امسال با ورود دریا صفایی از حزب «اتحاد نوین فلامان» به پارلمان بلژیک و توییتهای جنجالی آناهیتا ملکیان، نامزد حزب ناکام دست راستی «شهروندان نو» در انتخابات پارلمانی دانمارک، احتمالا مساله عروج راست افراطی در عرصه سیاست اروپا برای فارسی زبانان و بهویژه ایرانیها به امری جالب توجه تبدیل شده است.
نگارش از مانی تهرانی
از جمله ویژگیهای انتخابات پارلمانی ماه مه ۲۰۱۹در کشورهای عضو اتحادیه اروپا، رٱی قابل توجه و قدرت گرفتن احزاب راست افراطی بود.
راست افراطی در میان الیت (نخبگان) فکری جوامع اروپایی و غیر اروپایی مخالفان فراوانی دارد؛ مخالفتهایی که اغلب ریشه در انواع تبعیض و تندروی در مرامنامه این گروهها و اظهارنظرهای اعضا و رهبران آنها دارد. مخالفان پرشمار و قدرتمند راستهای افراطی اروپا، آنها را خلف فاشیسم موسولینی و نازیسم هیتلری در تاریکترین دوره تاریخ اروپا میدانند.
با وجود این، بخشی از شهروندان کشورهای اروپایی به طور بیسابقهای با حمایت از برنامههای راست افراطی به نامزدهای این جریان رٱی دادند. عموم این رای دهندگان از دغدغههای مادی خود از جمله ورود گسترده مهاجران خاورمیانه و آفریقا به اروپا و مشکلات فرهنگی و اقتصادی ناشی از آن میگویند . نگرانیهایی که مورد تایید بخشی از مخالفان راست افراطی، به ویژه نیروهای میانهروی چپ و راست است. با این حال همین احزاب و جریانها روشهای رویارویی با این چالشها را متفاوت می دانند و راست افراطی را متهم میکنند که بی هیچ برنامه مدون و مشخصی از بزرگنمایی این مشکلات تنها برای جلب آرای عمومی سوء استفاده و علیه مهاجران نفرت پراکنی میکنند. برای مثال در جریان انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در سال ۲۰۱۷ مارین لوپن، رهبر جبهه ملی (اجتماع ملی فعلی) برای جلوگیری از ورود پناهجویان به اروپا، پیشنهاد انحلال پیمان شنگن و بستن مجدد مرزهای کشورهای عضو را داده بود. در مقابل امانوئل ماکرون خواستار بستن مرزهای شرقی کشورهای عضو شنگن بود.
امسال با ورود دریا صفایی، نامزد حزب مهاجرستیز «اتحاد نوین فلامان» به پارلمان بلژیک و توییتهای جنجالی آناهیتا ملکیان، نامزد حزب ناکام دست راستی «شهروندان نو» در انتخابات پارلمانی دانمارک، احتمالا مساله عروج راست افراطی در عرصه سیاست اروپا را برای فارسی زبانان و بهویژه ایرانیها به امری جالب توجهتر تبدیل کرده است. درباره این پدیده با آرش جودکی و رامین پرهام گفتوگو کردیم.
