اُپرای قهرمان اثری پیشگامانه است که به تازگی در اُپراخانهٔ متروپولیتن نیویورک به اجرا درآمده است.
اُپراخانهٔ متروپولیتن مثل اقیانوسی است که از حرکت باز نمیماند. هنرمندان و صنعتگران پرشماری در اُپراخانهٔ متروپولیتن مشغول کارند تا داستان پرفرازونشیب زندگی امیل گریفیث، یکی از بزرگترین مشتزنان تاریخ را روی صحنه ببرند.
پیتر گلب، مدیر این اُپراخانه دربارهٔ نحوهٔ کار میگوید: «صحنهٔ ما عملاً ۲۴ ساعته مشغول است، برای مثال امروز صبح تمرین قهرمان را داشتیم، و شب اجرایی از شوالیهٔ گل رُز را داریم. تیمی شبانه دکورهای قهرمان را به صحنه برمیگرداند و فردا صبح تمرین این کار را سر میگیریم. درنتیجه کار ما بیوقفه است، مثل نوعی آشوب کنترلشده.»
ساختهٔ یک آهنگساز جاز دربارهٔ یک مشتزن سیاهپوست
سال ۲۰۲۱ بود که ترنس بلانچارد، نوازندهٔ برجستهٔ جاز بهعنوان نخستین آهنگساز سیاهپوست به اُپرای متروپولیتن راه یافت و تاریخساز شد. او دراینباره میگوید: «اینجابودن برای من سورئال است، من یک نوازندهٔ جازم و کارم چیز دیگری است. اما این فضا سرشار از تاریخ است، درودیوارش این حس را به آدمی میدهد.»
رایان اسپیدو گرین، بازیگر و خوانندهٔ نقش اصلی این اُپرا دربارهٔ آن میگوید: «من نقش امیل جوان و معصوم را دارم که امید و آرزوی فراوان دارد. در جریان اپرا میبینیم که امیدها جای خود را به واقعیت میدهد. درنتیجه او باید با این واقعیت دستوپنجه نرم کند که گرایش جنسیاش آنچه فکر میکرده نیست و سرانجام به جایی میرسد که میبیند جامعه او را آن طور که هست نمیپذیرد و همین او را خرد میکند.»
امیل گریفیث اوائل دههٔ ۵۰ میلادی به نیویورک آمد. سپس کارش در مشتزنی بالا گرفت و قهرمان میانوزن جهان شد. اما او که دوجنسگرا بود برای دوام آوردن در جهان یک ورزش مردانه دردسر داشت.
سال ۱۹۶۲ بود که حریف امیل یعنی بنی پَرِت موسوم به «بچه» پیش از مبارزهای زیرلبی به همجنسگرایی کرد. در جریان مسابقه امیل او را با ضرباتش به کما فرستاد و بنی پرت کمی بعد مرد. این باعث شد که امیل تمام عمر احساس گناه داشته باشد.
اپرایی مملو از بداههنوازی
آهنگساز برای اجرای این درام گیرا انواع مختلف موسیقی را با هم آمیخته از گاسپل و کالیپسو و جاز
تا سامبا و اُپرای سنتی اما بداههنوازی کلید کار بوده است.
کنشو واتانابه، رهبر ارکستر این اثر میگوید: «بهنظرم چالش اصلی این کار این است که ما با چیزی که به آن عادت نداریم طرفیم یعنی درامر ما با شروع کار بهنوعی رهبر ارکستر هم میشود. پس باید بهشکل جالبی با هم تعامل کنیم یعنی بر سر ضرباهنگ با هم بدهبستان داشته باشیم.»
ترنس بلانشار دربارهٔ اهمیت بداههنوازی در اثرش میگوید: «من نوازندهٔ جازم، هیچوقت یک قطعه را دوبار با یک لحن ننواختهام کار ما این نیست پس آزادی زیادی به نوازندهها میدهم چون مسئله بیان شخصی و پیداکردن لحنی است که در آن لحظه داستان را بهتر روایت میکند.»
چالش رقصهای پرشمار روی صحنه
رقصهای پرشمار به این اُپرای پیشگامانه رنگوبوی خاصی داده، کاری که چالشی تازه بوده و گروه را در زمینهٔ رقص وارد آزمون جدیدی کرده است
کامیل ای براون، که طراحی رقص این اُپرا را برعهده داشته میگوید: «واقعاً خوشحالم که روی حرکات مختلف بازیگران کار میکنم. من درواقع از ریتمی که ترنس ساخته الهام گرفتهام میخواستم بهنوعی حرکات بوکس و گرمکردن را با ریتم تند وارد کار کنمبنابراین حرکاتی نظیر شنارفتن و ضربات تند و چنین چیزهایی را داریم.»
رایان اسپیدو گرین هم میافزاید: «فهمیدهام که فقط خوانندهٔ اُپرا نیستم بلکه دروناً رقصندهام شاید رقصم در سطح حرفهایها نباشد اما احساس میکنم با ورود به دنیای بدن به زمین تازهای پا گذاشتهام نمایش قهرمان نشان میدهد که ما بهعنوان خوانندهٔ اُپرا قابلیتهایی غیر از صدایمان هم داریم.»
مدیران صحنه همه چیز را زیر نظر دارند تا افراد پرشمار را با هم هماهنگ کنند. یاسمین کیس، یکی از دو مدیر صحنهٔ این اثر میگوید: «بزرگترین چالش اینجاست که این اُپرا کاملاً جدید است و آهنگسازش زنده است و دو صندلی آنطرفتر نشسته شناخت زبان موسیقی این کار تلاش بیشتری میخواهد چون موسیقی مدرن فرق زیادی با آثار کلاسیک و تاریخی دارد.»
طرحی برای جذب مخاطب عام و جوان
اُپرای قهرمان بخشی است از طرح اُپراخانهٔ متروپولیتن برای جذب مخاطب تازه، بهمدد ارائه آثاری که ارتباط با آنها آسانتر باشد.
پیتر گلب، مدیر این اُپراخانه دراینباره میگوید: «هدف این است که مردم را جذب اینجا کنیم تا طعم اُپرا را بچشند. ما قطعاً میتوانیم کاری کنیم که اُپرا برای مخاطب عام و جوان قابلدرکتر باشد و باید این کار را بکنیم و به همین خاطر است که میخواهیم در ۵ فصل بعدی ۱۷ اُپرای تازه اجرا کنیم که احتمالاً از نظر تعداد در تاریخ ۱۴۰ سالهٔ این اُپراخانه بیسابقه است.»
با اُپرای قهرمان این فرصت را دارم که پیشفرضهای اُپرادوستان را درهمبشکنم آنها وقتی به دیدن این نمایش میآيند چیزهایی را که معمولاً نمیبینند تجربه میکنند.