبینیم، یعنی روایتی از خلوتِ خود.
پی بردن به حدّ تحمل تنهایی در دیگران؛ انگیزههای عکاسی از قرنطینه
در سرای خانهنشینان چه میگذرد؟ اگر هراسِ بیماریِ همهگیر «تن» زندگی را فلج کرده، بر سر «دل» آن چه آورده؟ و دلِ زندگی چیست جز رابطهٔ آدمی با خود و دیگران؟
سعیدپور که دانشآموختهٔ عکاسی خبری است و سالها با مطبوعات همکاری کرده، با چنین پرسشهایی در سر، و جویای پاسخ و خبر، راهی خانهٔ دوستان و آشنایانی شده که حاضر بودهاند لحظههایی از این «با خود بهسر بردن» را با عکّاس قسمت کنند.
او، در گفتگو با یورونیوز، با اشاره به دلتنگیاش برای بازیافتن روابط و دوستیها، دربارهٔ درک خودش از بحران بیماری همهگیر میگوید: «احساس میکنم که کرونا بیشتر از جسم ما، روح و قلب ما را نشانه گرفته است.» و میافزاید: «میخواسته بدانم حدّ هرکس در تحمّل تنهایی یا تحمّل یکی دو نفر دیگر چقدر است؟»
او سوژهها را، بهضرورت، از پشت قاب پنجرهها عکاسی کرده، و آدمی حین تماشای این عکسها، حس رهگذری را پیدا میکند که آزادانه و کنجکاوانه به پنجرهٔ خانهای سرک میکشد، حسّی از آنچه در آن میگذرد را میگیرد، نفسی تازه میکند، و به راه خود میرود.
پس گرفتن شهر و آدمهایش؛ تأثیر سوژهها بر کار
او دربارهٔ کار با سوژههای مختلف میگوید که آنها «استقبال کردند که از قرنطینهشان عکاسی کنم و میخواستم در کوتاهترین زمان ممکن این کار را بکنم. یعنی زیر یک ساعت و گاهی کوتاهتر از این، تا سوژهها احساس امنیّت داشته باشند.» او میافزاید که برعکس همیشه «بدون داشتن میزانسن، و استوریبُرد»، بسیار بداهه عکاسی کرده است.
عکاس میگوید که پیش از کار با سوژهها گفتگویی داشته و گاه آنچه آنها میگفتهاند بسیار بر او تأثیرگذاشته، و بهیادماندنیترین آنها را برای خود حرف یکی از سوژهها میداند که احساسش را دربارهٔ قرنطینه چنین بیان کرده: «میخواهم شهرم را با آدمهایش پس بگیرم.»
دغدغهٔ مریم سعیدپور، چنانکه در دو نمایشگاه انفرادی پیشینش نیز نشان داده، روابط انسانی و شیوهٔ بازنمودِ آن است، چه در بازسازی حسّوحالِ شخصیتهای داستانِ معاصر ایرانی از روی توصیفات نویسنده، در مجموعهٔ «از میان حروف سیاه» (۱۳۹۴) چه در جستجوی تأثیر روابط نسل گذشته بر ناخودآگاهِ نسل حاضر با مجموعهٔ «نیمفاصله» (۱۳۹۸).
داستانگویی با عکس برای روایت احساسها
نکتهای که عکسهای خانم سعیدپور را از آثار مشابه متمایز میکند، تأکید وی بر خلق فضایی داستانگوست. او دورهٔ فیلمسازی را در انجمن سینمای جوان گذرانده، و میتوان روی قابهای پُروپیمان و خوشرنگولعاب او، ترکیببندیهای پروسواسش، و نیز این نکته که هیچکدام از سوژههایش به دوربین نگاه نمیکند، ردّ پای نگاه یک کارگردان را بهروشنی دید.
عکّاسِ «در قرنطینه»، نور، شخصیتهای تنها و لوازم و اشیاء هر خانه را، بهدقّت تمام بهکار گرفته تا نگاه مخاطب به هر پنجره، روایتگر داستانی باشد هرچند کوتاه، و زندهکنندهٔ حسّی هرچند کمرنگ، از آنچه در درون خانه میگذرد.
او دربارهٔ انگیزهاش برای آغاز این پروژه، به ترس خود در آغاز بحران اشاره میکند و میگوید: «فکر کردم دنیا دارد به آخر میرسد» و همین او را وا میدارد تا دوباره دوربین بهدست بگیرد و سراغ ثبت لحظهها برود.
سعیدپور میگوید میخواسته «ترسی را که از کرونا در ما خانه کرده»، عینی کند، و میافزاید: «ترس از تنهایی و تنها ماندن و تنها مُردن هم ما را آزار میدهد.» اما مطمئن نیست تا چه میزان در نمایش این ترسها کامیاب شده است.
در یک نگاه عکسهای این مجموعه بیانگر طیفی از احساسات مختلفاند از ملال و تنهایی گرفته تا بازیافتن یکدیگر، شکفتگی و آرامش، اما در نهایت قاببندیها و رنگ و نور، به سوژهها وقار بخشیده و گویی آنها را در حال یک نبرد حماسیِ خاموش با خصمِ تنهایی ثبت کرده است.
در انتها میتوان گفت شخصیتهایی با سنّوسال و پسزمینهٔ اجتماعی متفاوت، کمتر در مجموعه دیده میشوند، و گرچه نباید از چالشهای کار هنری در ایران غافل بود اما میتوان امید داشت این مجموعه، که عکّاسی آن همچنان ادامه دارد، رنگارنگتر نیز بشود.