دو سال بعد از خروج آمریکا از توافق هستهای با ایران موسوم به برجام، سیاست خارجی ایران بیش از گذشته از غرب ناامید و به شرق دلبسته است. سیاست خارجی که بیش از همیشه در خاورمیانه تهاجمی شده و میخواهد نشان دهد تسلیم فشارها نمیشود.
هشتم ماه مه سال ۲۰۱۸، یعنی دقیقا دو سال قبل در چنین روزی، دونالد ترامپ پس از ماهها گمانهزنی به یکی از اصلیترین وعدههای رقابتهای انتخاباتی خود در عرصه سیاست خارجی جامه عمل پوشانید.
رئيس جمهوری آمریکا که در مناظرههای انتخاباتی سال ۲۰۱۶، توافق هستهای با ایران موسوم به برجام را یکی از بدترین توافقهایی دانسته بود که تا کنون در عمر خود دیده، ۱۶ ماه پس از ورود به کاخ سفید به حضور آمریکا در آنچه پیشتر از سوی ناظران سیاسی «توافق قرن» خوانده میشد، پایان داد.
از آن روز تا کنون جمهوری اسلامی ایران تلاش زیادی کرده تا بتواند همچنان این توافق را زنده نگه دارد و با اعضای باقیمانده در برجام، عدم حضور آمریکا را کمرنگ کند. اما بعد از گذشت دو سال به نظر میرسد این تلاشها بیش از همه طعم شکست داشته است و پررنگترین یادگار خروج آمریکا از برجام، سایه سنگین تحریمهایی این کشور بر اقتصاد ایران است.
اما بعد از این اقدام آمریکا، چه بر سر سیاست خارجی ایران آمده است و جهتگیری و الگوهای سیاست خارجی تهران چه سمت و سویی یافته است؟
رابطه با آمریکا؛ شاید وقتی دیگر
وقتی حسن روحانی در تبلیغات انتخاباتی خود در سال ۹۲ اعلام کرد بهتر است به جای اینکه با اروپا مذاکره کنیم، با کدخدای آنها [ایالات متحده] وارد گفتگو شویم احتمالا تصور نمیکرد خود او در سالهای پایانی ریاست جمهوریاش مدام از بدعهدی و دشمنی تاریخی آمریکا با ایران سخن بگوید. رصد سخنرانیهای رئيس جمهوری ایران نشان از ناامیدی محض او از کدخدا دارد. تحریمها و فشارهای وارده از سوی آمریکا علیه ایران در دولت ترامپ، احتمالا بیسابقهترین در تاریخ جمهوری اسلامی ایران قلمداد میشود. این در حالیست که پیش از روی کار آمدن این دولت در کاخ سفید، تهران و واشنگتن به بزرگترین توافق سیاسی فیمابین در طول ۴ دهه اخیر دست یافته بودند.
علی واعظ رئيس بخش ایران گروه بینالمللی بحران در این خصوص به یورونیوز فارسی میگوید: «کمترین تاثیر خروج آمریکا از برجام بر سیاست خارجی ایران، تعمیق حس بدبینی و بی اعتمادی در ایران نسبت به ایالات متحده است و این موجب به حاشیه رانده شدن نیروهای طرفدار تنش زدایی با غرب و به ویژه آمریکا در تهران میشود.»
بر این اساس اصلا جای تعجب نیست که نه تنها دولت و دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران، که تئورسینهای طرفدار عادیسازی رابطه با غرب در ایران، در ضعیفترین جایگاه خود طی سالهای اخیر قرار گرفتهاند و انگارههای سیاست خارجی آنها در سپهر سیاسی ایران محلی از اعراب ندارد.
رابطه با اروپا؛ تکرار پساسعدآباد
در مهر و اسفند سال ۱۳۸۲ شمسی ایران و اروپا طی سلسله مذاکراتی که اتفاقا رهبری تیم ایران را حسن روحانی عهدهدار بود در بروکسل و تهران به توافقاتی دست یافتند که از آن تحت عنوان بیانیه سعدآباد و توافقنامه بروکسل یاد میشود.