«آرش جودکی» پژوهشگر فلسفه سیاسی در بلژیک که با تفکر حزب راست افراطی «اتحاد نوین فلامان»/ ان و-آ (N -VA) راه یافته به پارلمان این کشور نماینده ایرانی آن، دریا صفایی مخالف است، در پاسخ به این پرسش که آیا این حزب همان اهداف فاشیسم و نازیسم را دنبال میکند و یا واکنشی به رخدادهای روز اروپا است، میگوید «پیشینه حزب ان و-آ بلژیک به همکاری(Collaboration) ربط مستقیم ندارد. [Collaboration که در اصل به معنای همکاری و همدستی است، در چارچوب جنگ جهانی دوم به افراد و گروههایی اشاره دارد که با اشغالگران نازی همکاری کردند. امروز در فرانسه و بلژیک این واژه به معنای خائن کار میرود] در زمان اشغال بلژیک توسط نازیها احزاب ناسیونالیست فلاندرز [بخش هلندی زبان بلژیک] با آنها همکاری کردند که البته بعد از پایان جنگ این احزاب تغییر شکل دادند. یکی از آنها حزب ناسیونالیست مردمان متحد بود که در دهه۸۰ میلادی چپگرا شد، به طوری که بخش راست حزب از آن جدا شد و راست افراطی از دل آن بیرون آمد و در نهایت فروپاشی این حزب باعث شد حزب ان و-آ تشکیل شود که مطالبه اصلیش استقلال فلاندرز است. اتحادیه اروپا که همین چندی پیش به استقلال کاتالونیا روی خوش نشان نداد، چگونه ممکن است استقلال فلاندرز را در قلب خود بپذیرد، در حالی که مقر اصلی اتحادیه، ناتو و بسیاری از نهادهای مهم اروپایی در بلژیک مستقر است. جالب این که رهبران و-آ مدتی به رهبر فراری کاتالان در بروکسل پناه داد.»
«خطر تجزیه بلژیک، تمامیت اتحادیه اروپا را تهدید میکند»
جودکی در مورد انگیزه رای دهندگان بلژیکی به تیزهوشی رهبر ان و-آ اشاره می کند که ظرف مدت کوتاهی توانسته یک حزب کوچک را به موفقیت برساند و خواسته این رٱی دهندگان را تلاش برای استقلال هر چه بیشتر فلاندرز و کوتاه کردن دست دولت فدرال از این منطقه می داند و اضافه میکند «الان کشور در شرایط سختی قرار گرفته. بروکسل مستقل، از نظر جغرافیایی در دل منطقه فلاندرز واقع شده و از آن سو در منطقه والونی –که ساکنانش فرانسوی زبانند- سوسیالیستها پیروز شده اند. طبق قوانین بلژیک پادشاه فیلیپ باید شخصی را تعیین کند تا او بر اساس محاسبات سیاسی و آمار بگوید که چه احزابی میتوانند با یکدیگر ائتلاف کنند و اتحادیهای را شکل دهند که نماینده اکثریت مردم بلژیک باشد. با توجه به نتایج انتخابات این بار پادشاه فیلیپ دو تن را انتخاب کرده. یک فرد سوسیالیست از منطقه فلاندرز و فردی از منطقه فرانسوی زبان که اتفاقٱ در این انتخابات بازنده شده. الان مشکل اینجاست که رهبر سوسیالیست فرانسه زبان میگوید ما میتوانیم بدون حضور اکثریت برنده در فلاندرز دولت تشکیل دهیم، ان و-آ هم تهدید کرده با حزب دست راستی نژادپرست «Vlaams Belang» اتحاد میکند و به سوی کنفدرالیسم پیش خواهد رفت که در این صورت بلژیک فقط در زمینه دفاع ملی و ارتش یکپارچه خواهد ماند.»
«پروژه اروپایی به بنبست رسیده»
در سوی دیگر «رامین پرهام» نویسنده و پژوهشگر سیاسی ساکن پاریس نه آناهیتا ملکیان را میشناسد و نه دریا صفایی را. با این حال آقای پرهام با جریان راست افراطی همدلی میکند و پیشینهاش را اینطور شرح میدهد «ناسیونالیسم اروپا تجربهای ویژه، خونبار و ویرانگر با رگههایی از فاشیسم را در پشت سر خود دارد. این نوع ناسیونالیسم اروپایی از قرن۱۹ میلادی به این سو و خصوصٱ در جریان ماجرای دریفوس [محکومیت افسر یهودی بیگناه ارتش فرانسه در ۱۸۹۴میلادی- و پیامدهایش، جنگ دوم جهانی و یهودستیزی و فاجعه هولوکاست، شکل گرفت. در این دوره در انتخابات پارلمانی، احزاب راست افراطی رٱی قابل توجهی کسب کردند؛ زیرا با ساختار بروکراتیک و تکنوکراتیک فعلی اتحادیه یا همان پروژه اروپایی چند دهه اخیر مخالفند.»
