در حالی که جنگ غزه و کشتار غیرنظامیان فلسطینی پس از حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ واکنشهای جهانی را برانگیخته، تفاوت آشکاری میان واکنش مردم در کشورهای مختلف دیده میشود.
در ایران، دولتی که خود را حامی رسمی فلسطین میخواند، با مردمی مواجه است که یا نسبت به موضوع بیتفاوتند و یا در مواردی موضعهای انتقادی نسبت به حمایت از فلسطینیها اتخاذ میکنند. از سوی دیگر، در بسیاری از کشورهای اروپایی که روابط نزدیکی با اسرائیل دارند، شاهد اعتراضات گسترده خیابانی در حمایت از فلسطینیها بودهایم. از خلال بررسی تجربه ایران و اروپا، با پرسشی بنیادی رو به رو میشویم: چه عواملی باعث شده شکاف دولتها و ملتها نسبت به مسئله فلسطینیها تا این سطح بر حمایت یا ضدیت با جنگ تاثیر گذار باشد؟
تفاوت نگاه افکار عمومی در ایران و اروپا؛ از بیاعتمادی تا همبستگی
یکی از تفاوتهای بارز میان ایران و کشورهای اروپایی در مواجهه با جنگ غزه، شکاف فزاینده میان موضع رسمی دولتها و احساسات عمومی مردم است؛ شکافی که در هر دو طرف، اما به شیوهای معکوس نمود پیدا کرده است.
در ایران، حکومت سالهاست حمایت از فلسطینیها و اسرائیل ستیزی را به عنوان بخشی از هویت ایدئولوژیک خود معرفی کرده است. این حمایت، هم در سطح رسانهای و هم در سطح دیپلماتیک، بیوقفه ادامه داشته است. با این وجود افکار عمومی به ویژه در سالهای اخیر، نسبت به این رویکرد دچار تردید یا بیاعتمادی شده است. پس از حمله حماس به اسرائیل در روز هفتم اکتبر ۲۰۲۳، برخلاف بسیاری از کشورهای منطقه، در ایران واکنش خودجوش و گستردهای در حمایت از فلسطینیها دیده نشد. در مواردی حتی کاربران شبکههای اجتماعی با انتشار پیامهایی در همدلی با قربانیان اسرائیلی یا با لحنی اعتراضی نسبت به روایت رسمی حکومت ظاهر شدند. برای برخی از شهروندان، حمایت از فلسطینیها نه یک امر انسانی، بلکه بخشی از تبلیغات حکومتی تلقی میشود که برای سرپوش گذاشتن بر بحرانهای داخلی مورد استفاده قرار میگیرد.
در مقابل، در کشورهای اروپایی، بهویژه فرانسه، بریتانیا و آلمان، که دولتهایشان از متحدان دیرینه اسرائیل محسوب میشوند، افکار عمومی شاهد تحولی چشمگیر بوده است. نظرسنجیها نشان میدهند که محبوبیت اسرائیل در میان اروپاییها به پایینترین حد تاریخی خود رسیده و همدلی با فلسطینیها، بهویژه پس از کشتارهای گسترده در غزه، شدت گرفته است؛ در شش کشور اروپای غربی، تنها بین ۷٪ تا ۱۸٪ مردم خود را همسو با اسرائیل میدانند؛ در حالیکه تا ۳۳٪ همدلی خود را با فلسطینیان اعلام کردهاند.
این مساله را میتوان مصداق وجود نوعی واگرایی تلقی کرد: در ایران، دولت پرچمدار حمایت از فلسطینیها است اما مردم عادی واکنش همدلانهی چندانی به مردم غزه ندارند و از طرف دیگر در اروپا، دولتها همچنان روابط رسمی خود با اسرائیل را حفظ کردهاند، اما شهروندان، تحت تأثیر بحران انسانی غزه، خواهان تغییر سیاستها هستند. به بیان دیگر در ایران همراهی با فلسطینیها بیشتر جنبه ایدئولوژیک دولتی یافته و در میان جامعه تضعیف شده، اما در اروپا حمایت از فلسطینیها به یک خواست اجتماعی قوی برخاسته از وجدان عمومی و دغدغه حقوق بشری تبدیل شده است.
