رهبر انقلاب اسلامی اصل سینما را تأیید کرد و گفت: «ما با فحشا مخالفیم نه با سینما.» و بعدها فیلم «گاو» ساخته داریوش مهرجویی را نمونهای از یک فیلم خوب دانست.
نوشته: مهرداد فراهانی
سینمای تجاری پیش از انقلاب ایران را با القاب تحقیرآمیزی چون «فیلمفارسی»، «فیلم آبگوشتی»، و «سینمای کابارهای» خطاب میکردند. این تازه کلام کسانی بود که این فیلمها را دیده یا دربارهشان شنیده بودند.
شمارکثیری از مردمان مذهبی و متعصب اصلا سینما را مکانی نجس و ناپاک میدانستند و به آن وارد نمیشدند. محسن مخملباف و ابراهیم حاتمیکیا و گروهی از فیلمسازان مذهبی بعد انقلاب در خاطراتشان ذکر میکنند که در دورۀ نوجوانی به دلیل بارآمدن در خانوادههای سنتی، جزء همین گروه از مردم بودهاند.
«گاو» مهرجویی و بقای سینما در ایران پس از انقلاب
با چنین نگاهی تصور میرفت پس از پیروزی انقلاب، سینما به طور کل در ایران تعطیل شود اما رهبر انقلاب اسلامی اصل سینما را تأیید کرد و گفت: «ما با فحشا مخالفیم نه با سینما.» و بعدها فیلم «گاو» (داریوش مهرجویی) را نمونهای از یک فیلم خوب دانست.
با اشارۀ مستقیم بنیانگذار جمهوری اسلامی به فیلم «گاو»، که داستانش در روستا میگذشت، و با توجه به اندیشۀ وی مبنی بر برتری «کوخنشینان» بر «کاخنشینان»، طبیعی بود که یکی از اولین چرخههای سینمای تجاری بعد انقلاب، چرخۀ فیلمهای روستایی، با درونمایۀ روابط اربابرعیتی، یا اصطلاحا: خان و خانبازی، باشد.
در این قبیل فیلمها که میتوانند «فیلمفارسیِ انقلابی» نامیده شوند، ظلم و ستم اربابها و اعضای ژاندارمری نمادی از ظلم رژیم پهلوی بود و مهاجرت اجباری و از سرِ ناچاری کاراکترهای روستایی به شهر، سند ناکارآمدی انقلاب سفید شاه و اصلاحات ارضی او قلمداد میشد.
تأثیر جنگ؛ تغییر کاراکتر بد از ساواکی بددهن به فرمانده بعثی
به موازات این دسته از فیلمها، فیلمهایی با موضوع مبارزات انقلابیون علیه شاه، و تعقیب و گریزهای نیروهای ساواک ساخته میشد. سبک بازی و دیالوگنویسی ساواکیهای بددهن و قلچماق این فیلمها کاملا برگرفته از نقشهای منفی فیلمهای جاهلی پیش از انقلاب بود. البته در نیمۀ اول دهۀ شصت، فقط فیلمهای دارای موضوع سیاسی نبودند که داستانشان در زمان رژیم قبل میگذشت، بلکه اغلب فیلمها گریزی به دوران پهلوی میزدند. برای مثال فیلم «ترن» یک تریلر مهیج با موضوع فرار قطار است، اما داستان آن در سال ۵۷ رخ میدهد.
در سالهای دهۀ ۱۳۶۰، ایران شاهد پدیدۀ Baby Boom (انفجار جمعیت) بود، و طبیعی بود که این کودکان به خوراک فرهنگی و سرگرمی هم نیاز داشتند. ساخت فیلمهای شاد و موزیکال عروسکی،که اغلب گیشۀ موفقی هم داشتند، پاسخی به این نیاز بود. البته فروش بالای این فیلمها دلیل دیگری هم داشت: والدین این کودکان هم در زمانۀ ممنوعیت رقص و موسیقی پاپ ترجیح می-دادند بینندۀ این قبیل فیلمها باشند.
دهۀ شصت مصادف با جنگ تحمیلی هم بود. اولین فیلمهایی که دربارۀ جنگ ایران و عراق ساخته شد، برای مثال «عقابها» (ساموئل خاچیکیان) که از پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران شد، بیشتر به وجه حماسی و سلحشورانۀ جنگ توجه داشتند. قهرمانان عقابها، که نامهای ایرانی، نه نامهای عربی مذهبی، داشتند خلبان نیروی هوایی بودند نه بسیجیها و نیروهای داوطلب جبههها.
عرفانِ جنگی، عرفان شهری
اما این نگاه مطلوب مدیران سینمایی و فرهنگی آن روزگار نبود. ایشان فیلمهایی را ترجیح میدادند که به ابعاد مذهبی و عرفانی رزمندگان ایرانی بپردازد و به جای نمایش قدرت نظامی ایران، مبلغ روحیۀ ایثار و شهادتطلبی باشد. حاصل این سیاست، فیلمهایی چون «دیدهبان» (ابراهیم حاتمیکیا) و «پرواز در شب» (رسول ملاقلیپور) بود.
