در حالیکه پنج ماه از حمله آمریکا به تأسیسات هستهای ایران میگذرد و تهران از آمادگی مشروط خود برای بازگشت به میز مذاکره سخن میگوید، واشنگتن بار دیگر در نقطهای حساس میان دیپلماسی و خطر درگیری تازه میان ایران و اسرائیل قرار گرفته است.
بیش از ۵ ماه از بمباران تأسیسات هستهای ایران توسط آمریکا در یکم تیر ماه ۱۴۰۴ میگذرد و تهران اعلام کرده است که برای از سرگیری مذاکرات آماده است، اما تأکید کرده است که تحت فشار و دیکته دیگران عمل نخواهد کرد.
مفهوم زمان برای ایران از پایان جنگ ۱۲ روزه تغییر کرده است. پیش از این جنگ، ایران در آستانه دستیابی به سلاح هستهای قرار داشت؛ اورانیوم خود را تا ۶۰ درصد غنیسازی کرده بود، و برای ساخت بمب نیاز به ۹۰ درصد داشت. این وضعیت به ایران اجازه میداد با قدرت بازدارندگی، از هرگونه حمله آمریکا یا اسرائیل جلوگیری کند و در صورت حمله، ظرف چند هفته امکان ساخت سلاح هستهای را داشت.
حالا اما ایران دیگر گزینه «حرکت به سمت بمب» را ندارد. ذخایر اورانیوم غنیشده آن توسط بمبافکنهای آمریکایی نابود شده و بنابراین تهدید فوری برای تبدیل ایران به یک قدرت هستهای وجود ندارد.
با این حال، حالا زمان از جانب تهدید اسرائیل در حال تیکتیک کردن است. برخی تحلیلگران نسبت به احتمال یک درگیری تازه ابراز نگرانی کردهاند و هشدار دادهاند که پاسخ ایران این بار ممکن است محتاطانه نباشد.
فرصت مذاکره
با توجه به گزارشها مبنی بر اینکه ایران تمایل خود را برای بازگشت به میز مذاکرات تأیید کرده است، میتوان گفت که ایالات متحده فرصت دیگری برای حل دیپلماتیک اختلاف نظرها را دارد. منافع آمریکا و ایران در این زمینه همراستا هستند و میتوان مسئله تسلیحات هستهای را از طریق یک توافق حل کرد، حال آنکه اسرائیل قصد دارد این مسئله را به روش نظامی پیگیری کند.
ایتان بن الیاهو، فرمانده سابق نیروی هوایی اسرائیل اخیرا این ایده را مطرح کرده است که اسرائیل «یا باید تصمیم به جنگ کامل با ایران شامل حمله زمینی، دورهای طولانی از فشار بر جبهه داخلی و احتمالا درگیری در چند جبهه بگیرید، و یا مسیر فشار اقتصادی و تلاش برای بازگشت به مذاکرات را انتخاب کنید. الان تنها همین دو مسیر واقعی وجود دارد.»
اقدامات نظامی موقت و پراکنده با منافع ایالات متحده در تضاد است. اگر درگیری تازهای بین اسرائیل و ایران رخ دهد، درست مانند جنگ ۱۲ روزه، آمریکا احتمالا دوباره درگیر خواهد شد؛ با این حال، واشنگتن در موقعیت رهبری قرار دارد و فرصتهای زیادی برای حفاظت از منافع خود بدون ورود به یک جنگ پرهزینه وجود دارد.
اسرائیل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، به صورت برنامهریزی شده و سیستماتیک، شبکههای نیابتی «محور مقاومت» ایران را هدف قرار داده است. حماس در غزه، حزبالله در لبنان و مجموعه گروههای تحت حمایت ایران در سوریه طی دو سال گذشته به شدت تضعیف شدهاند و این وضعیت راه را برای اسرائیل جهت وارد کردن ضربه نهایی به ایران باز کرده است. با این حال، هدف آمریکا خنثی کردن برنامه هستهای ایران بود، در حالی که تلآویو هدف جسورانهتری یعنی تغییر رژیم را دنبال میکرد و این اهداف همچنان پابرجا هستند.
جف لامیر در مجله بریتانیایی «کریتیت» نوشت که «از منظر اسرائیل، توافق هستهای مذاکرهشده توسط رئیس جمهوری ترامپ نه تنها مطلوب نیست بلکه خطرناک است، زیرا رئیس جمهور ترامپ تنها فردی است که سرمایه سیاسی لازم برای مذاکره با ایران را دارد بدون اینکه توافق بعدا لغو شود. بنابراین، هرگونه توافق هستهای میتواند اهداف حداکثری اسرائیل را تهدید کند و اگر این توافق نزدیک به تحقق باشد، احتمالاً اسرائیل نقش مزاحم را ایفا خواهد کرد.»
سیاست چمنزنی متناوب توسط اسرائیل
برخی از حامیان سیاستهای تهاجمی معتقدند که ایران همیشه برنامه هستهای خواهد داشت و اسرائیلیها و آمریکاییها باید هر از گاهی اصطلاحا «چمنزنی» انجام دهند. نخست اینکه هنوز روشن نیست حملات اخیر تا چه اندازه مؤثر بوده و چقدر میتواند روند بازسازی توان هستهای آستانهای ایران را عقب بیندازد. هیچ اطلاعات دقیقی درباره محل سانتریفیوژهای باقیمانده ایران یا تعداد آنها وجود ندارد و حتی معلوم نیست اورانیوم غنیشده بالا زیر آوار مدفون شده یا نه.
افزون بر این، ایران همچنان از زیرساختها و دانش لازم برای بازگشت سریع به وضعیت آستانهای برخوردار است. به همین ترتیب، ابزارهای فیزیکی و دانش لازم برای بازگشت ایران به وضعیت آستانهای از بین نرفته است.