در کشورهای اروپایی، پس از شروع جنگ غزه، خیابانها صحنه حضور گسترده مردم شد. در پاریس، لندن، برلین و رم دهها هزار نفر با شعارهای «آتشبس فوری» و «توقف کشتار غیرنظامیان» به خیابان آمدند. بسیاری از این اعتراضها علیرغم محدودیتها برگزار شد و پلیس در برخی موارد با گاز اشکآور یا بازداشت به تظاهرکنندگان پاسخ داد. با این حال، ماهیت اعتراضات مسالمتآمیز، خودجوش و از درون جامعه مدنی بود.
در ایران اما، تظاهرات همچون مراسم روز قدس، یا تجمعات دولتی پس از حمله هفتم اکتبر، عمدتاً از سوی حکومت سازماندهی شد؛ مشارکت عمومی در این برنامهها به ندرت گزارش شده و بیشتر محدود به نیروهای حکومتی بود. هرگونه تجمع مستقل مردمی، حتی اگر در حمایت از فلسطینیها باشد، در فضای بسته سیاسی ایران با خطر سرکوب مواجه است.از این رو بخش بزرگی از جامعه ترجیح داده سکوت کند یا حتی با بیتفاوتی اعتراضی، خود را از این گفتمان رسمی کنار بکشد.
به کانال تلگرام یورونیوز فارسی بپیوندید
نهادهای مدنی: جامعهای فعال در اروپا، ساختاری وابسته در ایران
یکی از تفاوتهای اساسی در واکنش به بحران غزه در ایران و اروپا، به نقش نهادهای مدنی بازمیگردد. در کشورهای اروپایی، حمایت از فلسطینیها به ابتکار گروههای مستقل مدنی، اتحادیههای صنفی و سازمانهای حقوق بشری صورت میگیرد. این نهادها، بدون وابستگی به دولتها، توانستهاند همبستگی با فلسطینیها را در قالب کنشهای مدنی گسترده و متنوع پیگیری کنند.
در بریتانیا، «کمپین همبستگی با فلسطین» دهههاست که با سازماندهی تظاهرات، کمپینهای عدم سرمایهگذاری و تحریم کالاهای اسرائیلی و لابیگری سیاسی، حضور فعالی دارد. در فرانسه، انجمنهایی مانند «همبستگی فرانسه و فلسطین» بههمراه اتحادیههای کارگری، نقش مهمی در برگزاری تظاهرات اکتبر و نوامبر ۲۰۲۳ ایفا کردند.
این نهادهای مدنی نمونههای قابل توجهی از اقدامات عملی را نیز در کارنامه دارند؛ کارگران بندر مارسی در فرانسه، و متعاقب آن در ایتالیا، یونان و سوئد، از بارگیری تجهیزات نظامی به مقصد اسرائیل خودداری کردند. اتحادیههای کارگران بنادر اروپا با هماهنگی بینالمللی، روزی را به اقدام مشترک علیه جنگ اختصاص دادند. در سوئد، اتحادیه بنادر با رأی اعضا، شش روز محمولههای نظامی مرتبط با اسرائیل را تحریم کرد. در اسپانیا، اتحادیههای معلمان، رانندگان و پرستاران نیز طومارهایی در اعتراض به بمباران غزه امضا کردند.
در مقابل، در ایران، عرصه نهادهای مدنی بهشدت محدود و عمدتاً در اختیار ساختارهای وابسته به حکومت است. سازمانهایی مانند «جمعیت دفاع از ملت فلسطین» یا «کمیته حمایت از انتفاضه» به طور کلی زیر نظر نهادهای حکومتی فعالیت میکنند. هدف این گروهها بیش از آنکه بیانگر همبستگی مردمی باشد، تکرار مواضع ایدئولوژیک رسمی جمهوری اسلامی است.