در بینانیه سعدآباد، ایران پذیرفت به صورت داوطلبانه فعالیتهای غنیسازی اورانیوم خود را به حالت تعلیق در بیاورد. در بخش «ب» بند دوم این توافق آمده است: «دولت ايران با دريافت توضيحات ضروری تصميم گرفته است كه پروتكل الحاقی را امضا و فرايند تصويب را آغاز كند.»
از سوی دیگر در بخش «پ» بند سوم این توافق کشورهای اروپایی متعهد شدند پرونده هستهای ایران را در شورای حکام سازمان ملل خاتمه دهند.
این بیانیه در مهرماه ۱۳۸۲ از سوی طرفین اعلام شد اما در ادامه ماجرای مختومه اعلام کردن پرونده ایران در شورای حکام هرگز عملی نشد. جک استراو در کتاب خاطرات خود جان بولتون را مسئول این ماجرا میداند. میشائيل شفر مدیرکل وقت وزارت خارجه آلمان هم نقش بولتون را در بی نتیجه ماندن توافقات سعدآباد پررنگ میداند.
به هر ترتیب پس از حدود دو سال تعلیق داوطلبانه برنامه غنیسازی ایران، همچنان تغییری در وضعیت سیاسی و حقوقی پرونده ایران در شورای حکام ایجاد نشد و بالاخره در آخرین روزهای دولت سیدمحمد خاتمی در سال ۱۳۸۴، ایران به تعلیق خودخواسته پایان داد و غنیسازی را از سر گرفت.
به نظر میرسد تاریخ بار دیگر برای برنامه هستهای ایران در حال تکرار است و کشورهای اروپایی بعد از گذشت دو سال از زمان خروج آمریکا از برجام، هنوز نتوانستهاند رضایت ایران را جلب کنند. ساز و کار مالی این اتحادیه با ایران که قرار بود خیلی زود پس از خروج آمریکا، مراودات مالی با تهران را سر و سامان دهد جز چند معامله محدود در حوزه مواد دارویی و پزشکی کارایی دیگری نداشته است. نه تنها کشورهای اروپایی که حتی مشتریان آسیایی هم به سختی نفت ایران را خریداری میکنند.
علی واعظ در این رابطه میگوید: «واقعیت این است که اروپا در جبران خسارتهای وارده بر ایران در فضای بعد از خروج آمریکا از برجام شکست خورد. عملا ما شاهد بودیم که این توافق بدون حضور آمریکا کار نمیکند و تاثیر این موضوع بر سیاست خارجی ایران عیان است.»
این تحلیگر سیاست بینالملل در ادامه میافزاید: «در نتیجه این اتفاق، امروز هر کسی در ایران طرفدار رابطه حسنه با آمریکا و حتی اروپا باشد، ساده لوح خوانده میشود و این چیزی نیست که در کوتاه مدت تعییر کند.»
پررنگترین ایده در خصوص روابط ایران و اروپا، دو سال بعد از خروج آمریکا از برجام، احتمالا انگاره همیشگی محافظهکاران و تندروهای ایران است. جایی که آنها اروپا را نه یک بازیگر مستقل که صرفا دنبالهروی سیاستهای آمریکا در قبال ایران میدانند.
سینا عضدی ، پژوهشگر روابط بینالملل شورای آتلانتیک در این خصوص به یورونیوز فارسی میگوید: «عدم توانایی اروپا برای مقابله با آمریکا باعث میشود نظر تندروهای ایرانی در خصوص یکی بودن اروپا و آمریکا در ایران بیشتر از قبل پرطرفدار شود. آقای خامنهای هم پیشتر اروپا را پادوی آمریکا خوانده بود.»