دوم اینکه، تجربه جنگ ۱۲ روزه نشان داد، چنین حملاتی هرگز محدود و دقیق نیست. آقای لامیر در مقاله خود مینویسد که برای «چمنزنی»، در واقع باید کل ایران یا اصطلاحا «حیاط» را هدف قرار داد، چرا که پدافندهای هوایی ایران در نقاط مختلف پراکندهاند و باید ابتدا آنها نابود شوند.
هیچ کشور مستقلی نمیتواند در صورتی که بهطور مداوم و بدون پیامد هدف قرار گیرد، پایدار بماند. در نتیجه، دقیقا همین فشار میتواند رهبران ایران را به این سمت سوق دهد تا به هر وسیلهای مانع تکرار این وضعیت شود؛ مسئلهای که احتمال حرکت سریع ایران به سمت ساخت سلاح هستهای را بیشتر میکند، نه کمتر.
به فیسبوک یورونیوز فارسی بپیوندید
توانایی اسرائیل برای حمله به ایران تنها با اتکا به حمایت آمریکا امکانپذیر شد. تلآویو برای اجرای این عملیات به پشتیبانی اطلاعاتی و لجستیکی واشنگتن نیاز داشت. در حوزه دفاعی نیز سامانههای پیشرفته اسرائیل بهتنهایی عمل نمیکردند: جنگندههای اف-۳۵ آمریکا پهپادهای ایرانی را رهگیری کردند و سامانههای تاد و پاتریوت آمریکا موشکهای بالستیک را در آسمان منهدم کردند.
ایالات متحده در ماههای گذشته سطح کیفی تسلیحات ارائه شده به اسرائیل را افزایش داده و از طریق تسریع در تحویل مهمات نفوذکننده و سامانه های پیشرفته رهگیری، در حال اجرای قراردادی به ارزش بیش از ۱۰ میلیارد دلار است.
از طرفی، گزارش بازرس دولتی اسرائیل میگوید که بدنه دفاعی ارتش این کشور در جریان جنگ ۱۲ روزه با ایران در حفاظت از زیرساختهای حیاتی مانند مرکز درمانی بئرشبع، پالایشگاه نفت بازان حیفا و موسسه علوم وایزمن ناکام بوده است.
لامیر در ادامه مینویسد که این وابستگی گسترده نشان میدهد که اهرم اصلی تصمیمگیری در واشنگتن است. اگر آمریکا نخواهد اسرائیل روند مذاکرات را مختل کند، اسرائیل توانایی چنین اقدامی را نخواهد داشت.
هزینههای مادی تکرار جنگ با ایران
اگرچه این عملیات هزینه انسانی برای آمریکا نداشت، اما از نظر مادی بسیار پرهزینه بود. گزارشها نشان میدهد که طی جنگ ۱۲ روزه، آمریکا ۲۰ درصد از کل موشکهای رهگیر تاد موجود در انبار خود را مصرف کرد. هر یک از این موشکها ۱۲ تا ۱۵ میلیون دلار هزینه دارند و خطوط تولید آن محدود است؛ به طوری که برای سال مالی آینده تنها ۳۷ فروند برای تولید در سال مالی آینده برنامهریزی شده است.
با مصرف ۱۵۰ فروند در ۱۲ روز، آمریکا عملاً چهار سال ذخیره این موشکها را بهطور کامل استفاده کرده است. علاوه بر این، ایران از این تجربه درس گرفت و دریافت که حجم، نقطه ضعف آمریکاست. بنابراین، تکرار جنگ با ایران به معنای مصرف سریع و مکرر موجودی موشکهای دفاع هوایی آمریکا خواهد بود.
عباس عراقچی، وزیر امورخارجه ایران در تاریخ ۱۶ نوامبر (۲۵ آبان ۱۴۰۴) با اشاره به سیاستهای دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا گفت: وی با دکترین «صلح از طریق قدرت» به کاخ سفید آمد، اما این دکترین در عمل به «رمز عملیات و پوششی برای چارچوب جدیدی به نام هژمونی از طریق زور عریان» تبدیل شد.
دیپلمات ارشد ایران گفت: «ما اکنون چند ماه پس از تجاوز ۱۲ روزه با اطمینان میگویم که به لحاظ دفاعی به مراتب قویتر از ۱۳ ژوئن هستیم. ما از این جنگ درسهای زیادی گرفتیم و نقاط ضعف و قوت خود و دیگران را یافتیم. در صورت تکرار جنگ بهتر از دور قبلی قادر به دفاع از خود هستیم.»
آیا ترامپ میتواند در روابط با ایران نقش نیکسون برای چین را ایفا کند؟
آمریکا این فرصت را دارد که بدون ورود به ماجراجوییهای پرهزینه خارجی، اهداف خود را محقق کند. ارزش سلاح هستهای در بازدارندگی است؛ اگر ایران تهدید جدی از سوی آمریکا برای تغییر رژیم را احساس نکند، انگیزه برای دستیابی به بمب کاهش مییابد.
راه ایجاد اطمینان از یک ایران بدون سلاح هستهای، از طریق مذاکره است. آقای لامیر در مقاله خود معتقد است که رئیس جمهور ترامپ میتواند برای ایران نقش نیکسون را برای چین ایفا کند. او میتواند سیاست خارجی را به نفع آمریکا بازتنظیم کرده و منافع آمریکا و ثبات منطقهای را تضمین کند.
این موضوع اکنون اهمیت ویژهتری دارد چرا که قطر و عربستان سعودی به وضعیت متحدان عمده ارتقا یافتهاند و جایگاه اسرائیل در جهان عرب مانعی برای پیشبرد منافع آمریکا است.