در واقع پرهام با نظر جودکی موافق نیست و راست افراطی را پاسخی طبیعی به مشکلات و مطالبات روز شهروندان اروپا می داند و انتساب هرگونه ملیگرایی در کشورهای اروپایی به فاشیسم و نازیسم توسط چپها و لیبرالها را اشتباه و افترا میداند: «مخالفت با ورود یکباره یک میلیون پناهجوی شاماتی به آلمان به طوری که زبان و تمدن و فرهنگ ویژه این کشور را تهدید میکند؛ اسمش گونه قرن بیست و یکمی ناسیونالیست نژادپرست، نیست.»
سال ۲۰۱۵ و با بالا گرفتن آتش جنگ در خاورمیانه و ادامه بیثباتی در افغانستان، دولت آنگلا مرکل بیش از یک میلیون پناهجو، عمدتا از سوریه، عراق و افغانستان را پذیرفت. این سیاست، که با مخالفت گسترده احزاب دست راستی روبهرو شد، ائتلاف محافظهکار را به اتخاذ رویکردهای سختگیرانهتر در سالهای بعد هدایت کرد: بازگرداندن پناهجویان افغانستان به «کابلِ امن» در هماهنگی با اتحادیه اروپا و دولت وحدت ملی، احتمالا بزرگترین نمود این تغییر رویه است.
«راست افراطی از اسلام افراطی تغذیه و سوء استفاده میکند»
از جنجال بورکینی در فرانسه تا استفاده از روبنده و درخواست خوراک حلال در فروشگاههای زنجیرهای، از آرش جودکی درباره تضاد فرهنگی مهاجران مسلمان در اروپا پرسیدم. وی با رد دیدگاه پرهام می گوید «بله وجود این مشکلات انکار ناپذیر است، اما راست افراطی به شیوهای پوپولیستی –عوام فریبانه- از آن بهره برداری میکند. اسلام افراطی تنور راست افراطی را داغ کرده و به حس خطر و ناامنی در جوامع اروپایی دامن زده. البته بحران اقتصادی و ناکارآمدی احزاب سیاسی فعلی هم در گرایش بخشی از جامعه به این گروهها بی تٱثیر نبوده؛ اما تا موقعی که همه احزاب و گروهها از عملگرا تا سوسیال و دموکرات و لیبرال به این نتیجه مشترک دست پیدا نکنند که باید نقد اسلام را جدی گرفت و همه جوانبش از جمله رابطهاش با جوامع اروپایی را در سپهر عمومی به بحث گذاشت، مونوپل نقد اسلام در دستان راست افراطی باقی خواهد ماند که بدون هیچ برنامه عملی مدون و مشخصی تنها از آن برای عوامفریبی و پیروزی در کارزار انتخاباتی استفاده تبلیغاتی میکنند. منتهی شوربختانه احزاب دیگر هم با دو برچسب اسلام هراسی و نژادپرستی در پی کسب رٱی مهاجران مسلمان اند. مثل فیلیپ مورو شهردار محله مولنبک بروکسل که به منظور کسب رٱی مهاجران مسلمان به آنها امتیاز می داد و در برابر گسترش جریانهای اسلامگرای افراطی چشم پوشی میکرد. به همین دلیل هم توانسته بود سالهای طولانی در سمت شهرداری این منطقه باقی بماند.»
محله مولنبک در مرکز بروکسل، یکی از کانونهای پرورش اسلامگرایان افراطی در اروپا است. برنامه حملات مرگبار ۱۳ نوامبر پاریس، در همین محله سازماندهی و هماهنگ شده بود.
جودکی با اشاره به بستر مشترک اینگونه منفعت طلبی های شخصی و گروهی با جهانی شدن، مهمترین پیآمد این جریان را ایجاد پرسش و نگرانی در زمینه بحران هویت در جامعه می داند که مبتذل ترین پاسخ به این دغدغه مهم را همین شعارهای راست افراطی معرفی میکند که در واقع برای این مشکلات راه حلی ندارند.
