از ایالات متحده گرفته تا روسیه و ترکیه، کشورهای متعددی می توانند نقش میانجی را میان اسرائیل و تهران ایفا کنند. این مقاله به تحلیل استراتژیهای هر یک از این کشورها میپردازد.
با تشدید حملات اسرائیل و ایران در اوج خصومتهای بیسابقه در دهههای اخیر، به نظر میرسد جهان در مواجهه با یک جنگ منطقهای با پیامدهای بالقوه جهانی، نفس خود را در سینه حبس کرده است، تا ببیند آیا این درگیری به یک جنگ منطقهای با پیامدهای جهانی تبدیل خواهد شد یا خیر.
به نظر میرسد یک اثر دومینو در حال وقوع است و اتحادهای استراتژیک میتوانند به سود یکی از دو طرف منازعه عمل کنند. این در حالی است که چین تجهیزات نظامی به ایران ارسال کرده، پاکستان اسرائیل را تهدید میکند، فرانسه از اسرائیل حمایت کرده و ایالات متحده قول داده که اگر منافعش از سوی ایران تهدید شود، وارد عمل شود.
به اینستاگرام یورونیوز فارسی بپیوندید
در این میان، تلفات انسانی در هر دو سو همچنان رو به افزایش است. در مواجهه با سلاح، تنها دیپلماسی است که میتواند به آنچه هنوز قابل احیا است، فرصت نجات بدهد. در حال حاضر برخی بازیگران بینالمللی هستند که در صورت داشتن اراده سیاسی، میتوانند درهای بسته مذاکره را دوباره باز کنند، آن هم در شرایطی که اسرائیل نمیتواند خطر محو شدن از نقشه جهان را بپذیرد و جمهوری اسلامی ایران که اکنون بیش از هر زمان دیگری تضعیف شده، نخواهد توانست با یک جنگ فرسایشی رژیم خود را نجات دهد.
زیرا جنگ کنونی صرفاً یک تقابل نظامی نیست؛ بلکه نتیجهی شکستهای انباشتهشدهی بیست سال دیپلماسی ناکارآمد، انزوای استراتژیک، اشتباهات آمریکا، تحریمهای یکجانبهی بیاثر و گفتوگوهای مکرراً نیمهکاره است. با این حال، بنبست کنونی سرنوشت محتوم نیست. هنوز کشورهایی هستند که از مشروعیت، ابزار و دانش لازم برای ایجاد شرایط کاهش تنش برخوردارند.
سباستین بوسوآ، متخصص و استاد روابط بینالملل به تشریح استراتژی میانجیگران بالقوه میان ایران و اسرائیل میپردازد.
روسیه، میان عملگرایی و بدبینی
نخستین کشوری که پیشنهاد میانجیگری داد، روسیه ولادیمیر پوتین بود. موضوعی که شاید با توجه به درگیری سهساله این کشور در جنگ با اوکراین، عجیب به نظر برسد. اما با این حال، روسیه به طرز شگفتآوری یکی از معتبرترین میانجیهای بالقوه در شرایط کنونی به حساب میآید. روابط نزدیک این کشور با ایران و همچنین کانالهای باز دیپلماتیکش با اسرائیل، روسیه در موقعیتی محوری قرار میدهد.
مسکو اشتباه نمیکند و پیشنهاد اخیرش برای ذخیرهی اورانیوم غنیشده ایران در خاک روسیه، پیامی روشن به غرب است: روسیه هنوز در عرصه دیپلماسی نقشآفرین است و در کنار آن اتحاد خود با تهران را تقویت میکند. اما نباید از بازی دوگانهی کرملین غافل شد، چرا که اگر روسیه نقش میانجی را ایفا میکند، بخشی از هدف آن، تحکیم موقعیت خود به عنوان یک قدرت بزرگ در نظمی جهانی است که میخواهد آن را بازتعریف کند. این قمار پرریسک ممکن است به نتیجه برسد، به شرط آن که هدف نهایی آن صلح باشد و نه هرجومرج کنترلشده.
ترکیه، فرصت بازگشت به نقش موازنهگر منطقهای
پس از چندین تلاش نافرجام، از جمله میزبانی مذاکرات روسیه و اوکراین، ترکیه بار دیگر ابراز تمایل کرده که در گفتوگوهای مربوط به برنامه هستهای ایران نقشی ایفا کند. رجب طیب اردوغان، رئیسجمهوری ترکیه که به دنبال احیای جایگاه دیپلماتیک کشورش است، این فرصت را ابزاری برای بازپسگیری نفوذش در منطقه میبیند.
ترکیه ابزار ایفای این نقش را دارد، مشروط بر آنکه اعتماد ازدسترفته با اسرائیل را بازسازی کند، اعتمادی که از زمان واقعه کشتی «ماوی مرمره» آسیب جدی دیده است.