نتیجۀ دیگر نگاه مدیران عرفاندوست سینمای آن روز،که با اکران آثار استعلایی آندری تارکوفسکی و سرگئی پاراجانف در پی الگوسازی برای سینماگران ایران بودند، چرخهای از فیلمهای موسوم به «عرفانی» بود که اغلب داستانی بسیار کمرنگ و بدون جاذبه داشتند و تکیهشان بر تصاویری خوش آب و رنگ از سبک زندگی سنتی ایرانی بود. شاخصترین فیلمهای این جریان «نار و نی» (سعید ابراهیمیفر) و «نقش عشق» (شهریار پارسیپور) بودند. تولید فیلمهای«عرفانی» بعدها در دهۀ هشتاد با عنوان «سینمای معناگرا» مجددا در دستور کار قرار گرفت، که آنها نیز اقبالی در گیشه نیافتند.
کمدی کمنفس و بازگشت ستارگان به سینما
در این سالها کمدی کمرونق بود و اگر هم فیلم کمدی ساخته میشد بیشتر کمدیِ موقعیت بود، موقعیتهایی برگرفته از زندگی کارمندی و معضلات شهری. برای نمونه میتوان به «اجارهنشینها»( داریوش مهرجویی)، «مردی که موش شد» (احمد بخشی)، و «خارج از محدوده» (رخشان بنیاعتماد) اشاره کرد. شوخی با لهجهها و قومیتها قدغن بود و کمدین شاخصی در سینما حضور نداشت.
اما با پایان جنگ دو چهرۀ کمدی، اکبر عبدی و علیرضا خمسه، ظهور کردند که هر دو خاستگاه تلویزیونی داشتند. همزمان با ظهور این دو سینمای ایران در فیلم «عروس» (بهروز افخمی) شاهد تولد دو ستاره بود: نیکی کریمی و ابوالفضل پورعرب. دیگر دورانی که ماهنامۀ «فیلم» اجازه نداشت نام ستارگان را روی جلد مجلات بنویسد گذشته بود. البته کماکان چاپ عکس درشت بازیگران زن روی جلد با تذکر و اخطار وزارت ارشاد مواجه میشد.
در «عروس» کاراکتر زن چیزی بیش از یک عروسک زیبا نبود و کنشگر اصلی، همچون فیلمهای سالهای قبل، قهرمان مرد بود اما گویی همین فیلم بود که دروازۀ ورود زنان به نقشهای اصلی فیلمها شد، فیلمهایی چون: «سارا»، «پری» (هر دو ساختۀ داریوش مهرجویی و با بازی نیکی کریمی)، «زینت» (ابراهیم مختاری)،و «همسر» (مهدی فخیمزاده).
در دومین دورۀ ریاست جمهوری علیاکبر هاشمی رفسنجانی که سیاست آزادسازی اقتصادی به اجرا در آمد و سینما دیگر نمیتوانست با اتکاء به حمایتهای دولتی سر پا بایستد، وزارت ارشاد اجازۀ تولید فیلمهای اکشن و پلیسی را صادر کرد. ستارۀ اغلب این فیلمها جمشید هاشمپور بود که البته مدتی اجازه نداشت با سرِ تراشیدۀ خود، که یادآور یول برینر، ستارۀ عصرکلاسیک هالیوود، بود بازی کند.
هدیه تهرانی: ظهور و افول «زن عصیانگر» بر پرده
با فرا رسیدن دوم خرداد و دوران اصلاحات، ستارگان جوان بیشتری پا به سینمای ایران گذاشتند: مهناز افشار، علی قربانزاده، میترا حجار، محمدرضا فروتن، بهرام رادان، و ... .اما شاید مهمترین ستارۀ این عصر هدیه تهرانی بود که معادل سینمایی نسبتا دقیقی برای جنبش فمینیستی زنان در این عصر به شمار میرفت.
کاراکترهایی که نیکی کریمی بازی میکرد عموما در چارچوب سنت و خانواده تعریف میشدند، اما تهرانی با «قرمز» (فریدون جیرانی)، فیلمی که نقشی جدی در پیریزی پرسونای سینمایی او داشت، و سایر فیلمهایش، بخصوص«شوکران» (بهروز افخمی)، زنی عصیانگر را به تصویر کشید که حاضر به اطاعت از مردان و جامعۀ مردسالار ایران نیست.
این که دقیقا با پایان یافتن دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی، هدیه تهرانی هم جلوه و فروغ خود را از دست داد و جای خود را به ستارگانی دیگر داد، نشان از تغییراتی اساسی در روحیات و احوالات مردمان ایران دارد.
آژانس شیشهای؛ دیدن جنگ از آن سوی پنجره
در این دوران با ساخت فیلم «آژانس شیشهای» (ابراهیم حاتمی کیا) یک چرخش گفتمانی جدی در سینمای دفاع مقدس رخ داد. تا پیش از این در قاموس سینمای جنگ ایران، تنها دو جبهه وجود داشت: جبهۀ نیروهای خودی که چون صفی واحد بودند، و جبهۀ دشمن. اما «آژانس شیشهای» از تعارضات و تضادهای ارزشی نیروهای خودی پرده برداشت.