پرهام به پروژه لیبرال (گلوبال) به عنوان یک گفتمان اصلی که از چند دهه پیش در کشورهای اروپایی پا گرفته و جریان دارد، اشاره میکند و با ولنگار خواندن جامعه باز مورد نظر این جریان -که از فلسفه لیبرالیسم ۵قرن گذشته فاصله گرفته و خواهان حذف بی ملاحظه همه مرزهای جغرافیایی و فرهنگی است- می گوید «در برابر این بی مسئولیتی و مشکلاتی که برای جوامع اروپایی پدید آورده، پروژه دیگری در حال شکل گیری است که اتفاق جدید هم نیست و با تاریخ اروپا عجین شده، تاریخی که در مراحل مختلف همواره بر پایه تمدن این جوامع پیشرفته و اصطلاحٱ به آن پروژه تمدنی میگویند و امروز راست افراطی نماینده این دیدگاه است.»
«لیبرالیسم افراطی امروز به لیبرالیسم فلسفی اروپا هیچ ربطی ندارد»
پرهام حتی دلیل مشکلات فرهنگی پیش آمده میان مهاجران مسلمان با جوامع میزبان اروپایی را در همین –به گفته خودش- لیبرالیسم افراطی میبیند که به لیبرالیسم فلسفی اروپا هیچ ربطی ندارد و در چرخه چندفرهنگی و نسبیت گرایی گلوبالیسم، انسان را به یک عامل تجاری تکنوکراتیک و تکنولوژیک تبدیل کرده که هستی اش بر تجارت استوار شده و حتی شکل و بافت جوامع اروپایی را تغییر داده.
جودکی در پاسخ به فرض تضاد میان مسلمانان مهاجر و فرهنگ جامه میزبان میگوید: «اتفاقٱ باید فضای نقد و گفتگو باز شود و همه ما که از کشورهای اسلامی آمده ایم، بتوانیم حرف بزنیم و مونوپل را از انحصار افراطیون خارج کنیم. آنها تنها نماینده اسلام نیستند. البته بر سر راه این نقد و گفتوگو موانع فراوانی وجود دارد. از جمله اینکه اسلام با مسلمانان یکی فرض شده. نکته مهم دیگر همذات پنداری جریان چپ است که از مسلمانان به عنوان اقلیت ستمدیده حمایت میکند، بدون توجه به اینکه مسلمانان به دلیل مسلمان بودن ستم نمیبینند و همچنین در دل این اقلیت، اقلیت دیگری هم وجود دارد که باید به آن توجه کرد.»
جودکی که فکر میکند گروههای دیگر سیاسی با آگاهی از ضعف خود در ارائه راه حل مناسب، بر روی این مشکلات چشم بستهاند؛ گروههای سیاسی را بین دوگانه «راست افراطی نژادپرست و انفعال و بی عملی سرگردان» می بیند.
«باید نگاه تمدنی به انسان بر نگاه تجاری غالب شود»
در حالی که پرهام گروهای موسوم به راست افراطی را مثل همه دیگر گروههای سیاسی متشکل از افرادی با گرایشهای تند و ملایم میداند که برخی از آنها ممکن است دست به اقدامات اشتباه -نظیر تخریب گورستان یهودیان یا مسلمانان- نیز بزنند، اما او همچنان تضاد اصلی را تقابل فلسفی و بنیادین دو نگرش مادی گرایی و تمدنگرایی با یکدیگر ارزیابی میکند که ریشههای عمیق تاریخی دارد: «در علوم انسانی شرایط مطلوب زمانی حاصل میشود که نگاه تمدنی و فرهنگی بر نگاه مادی و تجاری غالب باشد. من با هر نوع نگاه مادی گرا که انسان را به عامل اقتصادی تقلیل دهد، مخالفم.»
