بیست و شش سال پیش در چنین روزی، وقتی ساندرو پل داور سرشناس مجاری در استادیوم ملبورن کریکت استرالیا پس از ۹۸ دقیقه سوت پایان مسابقه فوتبال را به ثمر رساند، احتمالا ایرانیان شادترین مردمان جهان بودند.
جایی که نسل طلایی تیم ملی فوتبال ایران توانسته بود آرزوی حضور در جام جهانی را پس از ۲۰ سال محقق کند. ۸ آذر ۱۳۷۶ شاگردان والدیر ویرا برزیلی در حالی در جستجوی آخرین بختها برای کسب آخرین سهیمه جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه بودند که آن مجموعه فراز و نشیبهای فراوانی را تجربه کرده بود. تیمی که خیلی پیش از آن میتوانست با پیروزی در مقابل قطر در آخرین بازی مرحله گروهی جام جهانی در قاره آسیا صعود خود را قطعی کند.
اما شاگردان محمد مایلی کهن در آن دیدار معروف با نتیجه ۲-۰ شکست خوردند و بعد هم با گل طلایی مقابل ژاپن زانو زدند تا دست سرنوشت ایران و استرالیا را به یکدیگر برساند.
پس از شروع طوفانی استرالیا و حملات بیامان زردپوشان در مسابقه ۸ آذر ۷۶ کمتر کسی تصور میکرد که در پایان این ۹۰ دقیقه سهمیه سی و دوم جام جهانی ۹۸ فرانسه به ایران اختصاص داده شود. اما این ورزش پیشبینیناپذیر روز خوشش را به سفیدپوشان نشان داد و در کمتر از ۱۵ دقیقه مانده به پایان وقت قانونی مسابقه کریم باقری و خداداد عزیزی با دو گل خود، شیرینترین تساوی تاریخ فوتبال ایران را رقم زدند.
داور مجاری که ۳ سال پیش از آن فینال جام جهانی بین برزیل و ایتالیا را سوت زده بود، طولانیترین زمان تلف شده تاریخ قضاوت خود را در نظر گرفت. آن زمان اصولا تماشاگران متوجه نمیشدند که داور قرار است چند دقیقه وقت تلف شده در نظر بگیرد، تمام نگاهها به سوت قاضی میدان بود که چه زمان تصمیم میگیرد پایان مسابقه را اعلام کند؛ در آن روز به یاد ماندنی داور مجار بیش از ۸ دقیقه زمان تلف شده در نظر و گرفت و بالاخره در دقیقه ۹۰ در سوت خود دمید.
پس از پایان مسابقه طرفداران فوتبال در سراسر ایران و حتی فراتر از آن کسانی که چندان ورزشی نبودند هم به خیابانها آمدند با پایکوبی، دومین صعود ایران به جام جهانی فوتبال را جشن گرفتند. شادی که شاید تمام آن فوتبالی نبود و بخش دیگری برآمده از فضای امیدی بود که چند ماه پیشتر از آن و با پیروزی محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد آغاز شده بود؛ سیاستمداری که بسیاری به او و اصلاحاتش دل بسته بودند.
نسل جوانی که امیدوار بود با «اصلاحات» نوری تازه در اقتصاد، سیاست و زندگی جامعه ایرانی بتابد و صعود به جام جهانی برای نخستین بار پس از انقلاب ۵۷ را احتمالا نشانهای بر پایان انزوای داخلی میدانست.
لکهای بر ۸ آذر ۷۶
با گذشت تمام این سالها، هشتم آذر همواره خاطرات تکرار نشدنی سال ۷۶ و اتفاقات استرالیا را برای طرفداران فوتبال در ایران زنده میکند اما این روز خاص، سال گذشته با تمام بیست و چهار سال پیش از آن تفاوت داشت. بر اساس قرعهکشی فیفا، ایران باید در هشت آذر ۱۴۰۱ در آخرین مسابقه مرحله گروهی جام جهانی ۲۰۲۲ قطر به مصاف ایالات متحده آمریکا میرفت.
یک مسابقه سرنوشتساز که حتی کسب تساوی در آن هم میتوانست ایران را برای نخسین بار راهی مرحله حذفی مسابقات جام جهانی کند. همه چیز برای تاریخسازی و خاصتر کردن هشتم آذر محیا بود؛ کارلوس کیروش که برای سومین دوره متوالی در جام جهانی روی نیمکت تیم ملی ایران نشسته بود، سرمست از کسب پیروزی برابر ولز، شاگردانش را مهیای آخرین و مهمترین دیدار مرحله گروهی و جدال با آمریکا کرده بود.
اما این بار برخلاف ۸ آذر ۷۶، دیگر خبری از همدلی و همراهی مردمی از «تیم ملی» نبود. چند روز پیشتر و پس از ثبت شکست سنگین ایران مقابل انگلستان، برای نخستین بار در تاریخ، گروهی از ایرانیان در خیابانهای شهرهای مختلف به جشن و پایکوبی پرداختند و خوشحالی خود را از تحقیر «تیم ملی» که آنرا «تیم جمهوری اسلامی» میخواندند ابراز داشتند.
برخلاف پاییز ۷۶ و فضای امیدی که در جامعه ایران پرتو افکنده بود، این بار خشم و خون و اعتراض بود که در خیابانهای شهرهای مختلف کشور دیده میشد. جنبش اعتراضی «زن، زندگی، آزادی» چند ماهه شده و معترضان اولویتهایی دیگری داشتند. ستارگان در استادیوم ملبورن از اولویتهایی فراتر از فوتبال سخن میگفتند. کریم باقری که از میدانداران هشت آذر ۷۶ بود در صفحه اینستاگرام خود نوشت: «چه ورزشی شد، چه تیم ملیای شد. چه میگذرد بر ما؛ حال این روزهای کشورم و مردم را حتی اگر در خواب هم میدیدم، باورم نمیشد.»
برخلاف آنچه در ۸ آذر ۷۶ رخ داد، اینبار که مليپوشان ایران نیازی به معجزه نداشتند و با کسب یک تساوی هم میتوانستند تاریخساز شوند، با ترس وارد میدان شدند و تا انتها هم زیر سایه حریف نه چندان قدرتمند خود باقی ماندند. آمریکاییها با تک گل دقایق پایانی نیمه اول موفق شدند ایران را شکست و به عنوان تیم دوم پس از انگلستان راهی مرحله یک هشتم نهایی جام جهانی شوند.
اتفاقی که باز هم مانند ۸ آذر ۷۶ گروهی از ایرانیان را به خیابانها کشاند؛ کسانی که فریاد شادی سر میدادند اما نه برای پیروزی که برای شکست ملیپوشانی که آنها را نماینده خود نمیدانستند.