با توجه به نقش پررنگ نهادهای مدنی در شکلدهی به کنشهای اجتماعی، یکی از مهمترین ابزارهای تأثیرگذاری این نهادها، رسانهها هستند. رسانهها چه در ایران و چه در اروپا، نقش تعیینکنندهای در ساخت روایت غالب درباره جنگ غزه و مساله فلسطینیها ایفا کردهاند.
رسانهها و افکار عمومی؛ جنگ روایتها در دو جبهه متفاوت
در اروپا، بسیاری از رسانههای جریان اصلی و مستقل، به ویژه پس از حمله هفتم اکتبر و پاسخ نظامی اسرائیل، تمرکز خود را بر پوشش جنبههای انسانی بحران غزه گذاشتند. روزنامههایی مانند گاردین، شبکههایی مانند کانال ۴و وبسایتهای تحقیقی چون مدیاپارت، گزارشهای میدانی، مصاحبه با قربانیان، و تحلیلهای حقوقبشری منتشر کردند که تأثیر مستقیمی بر افکار عمومی داشت. بسیاری از این رسانهها، از همان هفتههای اول، واژههایی مانند «نسلکشی»، «محاصره غیرانسانی» و «جنایات جنگی» را وارد فضای گفتمانی خود کردند؛ امری که دولتهایشان را تحت فشار افکار عمومی قرار داد.
در فضای رسانهای فرانسه، با وجود محدودیتهایی که دولت برای برخی تجمعات یا شعارها اعمال کرد، رسانههای مستقل توانستند روایت رسمی دولت را به چالش بکشند. همین تفاوت روایت باعث شکلگیری نوعی «دوگانگی رسانهای» میان رسانههای وابسته به سیاست خارجی دولتها و رسانههای منتقد شد.
در ایران اما فضای رسانهای عمدتاً در انحصار نهادهای حکومتی است. رسانههای رسمی مانند صدا و سیما و خبرگزاریهای وابسته، عمدتاً روایت یکسویهای را دنبال میکنند که تمرکز آن بر «مقاومت قهرمانانه»، «پیروزی محور مقاومت» و «افشای جنایات اسرائیل» است. این روایت اگرچه ممکن است در سطح تبلیغات خارجی به کار رود، اما در داخل کشور مخاطب چندانی ندارد؛ زیرا افکار عمومی، بهویژه جوانان، اعتماد خود را به رسانههای رسمی از دست دادهاند.
در نتیجه، بخش بزرگی از جامعه ایران برای دریافت اطلاعات، به رسانههای فارسیزبان خارج از کشور مانند بیبیسی فارسی، ایران اینترنشنال یا رادیو فردا رجوع میکند. این رسانهها، بهدلیل زاویهداشتن با مواضع رسمی حکومت، گاه خود را در موقعیتی مییابند که مساله فلسطینیها را نه از منظر انسانی، بلکه صرفاً از منظر تقابل با جمهوری اسلامی پوشش میدهند. این وضعیت باعث شده بخش مهمی از جامعه، بهجای در نظر گرفتن فلسطینیها بهعنوان مسئلهای انسانی، آن را صرفاً بازتابی از تقابلهای داخلی بداند.
در چنین فضایی که روایتهای رسانهای با گسستهای سیاسی در ایران درهمتنیدهاند، مساله فلسطینیها دیگر تنها یک موضوع خارجی یا انسانی تلقی نمیشود، بلکه به شاخصی هویتی و صفبندی سیاسی نیز تبدیل شده است. اینجاست که نگاه برخی از گروههای اپوزیسیون جمهوری اسلامی به مساله فلسطینیان، بهشکلی معنادار با سیاست رسمی حکومت مرزبندی میکند.
اپوزیسیون ایرانی و پارادوکس اسرائیل–فلسطین
در سالهای اخیر، بخشی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی در خارج از کشور، بهویژه پس از اعتراضات ۱۴۰۱ و سرکوبهای گسترده، مساله فلسطینیها را نه بهعنوان یک موضوع حقوق بشری، بلکه بهمثابه یکی از نمادهای تبلیغاتی جمهوری اسلامی قلمداد کردهاند. در نتیجه، موضعگیریهایی دیده میشود که در آن، حمایت از فلسطینیها با «همسویی با رژیم» یکسان تلقی شده و به جای آن، برخی از چهرههای اپوزیسیون، آشکارا از اسرائیل حمایت کردهاند.