آرش جودکی با نیازمند خواندن اروپا به مهاجرپذیری و معذوریت دیگر گروههای سیاسی برای ورود به بحث مهاجران، نقد خود نسبت به شعار مهاجر موفق که توسط گروههای راست افراطی مطرح شده را اینطور توضیح میدهد «ساز و کار مهاجرتی اتحادیه اروپا اشکال اساسی دارد. به عنوان نمونه در بحث پناهندگی و به دلیل نواقص ساختاری، بخشی از کسانی که از امتیاز پناهندگی استفاده میکنند مستحق دریافت پناهندگی نیستند و این شرایط باعث شده تا پناهندگان واقعی از دستیابی به این حق محروم بمانند؛ اما این مشکل باید در سطح وسیع سیاستهای کلی کشورهای اروپایی و با جایگزینی یک سیاست مهاجرتی درست و عاقلانه حل و فصل شود، اگر نه دستمایه شعارهای عوام فریبانه راست افراطی قرار میگیرد که تنها هدف آن جلب توجه رٱیدهندگان است و هیچ برنامهای هم پشتش نیست.»
«سیاست مهاجرتی آنگلا مرکل بافت تمدنی-فرهنگی اروپا را تغییر میدهد»
در ادامه تفاوت نگاه دو کارشناس، آقای پرهام ضمن تٱیید نیاز کشورهای اروپایی به مهاجرپذیری، اقدام خانم آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان را رد میکند: «من حتی مطمئن نیستم که خانم مرکل بدون توجه به شاخصهای اقتصادی و تنها به دلایل بشردوستانه این تعداد پناهجوی شاماتی را پذیرفته باشد. در واقع به علت پایین بودن آمار زاد و ولد در آلمان، میزان جمعیت این کشور رو به کاهش است و برای همین به شهروندان جدید و افزایش تولید مثل نیاز دارند. حتی رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه با آگاهی از این نقطه ضعف، مهاجران ترکتبار آلمان را به افزایش زاد و ولد تشویق میکند و از طرفی سیاست گروه اسلامگرای اخوانالمسلمین در کشورهای اروپایی همین است. امروزه محلههای ۱۸، ۱۹ و ۲۰ پاریس دیگر از فرهنگ و تمدن فرانسه و اروپا هیچ نشانی ندارد.»
آقای جودکی اما اقدام خانم مرکل در پذیرش یک میلیون پناهجوی سوری در سال۲۰۱۵ میلادی را مثبت و قابل تقدیر میداند «البته لازم بود همه کشورهای اروپایی به صورت هماهنگ و یکپارچه در این باره تصمیمگیری کنند. اعضاء اتحادیه باید در این زمینه ها با هم گفت وگو و دوراندیشی کنند و مثلٱ با اقداماتی هماهنگ و برنامه ریزی شده از وقوع فجایعی مثل جنگ سوریه جلوگیری کنند.»
رامین پرهام انتساب مهاجرستیزی به احزاب راست افراطی را از همان تهمت و افتراهای رایج دیگر گروههای سیاسی می خواند که با این برچسب زنی ها سعی میکنند مخالفان خود را ساکت و یا بدنام کنند «مسئله ستیز با مهاجران یا یک گروه انسانی نیست، بلکه سیاست مهاجرپذیری باید حد و حدودی داشته باشد. به این معنی که مهاجرت نباید بافت زبانی، فرهنگی، شهرشناسی و مردم شناسی بومی یک جغرافیا را از بین ببرد. باید سهمیه مشخصی وجود داشته باشد و همچنین با کشورهای مختلف گفتگو، هماهنگی و رایزنی صورت بگیرد تا پناهجویان در کشورهایی که با آنها مشابهت فرهنگی دارند اسکان داده شوند.»
