ترور هیثم علی طباطبایی توسط اسرائیل، فرماندهی نظامی که از نظر قدرت و رتبه پس از دبیرکل حزبالله قرار داشت، صرفاً ضربهای به این گروه لبنانی نیست؛ بلکه یک بحران عمیق و شاید مرگبار برای کل دکترین منطقهای ایران، یعنی «محور مقاومت» است.
محکومیت خشمگین اما صرفا لفاظانه تهران که این ترور را «بزدلانه» خواند و پس از آن هیچ نشانی از یک پاسخ مستقیم به این حمله، پیامی از سوی تهران به شرکای منطقهایش است که «شما برای ما صرفا اقلامی مصرفی هستید».
استراتژی جمهوری اسلامی همیشه ترکیبی از ابهام استراتژیک و مدیریت ریسک بوده است: قدرتنمایی، مبارزه با اسرائیل و ایالات متحده آمریکا و خشکاندن خون دشمنان؛ و همه اینها بدون به خطر انداختن میهن. نیروهای نیابتی آن نیز در واقع به نوعی «حلقه آتش محافظ هسته» بودند.
با این وجود، حملات موثر و پایداری که اکنون در سراسر سوریه، عراق و لبنان به مواضع مرتبط با تهران میشود، نقص اساسی این دکترین تهران را آشکار کرده است.
حزبالله برای مدتها بهترین مدل در میان گروههای نیابتی ایران بوده است؛ یک گروه بسیار آموزشدیده که از نظر ایدئولوژیکی کاملا متحد ایران و از نظر جغرافیایی در مرز اسرائیل قرار دارد.
با این وجود فرسایش بیوقفه قدرت رهبری آن، که عدم مداخله ایران باعث تشدید آن شده، تأیید میکند که وقتی پای یک درگیری تمامعیار در میان باشد، اولویت تهران «حفظ بقای رژیم خود» است و نه وفادارترین متحدانش.
این حقیقت، یک نقطه عطف حیاتی برای شاخههای کمتر توسعهیافته از «محور مقاومت» از جمله حوثیها در یمن است. با این وجود، در واکنشی متناقض، این فلج استراتژیک در تهران لزوما به معنای رها کردن حوثیها نیست بلکه ممکن است به معنای ارتقای قدرت آنها به گونهای بیسابقه باشد.
ایران متحمل خسارات استراتژیک فاجعهباری شده است. با تضعیف شدید فرماندهی نظامی حزبالله و مهار شدن شبهنظامیان عراقی توسط سیاستهای داخلی پیچیده، حوثیهای یمن (که با مختل کردن فعالیت کشتیرانی جهانی در دریای سرخ و پرتاب موشکهای دوربرد به عمق اسرائیل)، قابلیتهای منحصر به فردی را نشان دادهاند، میتوانند به عنوان قدرتمندترین، دستنخوردهترین و از نظر جغرافیایی دورافتادهترین دارایی ایران ظهور کنند.
تهران نمیتواند از دست دادن حوثیها را تحمل کند؛ آنها آخرین ابزار برای تحمیل هزینههایی به آمریکا و اسرائیل هستند. نتیجه این است که جمهوری اسلامی ایران چارهای ندارد جز اینکه حمایت مادی خود از این گروه (پهپادها، موشکها و تخصص) را افزایش دهد تا داستان موفقیت گروههای نیابتی منطقهایش تداوم یابد.
آب گلآلودی برای تشدید قدرت حوثیها
حوثیها (برخلاف حزبالله) همیشه درجه بالاتری از تصمیمگیری مستقل را حفظ کردهاند که ناشی از الزامات سیاسی و مذهبی داخلی خودشان در یمن است. آنها صرفا یک نیروی اعزامی نیستند؛ آنها یک جناح ریشهدار جنگ داخلی با دستور کار خارجی هستند.
خودداری آشکار ایران در دفاع از نزدیکترین نیروی نیابتی خود یعنی حزبالله، به طور نامطلوبی روایت حوثیها از استقلال را تقویت میکند و به آنها اجازه میدهد تا به حملات خود در دریای سرخ و علیه اسرائیل ادامه دهند؛ اقداماتی که اغلب از حد و مرزی که تهران به عنوان یک «ریسک محتاطانه» برای خود تعریف کرده نیز فراتر میرود.
حوثیها میدانند که اکنون موتور اصلی ژستهای ضد اسرائیلی و ضد آمریکایی ایران هستند. این موضوع به آنها قدرت نفوذ بسیار بالایی میدهد تا ضمن دنبال کردن دستور کار تهاجمی خود، منابع بیشتری را مطالبه کنند. در واقع، آنها اکنون با اختیار تام از تهران عمل میکنند.
خودداری ایران از تلافی قتل یک فرمانده ارشد حزبالله در بیروت همچنین این پیام را به حوثیها میدهد که هر اقدامی که انجام دهند، هرچقدر هم بیثباتکننده باشد، احتمالا مورد حمایت کامل تهران قرار خواهد گرفت زیرا آنها تنها جبهه فعال باقیمانده از محور مقاومت هستند.
ایران ارتباط خود را نیروهای نیابتیاش قطع نمیکند؛ بلکه به محض اینکه هزینه دفاع خیلی بالا برود، آنها را به حال خود رها میکند.
تراژدی این است که برای یک گروه خودمختار و تهاجمی مانند حوثیها، این «رها کردن» نه مانند یک عامل بازدارنده، بلکه بیشتر مانند یک چراغ سبز برای تشدید تنش است و آنها را از یک سپر استراتژیک به یک سلاح غیرقابل کنترل و پرخطر برای حامی خود که اکنون به طور فزاینده منزوی و ناامید است، تبدیل میکند.