این کشور به عنوان یک بازیگر مسلمان سنی که از سوی ایران شیعه پذیرفته شده و در عین حال در چشم غرب نیز چهرهای قابل تحمل دارد، میتواند در دیپلماسی به ایفای نقش بپردازد.
عمان و امارات، دیپلماسی سکوت
این دو کشور بازیگران پنهانیاند که در سکوت ایفای نقش میکنند. عمان در بهار گذشته و با احتیاط میزبان مذاکرات محرمانهای میان ایران و ایالات متحده بوده و تلاش میکند نقشی را که برای دههها داشته بازیابد، یعنی یک عامل بیطرف میان کشورهای عربی که در زمان بحرانها وارد میدان میشود.
امارات متحده عربی نیز دیپلماسی آرام اما جسورانهای را دنبال میکند؛ دیپلماسیای که بر قدرت نرم و بیطرفی تأکید دارد. توافقنامههای ابراهیم روابط امارات با اسرائیل را تحکیم کردهاند، بدون آنکه مانع حفظ مناسبات راهبردی و اقتصادی با ایران یا سوریه در دوران بشار اسد شوند.
قطر، استاد گفتوگوهای غیرممکن
قطر، قدرتی نوظهور در زمینهی میانجیگری است که در قلب چندجانبهگراییِ فرسوده شده در خاورمیانه نقش بازی میکند. دوحه تاکنون توانسته همهچیز را هماهنگ کند: از تبادل زندانیان گرفته تا آتشبس با حماس و مذاکرات با طالبان. این کشور به خوبی با سازوکار مذاکرات غیرمستقیم آشناست و میداند چطور با همهی بازیگران چه قابل اعتماد و چه غیره وارد گفتوگو شود.
قطر سالهاست که با اسرائیل دربارهی نوار غزه گفتوگو کرده و در عین حال رابطهای بسیار خوب با ایران از جمله در اشتراک بزرگترین میدان گازی جهان دارد.
اروپا و سازمان ملل، مشروعیت بدون اراده؟
اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد بر روی کاغذ، همهچیز را برای موفقیت را دارند: بیطرفی، ساختار و شبکههای دیپلماتیک. اما فلج مزمن و واکنشهای دیرهنگام این دو نهاد باعث شده نقش امروزه آنها تقریبا نمادین باشد. اروپا فقط حرف میزند، اما عمل نمیکند. سازمان ملل محکوم میکند، اما کسی به آن گوش نمیدهد.
البته این به معنای بیفایده بودنشان نیست: نقش آنها در فاز دوم بحران، یعنی در مرحله نهادینهسازی توافقات، رفع تحریمها به صورت هماهنگ، یا اعزام ناظران اهمیت خواهد داشت. اما نمیتوانند آغازگر صلح باشند.
ایالات متحده، باید دوباره وارد بازی شود
آمریکا بینقص نیست، اما تمایل دونالد ترامپ برای از سرگیری مذاکرات با ایران، پیش از آنکه جنگ توسط بنیامین نتانیاهو آغاز شود، کورسویی از امید ایجاد کرده بود. ترامپ که خواهان پایان دادن به «جنگهای بیپایان» است، مطلقاً نمیخواهد وارد درگیری جدیدی شود و بار دیگر مسیر پرهزینه نظامی را برای ایالات متحده در پیش گیرد.
اسرائیلیها و احتمالا ایرانیها منتظرند تا ترامپ دوباره وارد میدان شود، حداقل برای احیای مذاکراتی که قرار بود همین روزها میان دو طرف برگزار شود. رابطه با آمریکا همیشه ایدهآل نیست، اما بدون آمریکا، اوضاع احتمالا بدتر خواهد شد.
سباستین بوسوا در پایان یادآور میشود: «این جنگ در حال وقوع، پایان جهان تکقطبی را هم رقم میزند. این بحران در واشنگتن یا پاریس یا ژنو حل نخواهد شد. آن شهرهای بزرگ تاریخ حقوق بینالملل دیگر نقش محوری ندارند. امروز، میانجیگری باید در نزدیکترین نقاط به محل درگیریها و با همراهی قدرتهایی که در محل نفوذ دارند، صورت پذیرد.»
سرنوشت اسرائیلیها و ایرانیها در مسکو، مسقط، دوحه یا آنکارا رقم خواهد خورد، شاید با کمک قدرتهای غربی، اما در بطن خاورمیانه. اکنون یا هرگز زمان آن رسیده که دیپلماسی چندقطبی را نه به عنوان شعار، بلکه به عنوان یک اهرم بقا به کار گیریم.
میانجیها حضور دارند. ابزارها موجودند. تنها یک چیز کم است: ارادهی سیاسی. قدرتهای بزرگ باید از نگاه کردن به این بحران به عنوان یک صحنهی فرعی دست بردارند. باید درک کنند که یک جنگ آشکار میان اسرائیل و ایران، نه تنها بیثباتی منطقهای، بلکه پایاندهنده نظمی جهانی است که در حال حاضر هم شکننده شده است.