برای مثال، در برخی تجمعات ایرانیان خارج از کشور، پرچم اسرائیل برافراشته شده یا شعارهایی در حمایت از «حق دفاع اسرائیل» سر داده شده است. چهرههایی مانند رضا پهلوی، بارها بهطور صریح از روابط دوستانه با اسرائیل سخن گفتهاند و موضع خود را در تقابل آشکار با سیاست ضداسرائیلی جمهوری اسلامی قرار دادهاند.
این در حالی است که بسیاری از فعالان حقوق بشر و تحلیلگران مستقل معتقدند چنین رویکردی باعث از بین رفتن مشروعیت اپوزیسیون در میان افکار عمومی منطقه میشود. از سوی دیگر، گروههایی مانند کمپین «عدالت برای ایران» یا فعالان مستقل حقوق بشر که با هر دو رژیم (ایران و اسرائیل) برخورد انتقادی دارند، تلاش کردهاند مساله فلسطینیها را از قالب دعوای ایدئولوژیک خارج کرده و به آن چهرهای انسانی و حقوقی بدهند. حمیدرضا عزیزی و اروین وانوین در پژوهشی فضای غالب در بین اپوزیسیون برونمرزی ایران طی جنگ ۲۰۲۳ غزه به سود محکومیت حماس و حمایت از اسرائیل ارزیابی کردهاند.
در این میان، شکافی عمیق در میان ایرانیان خارج از کشور پدید آمده است؛ بخشی که مساله فلسطینیها را میراث سیاستهای جمهوری اسلامی میداند، و بخشی دیگر که آن را مسالهای جهانشمول در دفاع از حقوق بشر قلمداد میکند. این شکاف را شاید بتوان بازتابی از گسستهای عمیقتر در تعریف هویت سیاسی ایرانیان مهاجر تلقی کرد. این پارادوکس سیاسی-گفتمانی ریشه در تجربه تاریخی و فضای روانی خاص ایرانیان دارد.
در عین حال، زمانی که بخشی از اپوزیسیون ایرانی، مساله فلسطینیها را بهعنوان ابزار تبلیغاتی جمهوری اسلامی نادیده میگیرد یا حتی از اسرائیل حمایت میکند، در خود اروپا تحولات معناداری در سطح رسمی دولتها در جریان است. برخلاف انتظار، برخی کشورهای اروپایی که پیشتر روابط راهبردی نزدیکی با اسرائیل داشتند، اکنون بهسمت شناسایی رسمی «کشور فلسطین» حرکت کردهاند. این تغییر موضع، پرسشهایی را درباره نقش افکار عمومی، فشار جامعه مدنی و محاسبات ژئوپلیتیکی مطرح میکند.
شناسایی «کشور فلسطین» در اروپا؛ از فشار مردمی تا ملاحظات دیپلماتیک
موج جدیدی از شناسایی رسمی «کشور فلسطین» در سالهای ۲۰۲۴ و ۲۰۲۵ در اروپا شکل گرفت. کشورهایی مانند ایرلند، اسپانیا، نروژ و اخیراً فرانسه، با انتشار بیانیههایی اعلام کردند که «فلسطین» را بهعنوان یک کشور مستقل به رسمیت میشناسند. این تحولات در حالی رخ داد که این کشورها پیشتر روابط اقتصادی، نظامی و امنیتی نزدیکی با اسرائیل داشتند و اغلب در رأیگیریهای بینالمللی جانب آن را میگرفتند.
در برخی موارد، مانند ایرلند، فشار افکار عمومی و موضعگیری آشکار احزاب چپ و اتحادیهها نقش تعیینکنندهای داشت. نظرسنجیها نشان میداد که اکثریت مردم خواهان قطع حمایت از اسرائیل و حمایت عملی از فلسطینیها هستند. پارلمان ایرلند پیش از تصمیم رسمی دولت، با اکثریت بالا به شناسایی «کشور فلسطین» رای داده بود.