خاورمیانه؛ مغشوشتر از همیشه
پررنگترین اتفاق در سیاستخارجی خاورمیانهای ایران در این دو سال، احتمالا ترور قاسم سلیمانی، مرد شماره یک معادلات منطقهای تهران از سوی آمریکا بوده است. این البته نتیجه مجموعه سیاستهای تند و تقابلی است که واشنگتن از زمان حضور دونالد ترامپ در کاخ سفید علیه ایران پی گرفته است. اما این سیاست بر روابط خارجی خاورمیانهای ایران هم تاثیر پررنگی گذاشته است.
در دو سال اخیر تنشهای تهران و تلآویو به بیشترین حد در طی سالیان اخیر رسیده است اسرائيل بارها انبار و تاسیسات و حتی نیروهای ایران در سوریه را مورد هدف قرار داده است. شعلهور شدن آتش تنشهای میان ایران و اسرائيل بسیاری از ناظران سیاسی را نگران به راه افتادن یک جنگ تمام عیار میان دو بازیگر تاثیرگذار منطقهای کرده است. از سوی دیگر تنشها در خلیج فارس به بالاترین حد رسیده و علاوه بر درگیریهای قایقهای سپاه با کشتیهای آمریکایی و همچنین سرنگونی پهپاد آمریکایی، بحران کشتیها و نفتکشها به سواحل جنوبی خلیج فارس هم سرایت کرد.
از سوی دیگر با به حاشیه رانده شدن نیروهای طرفدار تنشزدایی با غرب در ایران، احتمالا ایده سیاسی جریان موسوم به مقاومت در تحولات منطقهای ایران پررنگتر خواهد شد. گروهی که از لزوم ایستادگی و قدرتنمایی در منطقه به ویژه در مقابل ایالات متحده و اسرائيل سخن میگویند.
یکی از شاخصترین نشانههایی که این ایده را پررنگتر میکند ترکیب نمایندگان مجلس ایران است. جایی که اصولگرایان اکثریت کرسیها را به خود اختصاص دادهاند و با عنایت به این نکته که دولت به سال پایانی خود رسیده، احتمالا باید منتظر کاهش نقش پاستور و افزایش نقش بهارستان باشیم.
سینا عضدی، در این خصوص به یورونیوز میگوید: «بعد از خروج آمریکا از برجام، ایران یک سال صبر کرد و بعد از آن به تدریج سیاست خارجی خود را تهاجمی کرد و به مرور ما شاهد یک سیاست خارجی پرخاشگرانه از سوی ایران بودیم.»
این تحلیلگر سیاست بینالملل در ادامه میافزاید: «ایران طی این مدت نشان داده که نخست تسلیم فشارهای اقتصادی نمیشود و دوم اگر بخواهد میتواند منطقه را برای همه ناامن کند. نکته مهم در اینجا این است که اگر کشوری احساس کند چیزی برای از دست دادن ندارد، احتمال اینکه دست به کارهای خطرناک بزند بسیار بالا میرود. اقداماتی که میتواند عواقب بسیار خطرناکتری در پی داشته باشد.»
بازگشت نگاه به شرق؛ استراتژی یا تاکتیک؟
به صورت کلاسیک در ایران نیروهای اصلاحطلب و میانهرو از تنشزدایی با غرب حمایت کردهاند و در مقابل نیروهای محافظهکار و تندرو نگاه به شرق را ارجح دانستهاند.
در حاشیه یکی از گفتگوهایم با محمدجواد ظریف، او خاطرهای از نخستین باری که پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل ارسال شد برایم گفت که به نوعی چارچوب فکری گروههای سیاسی در ایران را عیانتر میکند.
ظریف میگوید: «پیش از اینکه پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل برود، در تماسهایم با تهران به مقامات دولت آقای احمدینژاد گوشزد کردم که فضا به سمت تصویب قطعنامه علیه ایران در شورای امنیت سازمان ملل پیش میرود. این در حالی بود که آقایان در دولت به من گفتند روسیه قول وتو داده است. من که آنزمان نماینده دائم ایران در سازمان ملل متحد بودم، به تهران گفتم بعد از سالها تجربه در سازمان ملل میدانم که سیگنالهایی که از مقامات روس میآید بوی وتو نمیدهد اما مقامات دولت آقای احمدی نژاد به من گفتند که اطمینان دارند روسیه اجازه چنین کاری را به آمریکا نمیدهد و قطعا قطعنامه علیه ایران را وتو خواهد کرد.»
