رامین بَحرانی، از نسل سینماگران جوان ایرانیتبار آمریکایی است که توانسته به تدریج جای محکمی در سینمای مستقل آمریکا برای خود دست و پا کند. او که به شدت به امیر نادری علاقمند است و تحت تاثیر سینمای نادری است، همان تمها و شخصیتهایی را دنبال می کند که نادری در فیلمهای خود دنبال کرده است.
فیلمهای بحرانی همانند نادری در مورد بازندهها و شکستخوردگان است، دربارۀ آدمهایی است که قربانی بی عدالتی و زور اند و برای به دست آوردن حق خود در جامعه می جنگند. او قبلا در فیلمهای «گاریچی»، «اوراقچی» و «خداحافظ سولو»، این انسانهای تک افتاده و جداشده را تصویر کرده بود و این بار در «۹۹ خانه» که فیلمنامۀ آن را به همراه نادری نوشته، به سراغ آدمهایی رفته که قربانی بحران و رکود اقتصادی سرمایه داری و حرص و طمع بانکدارها و دلالهای مالی بی رحم و آدمخواری مثل ریک کارور (با بازی مایکل شنون)، می شوند. کارور، مامور املاک و نماینده بانکها برای تخلیه خانهها و سلب مالکیت از کسانی است که نمی توانند وام بانکی را که خانهشان در گروی آن است بپردازند. وقتی بانک، از دادگاه حکم تخلیه خانهها را می گیرد، کارور وارد عمل شده و با کمک پلیس و در کمال خونسردی و بی رحمی، ساکنان آن خانهها و لوازمشان را بیرون می ریزد و خانه را به نفع بانک ضبط و مصادره می کند. او از این طریق، ثروت زیادی اندوخته و زندگی اشرافی و لوکسی برای خودش درست کرده است.
رامین بحرانی
«۹۹ خانه»، فیلمی رئالیستی دربارۀ واقعیت امروز جامعۀ آمریکایی و شکست رویاهای مردمی است که به وعده های سرمایه داری در مورد رفاه و خوشبختی دلخوش کرده اند. حرف اساسی «۹۹ خانه» در این دیالوگِ کارور خلاصه شده است:
«آمریکا، بازنده ها را نجات نمی دهد، آمریکا بر مبنای نجات برندهها ساخته شده.»
«۹۹ خانه»، تراژدی زندگی آدمهای طبقه متوسط است که بی رحمی نظام سرمایه داری را باور نمیکنند و وقتی با آن مواجه میشوند، یا به التماس میافتند، یا از روی استیصال دست به خودکشی میزنند و یا در برابر آن طغیان میکنند. رامین بَحرانی، نشان میدهد که با تضادها و شکافهای درون جامعه آمریکا و سیستم سرمایه داری به خوبی آشناست. او موفق شده این شکافها و تضادها را در قالب درامی پرقدرت به تصویر درآورد.
کارور و پلیس های همراه او وقتی وارد هر خانه میشوند، تنها یک چیز به ساکنان آن می گویند: «شما فقط دو دقیقه وقت دارید که وسایل با ارزش تان مثل پول یا دسته چک یا جواهرات را بردارید و از این خانه خارج شوید.» آنها توجهی به التماسها و زاریهای زنان، کودکان و افراد پیر و درمانده ندارند و در برابر اصرار آنها برای گرفتن مهلت میگویند: «واقعا از این بابت متاسفیم. میدانیم که شرایط سختی است ولی راه دیگری وجود ندارد.»
دنیس نَش(با بازی اندرو گارفیلد) که خود قربانی این ماجراست و او و خانواده اش، خانه شان را از دست داده اند، از روی ناچاری و برای نجات خانوادهاش، به استخدام کارور درمی آید و به آدم مورد اعتماد او تبدیل میشود. او به تدریج یاد می گیرد که مثل کارور و همراهان او بی رحم باشد و هنگام تخلیه خانهها و بیرون کردن ساکنان آن اسیر عواطف و احساسات خود نشود. یکی از بهترین صحنههای فیلم، لحظه ای است که او برای نخستین بار برای تخلیه یک خانه میرود و وقتی حکم تخلیه خانه را به صاحبان آن نشان می دهد، دچار عذاب وجدان میشود. او از ارتباط و همکاری با کارور، مزایای زیادی به دست می آورد اما همیشه این عذاب وجدان با او هست و از شر نگاه تحقیر آمیز مالباختگان گریزی ندارد. اما برخلاف کارور، نَش هنوز کاملا در سیستم حل نشده و هنوز روح انسانی در او باقی است. به همین دلیل نمی تواند شاهد نابودی زندگی خانواده ای باشد که کارور با ارائه مدارک جعلی می خواهد از چنگ شان درآورد و در نهایت به قیمت قربانی کردن خود، تقلب کارور را افشا کرده و آنها را نجات می دهد.
سکانس افتتاحیه فیلم، که صحنه خودکشی یکی از این قربانیان است، تنها در یک نمای بلند و بدون قطع با دوربین روی دست فیلمبرداری شده و ما را با کارور و دارو دسته او و شغل کثیفاش آشنا میکند. برای کارور، مردی که از فشار و ناراحتی از دست دادن خانه اش، خودش را کشته، اهمیتی ندارد. او تنها به منافع خود و منافع بانک فکر میکند. مایکل شنون، مثل همه فیلمهایش، این بار نیز نقش یک هیولای آدمخوار را عالی بازی می کند.
«۹۹ خانه»، ریتم کوبنده و محکمی دارد و بدون لکنت و یک نفس پیش می رود. تراژدی مدرن بحرانی، یادآور آثار دراماتیک تورنتون وایلدر، دیوید ممت و سم شپارد است.