در فرانسه، موضوع پیچیدهتر بود. دولت امانوئل ماکرون، رئیسجمهوری این کشور ابتدا موضعی نزدیک به اسرائیل گرفت، اما با افزایش اعتراضات خیابانی، فشار رسانهها و شکاف درون احزاب حاکم، ناچار به تعدیل مواضع شد. شناسایی «کشور فلسطین» از سوی فرانسه نهتنها پاسخی به مطالبات عمومی، بلکه تلاشی برای حفظ اعتبار بینالمللی این کشور بهعنوان مدافع حقوق بشر در خاورمیانه نیز تلقی میشود.
البته نباید تأثیر تحولات ژئوپلیتیکی را نادیده گرفت. با تغییر موازنه قدرت در منطقه، افزایش نفوذ چین، کاهش اعتبار ایالات متحده، و همچنین رقابت داخلی احزاب، برخی دولتهای اروپایی سعی دارند با شناسایی «کشور فلسطین» جایگاه اخلاقی و دیپلماتیک خود را بازسازی کنند.
در این میان، موضع ایران که همواره با «راهحل دوکشوری» مخالفت کرده و بر حذف کامل اسرائیل تأکید داشته، با این موج اروپایی همسو نیست. از همین رو، شناسایی «کشور فلسطین» از سوی اروپا نه تأییدی بر موضع جمهوری اسلامی، بلکه نشانهای از فاصلهگذاری اروپا با هر دو رویکرد افراطی، اشغال کامل یا انکار کامل، تلقی میشود.
مساله فلسطینیها در دهههای گذشته همواره عرصهای برای صفبندیهای سیاسی، ایدئولوژیک و اخلاقی بوده، اما تحولات سالهای اخیر، بهویژه پس از جنگ غزه از سال ۲۰۲۳، لایههای پیچیدهتری از این بحران نمایان کردهاند. در ایران، شکاف میان روایت رسمی حکومت و احساسات عمومی جامعه بهوضوح نمایان است؛ در حالیکه دولت همچنان پرچمدار حمایت از فلسطینیان است، بسیاری از شهروندان با بیاعتمادی یا حتی مخالفت به این سیاست مینگرند. در نقطه مقابل، در اروپا که دولتها اغلب متحد اسرائیل هستند، همبستگی مردمی با فلسطینیان، گسترده و اثرگذار بوده است.
نهادهای مدنی، رسانههای مستقل و افکار عمومی در اروپا توانستهاند فضای عمومی را بهگونهای متحول کنند که حتی بر سیاست رسمی دولتها نیز اثر بگذارند. نمونه آن، شناسایی اخیر «کشور فلسطین» از سوی چند کشور اروپایی است. در مقابل، در ایران، فضای بسته سیاسی، مشارکت مردمی را محدود کرده و مساله فلسطینیها را به ابزاری تبلیغاتی در دست حاکمیت تقلیل داده است.
از سوی دیگر، بخشی از اپوزیسیون ایرانی نیز با گرهزدن مساله فلسطینیها به سیاستهای جمهوری اسلامی، از پرداختن انسانی و حقوق بشری به این بحران فاصله گرفته و در مواردی به حمایت از اسرائیل گرایش یافته است. این وضعیت نشان میدهد که گفتمان حمایت از فلسطینیها در میان ایرانیان، چه در داخل و چه در تبعید، نیازمند بازنگری عمیق و تفکیک اخلاقی از مرزبندیهای سیاسی است.
در نهایت، به نظر میرسد اگر قرار باشد مساله فلسطینیها بهعنوان مسالهای جهانی و انسانی تلقی شود، لازم است کنشگران سیاسی و اجتماعی در هر دو جبهه، چه منتقدان جمهوری اسلامی و چه دولتهای غربی، نگاه خود را از چارچوبهای ایدئولوژیک فراتر برده و آن را در بستری حقوقی، اجتماعی و اخلاقی بازتعریف کنند. شاید تنها در این صورت باشد که همبستگی جهانی با فلسطینیان بتواند به اقدامی مؤثر و پایدار بدل شود.