«تقسیم مهاجران به خوب و بد، پدیده زشتی است»
جودکی که به مهاجرستیزی تفکر راست افراطی باور دارد، با توجه به حضور دو ایرانی تبار نماینده این گروهها از دانمارک و بلژیک در انتخابات پارلمانی کشورهای اروپایی این تناقض را چنین توصیف میکند «اپورتونیسم –رنج فروشی- دو سویه است، از سویی احزاب راست افراطی از این چهره ها سوء استفاده میکنند تا رٱی جامعه مهاجران را هم جذب کنند و از سوی دیگر این چهره ها از رٱی دهندگان سوء استفاده میکنند تا به مردم بگویند من مهاجر خوب -و در برابر مهاجر بد- هستم. تقسیم مهاجران به خوب و بد پدیده زشتی است، زیرا در بدو ورود مهاجر هیچکس نمیداند که آیا او به درستی از امتیازات کشور میزبان استفاده میکند و پیشرفت خواهد کرد یا خیر. کما اینکه نمونه شهروندان اروپایی الاصل هم هستند که مسلمان افراطی شدند و رفتند برای گروه دولت اسلامی در سوریه جنگیدند. اشکالی اگر وجود دارد، از سیستم مدیریتی کشورها است که در جذب و استفاده درست از استعدادهای افراد ضعف دارند.»
آرش جودکی همچنین در مورد شایعه کمک مالی ولادیمیر پوتین رهبر سیاسی روسیه و استیو بنن استراتژیست سابق دولت ترامپ به کارزارهای انتخاباتی احزاب راست افراطی اروپا؛ با اشاره به اینکه در خبرها شنیده است یک بانک روسی به کمپین انتخاباتی خانم مارین لوپن -از حزب ناسیونالیست راست افراطی فرانسه- پول قرض داده، میگوید «روسیه تنها یک قدرت منطقه ای است که خود را در لباس ابرقدرت جا زده. بنابراین طبیعی است که تمام قدرت خود را به کار میگیرد تا در اروپا احزاب تند اولترا ناسیونالیست پا بگیرند و اتحاد کشورهای این قاره کهن هر روز کمرنگ تر شود. ضمن اینکه اگر روسها توانسته باشند در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا دخالت کنند، مطمئنٱ دخالت در انتخابات پارلمانی کشورهای اروپایی برایشان آسانتر هم بوده است. به عنوان نمونه مرکزی در دانشگاه کارل پراگ که بر روی وب سایتها و سامانه های روس پژوهش میکند، با حجم بالایی از تولید اخبار جعلی روبرو شده که نشان میدهد روسیه از طریق دروغ پراکنی تلاش میکند تا افکار عمومی را جهت دهی کند.»
«جورج سوروس و مارک زوکربرگ از خطری که اروپا را تهدید می کند، درک درستی ندارند»
رامین پرهام با اظهار بی اطلاعی از صحت و سقم میزان و نوع دخالت احتمالی روسیه در انتخابات پارلمانی کشورهای اروپایی و رد تئوریهای نسبیت فرهنگی، نظریه برخورد تمدنها هانتینگتون را درست میداند «من بارها گفته ام و نوشته ام؛ هر آنچه اجتماعی است، زبانی و هر آنچه زبانی است، فرهنگ و تمدنی هم است، اما مسئله بنیادی تر اینکه از زمان پایان جنگ دوم جهانی تا امروز که گفتمانهای چپ و لیبرال در همه اشکال و احوالاش بر عرصه های دانشگاهی، رسانهای و فرهنگی تسلط کامل داشته اند؛ برای اولین بار جریان و عصاره گفتمانی جدیدی در واکنش به تخریب بافت فرهنگی شهری و مردم شناسی اروپا، در حال شکل گیری است. البته جبران زیانهای سیاستهای غلط چند دهه اخیر در اروپا کار دشواری است که باید صورت بگیرد، اگر نه تا پایان قرن۲۱ میلادی از اروپای شوپنهاور، بتهوون، مونتسکیو و اسپینوزا؛ اثری باقی نخواهد ماند. این احتمال خطرناک، تحقق آرزوی گروه اسلامگرای اخوان المسلمین خواهد بود. امثال جورج سوروس و مارک زوکربرگ این خطر جدی را درک کرده اند و یا نمی-خواهند درک کنند.»