بهار سبزواری نقاش ایرانی که در فرانسه هنر خوانده «سلف پرتره» کار میکند. او در یکسری از نقاشیهایش از نقش و نگار عاشورا بهره برده و در کارهای متاخرش نیز تلاش کرده که گذشتهگرا بودن ایرانیها را به چالش بکشد. این بار با الهام از مینیاتور و تصاویر اسطورههای ایرانی.
برخی نقاشیهای بهار سبزواری تلفیقی از نمادهای مذهبی عاشورا و زن است.
او که دانشآموخته هنرهای تجسمی در دانشگاه پاریس است این روزها در آتلیهاش در نیویورک آمریکا مشغول کار روی مجموعه جدیدی از آثار نقاشی است.
آثاری که بنا است تلنگری باشد به حسرتگرایی ایرانیان نسبت به گذشته ۲۵۰۰ ساله. ایده این کار از دو سال پیش شروع شده و کماکان ادامه دارد. بهار سبزواری در دانشگاه هنر نیویورک New York Academy of art دوره کارشناسی ارشد خود را در رشته نقاشی به پایان رسانده است.
کارهای پیشین او نیز با تلفیقی از نمادهای عاشورا و زنان نمایی از سنت و مدرنیته را با الهام از جذابیت بصری و گرافیکی نوشتههای عربی و فارسی پیش روی مخاطب قرار میدهد. سال ۲۰۱۲ اثری از بهار سبزواری با برآوردی بین ۸ هزار تا ۱۲ هزار دلار به دوازدهمین حراجی کریستی عرضه شده بود در نهایت به قیمت ۲۵ هزار دلار فروخته شد.
چرا در نقاشی به سبک سلف پرتره روی آوردید؟
پرداختن به سلفپرتره از یک نیاز در من آغاز شد. وقتی ۱۵ سال پیش تصمیم گرفتم برای تحصیل هنر به فرانسه بروم. محیط جدید و تفاوت سبک زندگی این نیاز را در من ایجاد کرد و راهی شد تا از آن طریق با محیط جدید ارتباط برقرار کنم.
چرا در اغلب سلفپرترهها از نمادهای مذهبی و به ویژه پارچهنوشتههای عاشورا استفاده کردید؟
دلیل اولیه استفاده از پارچههای عاشورا هم در آن سری از کارها در وهله اول به جذابیت بصری و گرافیکی آن باز میگردد. رنگهای شاد و پرنشاط نوشتههای عربی و فارسی که از دل پس زمینه تیره بیرون میزد پیش از آنکه هرگونه معنای سیاسی و مذهبی تداعی کند برای من مثل هر نقش و نگار خوش آب و رنگی جذاب بود.
علاوه بر آن این تضاد مفهومی که من آن را روی تن و سر خودم یا سوژههام قرار میدادم یک نوع کلاژ از دو تصویر و دو مفهوم است که وجه اشتراکش زیبایی بصری و تشابههای بشری است. این پارچهنوشتهها را گاهی رو سر مدلهای مجله مد غربی قرار میدادم تا این تناقض به شکلی قابل درک باشد. تلفیق و تناقض زیبای رنگهای شاد زنانه پارچهها در دل زمینه تاریک یا حتی تناقض شان با روایت مردانه واقعه عاشورا.
پرترهها به نوعی نافذ به مخاطب زل میزند. پرترهها اغلب زنان هستند. این مدل نگاه تداعی کننده چیست؟
بله این را بارها شنیدم که پرترههای تو با نگاهی آرام به مخاطب چشم دوخته است. در کارهایم سعی کردم شخصیتها که همیشه زنان بودند با به کارگیری قدرت ذاتی و اغواگرانه و مصممشان داستان شخصیشان را روایت کنند.
آنچه در پس زمینه یا اطراف اتفاق میافتد بخشی از داستان شخصی آنها است. آنها مخاطب را از دریچه چشم به داخل اثر دعوت میکنند تا مخاطب بتواند دنیای آنها را کشف کند.
مجموعه کارهای جدید نیز دارید که در آن باز هم نشانهها و نمادهایی چون مینیاتور در سلف پرترهها به چشم میخورد. این نشانهها تداعی کننده چه موضوعی است؟
در سلفپرترههای جدید تلاش کردم گذشتهگرا بودن ایرانیها را به چالش بکشم. اینکه ما همواره از گذشته تاریخی بسیار دورمان به شکل وسواسگونهای حرف میزنیم و بابت از دست رفتن جلال و شکوه ۲۵۰۰ ساله مان مدام حسرت میخوریم. در این این سری کارهای جدید نه تنها فقط از مینیاتور که از تصاویر حیوانات اسطورهای و دیو و دایناسور نیز استفاده میکنم.
آیا وقتی نقاشی میکنید مسایل بازار هنر نیز بخشی از دغدغه شما است؟
به نظر من همیشه راههای بسیاری برای تولید اثر و دیده شدن و ارتباط با بازار هنر و مخاطب آثار هنری وجود دارد که حراجیها یکی از آنها هستند.
شخصا بر این باور هستم که حرکت پله پله و گام به گام برای یک هنرمند بسیار سازندهتر و هیجان برانگیزتر است و میتواند به رشد شخصی و هنری فرد کمک کند. شاید که نه، بلکه حتما سختیها و موانع زیادی بر سر راه است. همین چالشها بخشی از کارهای پیش روی هنرمند بودن است.