نگاهی به زندگی چند نفر از قربانیان حملات فرودگاه استانبول

Access to the comments نظرها
نگارش از Euronews
نگاهی به زندگی چند نفر از قربانیان حملات فرودگاه استانبول

شهر استانبول بار دیگر هدف حملات انتحاری قرار گرفت. این بار فرودگاه بین المللی آتاتورک، هدف بمبگذاران بود که سه بمب انتحاری را منفجر کردند. این حملات هماهنگ با درگیری بین مهاجمان و نیروهای امنیتی همراه بود.

ده ها نفر در این انفجارها کشته شدند. این گزارش نگاهی کوتاه انداخته است به زندگی شماری از قربانیان:

سالار داوودی کهنه شهری

در میان قربانیان حادثه فرودگاه آتاتورک نام یک ایرانی هم به چشم می خورد. او سالار داوودی کهنه شهری نام دارد.

‫به گفته معاون کنسولی وزارت امور خارجه ایران پنج نفر از مجروحان این حادثه ایرانی هستند.

در حال حاضر اطلاعات بیشتری از این ایرانی کشته شده در حادثه استانبول در دست نیست.

یوسف هازندروغلو: مرگ ده روز پیش از جشن ازدواج

یوسف در فرودگاه آتاتورک کار می کرد و قرار بود ده روز دیگر مراسم ازدواجش را برگزار کند. وقتی حمله صورت گرفت او تقریبا شیفت کاریش تمام شده بود و در حال آماده شدن بود که فرودگاه را ترک کند.

اوموت ساکاروغلو: مامور گمرک

اگر اوموت وارد عمل نمی شد، شمار کشته ها بسیار بیشتر می شد. وقتی که مهاجمان از سه جهت مختلف حمله کردند و نارنجک پرتاب کردند، اوموت تلاش کرد که به سمت آنها برود و مانع حرکتشان بشود. یکی از مهاجمان از محل بازرسی بدنی عبور کرد تا به منطقه تحت کنترل ماموران گمرک برسد. اوموت که مسلح بود به سمت فرد مهاجم تیراندازی کرد اما خودش هم کشته شد.

ارتن ییار

همسر ارتن باردار بود و فرزند او خاطره ای از پدرش به یاد نخواهد داشت. ارتن مترجم بود که به عنوان راهنمای تورهای گردشگری هم فعالیت می کرد.

عبدالحکیم بوغدا

عبدالحکیم کارمند قراردادی خطوط هوایی ترکیش ایرلاینز بود. او در صفحه فیس بوک خودش اطمینان داده بود که با وجود انفجارها او سالم است. یکی از اعضای خانواده اش می گوید که دیدن پیام فیس بوک عبدالحکیم خیال آنها را راحت کرده بود. اما بعدا مشخص شد که او در جریان درگیریها مجروح شده است و ساعاتی بعد در بیمارستان درگذشت.

گوکسل کورناز

گوکسل اهل شهر اوردو است و در یک سفر کاری این اتفاق برایش رخ داد. او دو سال قبل ازدواج کرده بود و رویاهای زیادی برای خانواده اش در سر داشت.

زینب و محمود

این زوج جوان از کارمندان شاغل در فرودگاه بودند: زندگی مشترک، کار مشترک و حالا مرگ مشترک.