در ۳۱ ژوئيه ۲۰۰۶ نخستین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل علیه برنامه هستهای ایران با قاطعیت و ۱۴ رای مثبت و تنها یک رای منفی کشور قطر به تصویب رسید.
حالا در روزگاری که ایران از آمریکا خصم و از اروپا سردی دیده است احتمالا مقامهای ایران چارهای جز نگاه به شرق ندارند.
علی واعظ در این خصوص به یورونیوز میگوید: «یکی از تاثیرات مسلم خروج آمریکا بر سیاست خارجی ایران روابط نزدیکتر ایران با روسیه و چین است. در خصوص بحران ویروس کرونا هم شاهد بودیم که ایران توان جدا کردن خود از چین را نداشت و به عنوان نمونه ما شاهد جدل توییتری سفیر چین با معاون وزیر بهداشت ایران بودیم که بسیاری از نیروهای داخلی در ایران از معاون وزیر بهداشت انتقاد کردند که چرا چنین اظهار نظری کرده است. در نتیجه من بعید میدانم با توجه به شرایط فعلی در کوتاه مدت تغییری در این نگاه مثبت ایران به شرق ایجاد شود.»
اما در عین حال نیروهای اعتدالی و اصلاحطلب در ایران تمایل چندانی برای این دستور عمل سیاسی نداشتهاند. هر چقدر روابط ایران در دولتهای محمد خاتمی و حسن روحانی نگاه به غرب را در دستور کار خود قرار داده، دولت محمود احمدی نژاد گسترش مناسبات با چین و روسیه و همچنین کشورهای جهان سوم آفریقایی و آمریکای لاتین را دنبال کرده است. اما حالا که درها به روی دولت حسن روحانی بیش از همیشه بسته شده، چه انتخابی پیش روی ایران قرار دارد؟
سینا عضدی پژوهشگر روابط بینالملل شورای آتلانتیک در این رابطه به یورونیوز میگوید: «ایران میداند که نمیتواند روی حمایت استراتژیک چین حساب باز کند و پکن هرگز منافع خود را فدای تهران نخواهد کرد. اما در عین حال سعی کرده با بهبود مناسبات با چین و روسیه یک مانور سیاسی اجرا کند.»
آقای عضدی در ادامه میافزاید: «من فکر میکنم بیشتر رفتارهای سیاست خارجی ایران در طول این دوران حاوی پیامهای سیاسی بوده است. حتی مسئله آزمایش ماهواره نظامی ایران در واقع با این هدف انجام میشود که به رقیب بگوید ایران زیر بار زور تسلیم نمیشود و در عین حال هر روز کارتهای بازی خود را گستردهتر میکند. روابط ایران با روسیه و چین را هم نباید از قالبی فراتر از این مورد تحلیل قرار داد.»
به نظر میرسد کشتی سیاست خارجی ایران به پرآشوبترین روزهای خود رسیده است و دریای ناآرام، وقوع طوفان را بیش از همیشه محتمل کرده است. آتش تنشها از فردای روی کار آمدن دونالد ترامپ تا به امروز روند صعودی داشته و همچنان هم بر شدت آن افزوده میشود.
با ادامه روند کنونی برجام که ایران آنرا بی فایده میداند، خروج از توافقی که به نظر میرسد تهران تنها بازیگر باقی مانده در آن است بیش از همیشه محتمل به نظر میرسد. از سوی دیگر تهدیدات دولت آمریکا مبنی بر تمدید تحریمهای تسلیحاتی و ارسال دوباره پرونده ایران به شورای امنیت احتمالا میتواند تیر خلاصی بر پیکر برجامی باشد که روزگاری «توافق قرن» خوانده میشد و امروز تنها عکسهای یادگاری و خاطراتی بر باد رفته از آن به یادگار مانده است.