دیگر نکتۀ جالب فیلمهای دفاع مقدس این دوران، حضور زنان بود که اولین جلوههای آن در دو فیلم «هیوا» و «مزرعۀ پدری» (هر دو ساختۀ رسول ملاقلیپور) دیده شد، (ملاقلیپور البته قبلا فیلم «نجاتیافتگان» را هم با محوریت یک امدادگر زن ساخته بود و میتوان امتداد این جریان را در سالهای اخیر در فیلمهایی چون «ویلاییها» (منیر قیدی) مشاهده کرد.) دوران اصلاحات چنان به سیاست آغشته بود که حتی سینمای کمدی هم از آن بیتأثیر نماند: فیلم «مارمولک» که به شوخی با روحانیون پرداخت میتوان بارزترین جلوۀ این تأثیر به شمار آورد.
«مهرورزی» و و ظهور فیلمهای «شانه تخممرغی»
با پیروزی اصولگرایان و حاکمیت دولت محمود احمدینژاد، و ایجاد مشکلات متعدد برای رسانههای مستقل، که نتیجۀ آن سیاستزدایی از جامعه و زندگی روزمرۀ مردم بود، فیلمهای کمدی رمانتیک که حال و هوایی خوشباشانه و دمغنیمتشمار داشتند رونق گرفتند. در این فیلمها، بر خلاف فیلمهای عاشقانۀ دورۀ قبل، برای مثال: «متولد ماه مهر» (احمدرضا درویش)، که تضادهای عقیدتی را در کانون توجه قرار میدادند، تقابل کلاسیک فقیر و غنی، یا به زبان ساده: فرمول پسر فقیر و دختر پولدار که یادآور فیلمهای رؤیاپرداز پیش از انقلاب بودند، گرۀ اصلی روایت را شکل میداد. این شباهت به فیلمهای تجاری زمان شاه در حد طرح و ایده باقی نماند و تعدادی از آن فیلمها عینا و موبهمو بازسازی شدند. برای مثال فیلم خاطرهانگیز و پرفروش«همسفر» (مسعود اسداللهی) با بازی گوگوش و بهروز وثوقی، با نام «عروس فراری» (بهرام کاظمی) و با بازی الناز شاکردوست و امین حیایی ساخته شد.
قهرمانان سینمای جنگ نیز از سیمای آرمانی همیشگی فاصله گرفتند. سهگانۀ پرفروش «اخراجیها» (مسعود دهنمکی) نمود برجستۀ این تغییر است. شوخی با وقایع سالهای دهۀ شصت، که یکی از مضامین طنزهای فضاهای مجازی ایرانیان نیز هست، به سهگانۀ «اخراجیها» محدود نماند و در کمدیهای موفقی چون «نهنگ عنبر» (سامان مقدم) ادامه یافت.
در عصر اصلاحات سینمای کمدی از رونق افتاده بود و نه تنها کمدین تازهای به سینما معرفی نشد، که عبدی و خمسه هم جایگاه خود را از دست دادند و بهاجبار به تلویزیون مهاجرت کردند. اما از نیمۀ دهۀ هشتاد به بعد دوباره همای سعادت بر شانۀ سینمای کمدی نشست. شاخصترین چهرۀ کمدی سالهای اخیر که حضورش در هر فیلمی آن را از لحاظ فروش بیمه میکند، رضا عطاران است که همچون دو کمدین پیشین خاستگاهی تلویزیونی دارد.
رونق سینمای کمدی به شبکۀ نوظهور سینمای خانگی هم سرایت کرد، و تعداد زیادی فیلم کمدی ساخته شد که منتقدانشان، به طعنه و تحقیر، آنها را «فیلمهای شانهتخممرغی» مینامند. دلیل این نامگذاری به مصاحبهای از جواد رضویان، یکی از این کمدینها، باز میگردد که گفت: من در فیلمهایی بازی میکنم که مردم هنگام مراجعه به سوپرمارکت محل، دوست دارند دیویدی آن را همراه با شانهتخممرغی که خریدهاند بخرند و در خانه تماشا کنند».
مقابله با ابتذال با ساخت فیلمهای عظیم
مدیران وزارت ارشاد دولت نهم و دهم شاید برای مقابله با رواج ابتذال، اتهامی که مخالفانشان به آنها میزدند، بود که تصمیم به تولید فیلمهای فاخر و عظیمی چون «ملک سلیمان» (شهریار بحرانی)، «راه آبی ابریشم»(محمد بزرگنیا)، و «محمد رسولالله»(مجید مجیدی) گرفتند، فیلمهایی که هیچ یک در گیشه روی خوش ندید.
موفقیت آثار فرهادی و رشد درام کلانشهری
سینمای هنری و جشنوارهای ایران نیز در سالهای اخیر، تحت تأثیر موفقیتهای خیرهکنندۀ فیلمهای اصغر فرهادی، با دگرگونیهای زیادی مواجه شده است. این سینما دیگر از فضاهای روستایی و اگزوتیک دست کشیده و سوژههای خود را در کلانشهر و طبقۀ متوسط شهری جستجو میکند.
بیشتر بخوانید: