سینما تِک موزه هنرهای معاصر تهران، در فصل جدید برنامه هایش مروری دارد بر فیلم های بلا تار، سینماگر بزرگ مجارستان. در این برنامه که با سخنرانی ها و نقد و بررسی های سینما شناسانی چون دکتر احمد الستی همراه است، برخی از فیلم های مهم بلا تار از جمله «آشیانه خانوادگی»، «نفرین»، «بیگانه»، «هارمونی ورکمایستر» و «مردی از لندن» به نمایش درمی آید.
بلا تار در کل دوران فیلمسازی اش، تنها ۹ فیلم بلند سینمایی و یک مجموعۀ تلویزیونی به نام «مکبث» (۱۹۸۲) ساخته است و از این نظر یکی از کم کارترین سینماگران جهان است. سینمای بلا تار را از نظر تاریخی و نیز از نظر درونمایه و سبک، باید به دو دورۀ مختلف تقسیم کرد که دارای تفاوت های بارز و اساسی با یکدیگرند. دورۀ اول که از ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۸ را دربر می گیرد با فیلم «آشیانۀ خانوادگی» آغاز و با فیلم «سالنمای خزان» به پایان می رسد. در این دوره، سینمای بلا تار، بیشتر رئالیسمی اجتماعی با گرایش های سوسیالیستی و پیرامون زندگی طبقۀ کارگر مجارستان است. دورۀ دوم فیلمسازی بلا تار از سال ۱۹۸۸ با فیلم «نفرین» آغاز می شود و با فیلم «اسب تورین» در سال ۲۰۱۱ پایان می گیرد. در این دوره است که بلا تار، به جای واقع گرایی اجتماعی، به جستجو و کشف مفاهیم فلسفی در فیلم هایش می پردازد و سبک سینمایی رادیکال و منحصر بفردش را معرفی می کند، اگرچه رویکرد و حساسیت های اجتماعی- انتقادی اش را همچنان حفظ می کند.
سینمای بلا تار، سینمایی انسانی است که ورای سادگی ظاهری آن، دارای مفاهیم عمیق فلسفی است. سینمایی که بیانگر جلوههای پنهان شر در وجود انسان است و خیانتها، خودخواهیها، و ابتذال وجود آدمی را به نمایش میگذارد؛ سینمایی که دروغگو نیست و به دنبال بیان حقیقت است.
سینمای بلا تار از نظر سبک و زیباییشناسی تصویری، متکی بر برداشتهای بلند، دوربین متحرک، کورئوگرافی صحنهها، و توازن حیرتانگیز بین حرکت بازیگران و حرکت دوربین است. برداشتهای بلند بلا تار را میتوان به عنوان تحول فضایی یک کنش پیچیده در نظر گرفت. برداشت بلند برای بلا تار، روشی است برای ثبت و نمایش واقعیت جلوی دوربین به جاهطلبانهترین شکل ممکن و بدون کمترین دخالت مونتاژ. او از این طریق، موفق میشود به لوکیشن فیلمهایش، از کوچههای روستاییِ پر از گلولای و خرابههای اطراف بوداپست گرفته تا میکدهای در شهری دورافتاده، هستی و هویت ویژهای ببخشد. او می گوید: «در فیلمهای من لوکیشن همانند یک بازیگر دارای یک چهره است.»
فیلمهای بلا تار مجموعهای از نماهای بلند با ریتم کند و آدمهایی است که بی هیچ شتابی حرکت میکنند ــ راه رفتن و پیادهروی طولانی آدمها در فیلم های او (به ویژه «هارمونی های ورکمایستر» و «تانگوی شیطان»)، حسی از بیفرجامی و حرکت به سمت ناکجاآباد را به بیننده القا میکند. زندگی در مجارستان همیشه زندگی کند و آرام و یکنواختی بوده و شکست کمونیسم و گرایش به غرب و زندگی غربی نیز نتوانسته رخوت و سکون زندگیهای شکلگرفته در دوران کمونیسم را برهم زده و ریتم تندتری به آن بدهد و تحرکی در جامعه پدید آورد. بلا تار در فیلمهای دوران پساکمونیستیاش نیز نشان میدهد که با سقوط کمونیسم و گرایش مجارستان به سمت غرب، نه تنها فساد و بیعدالتی و فقر از بین نرفت، بلکه تضادها و بحرانهای اقتصادی و اجتماعی به شکل مهیبتری در جامعه پدیدار شدند.
آشیانه خانوادگی
بلا تار کارش را در سینما با ساختن فیلم های کوتاه و مستند ۱۶ میلی متری دربارۀ زندگی مشقت بار کارگران فقیر بوداپست شروع کرد. او نخستین فیلم بلند داستانی اش را با عنوان «آشیانه خانوادگی» در سال ۱۹۷۷ و در سن ۲۲ سالگی با حمایت استودیو بلا بالاش و با شرکت بازیگران غیر حرفه ای ساخت. «آشیانۀ خانوادگی»، اثری رئالیستی دربارۀ زندگی یک خانوادۀ پرجمعیت کارگری بود که در یک آپارتمان کوچک زندگی میکنند، فیلمی که تأثیر رئالیسم اجتماعی کن لوچ و نشانههایی از درامهای خانوادگی جان کاساوتیس از جمله بداهه پردازی و کار با نابازیگران در آن پیدا بود.
بلا تار در دومین فیلمش،« بیگانه» (۱۹۸۱)، همان تم و رویکرد فیلم اولش، «آشیانۀ خانوادگی»، را دنبال کرد؛ با همان آدمهای مطرود، تنها، و ناسازگار که در جامعهای که همهچیز را از آنها دریغ کرده، برای زنده ماندن و یا جلب اندکی محبت تلاش میکنند. آندرِآس، ویولونیست جوانی است که نه تنها با همسرش بلکه با جامعۀ پیرامونش نیز بیگانه است. او از مدرسه موسیقی اخراج شده و مجبور است برای گذران زندگی در میکده ها بنوازد. به گفتۀ بلا تار، این فیلم علیه سیستم فیلمسازی و نظام سیاسی حاکم بر مجارستان در دهۀ هشتاد بود: «سینمای مجار پر از فیلمهای آشغال بود. ما با ایدههای نو و واقعی و حقیقی به میدان آمده بودیم. ما فقط میخواستیم واقعیتی را نشان بدهیم که ضد واقعیت موجود در فیلمهای آن دوره بود.»
بیگانه
در فیلم «مردمان پیشساخته» (۱۹۸۲)، بلاتار، تصویر دیگری از زندگی خانوادهای کارگری در مجارستان دهۀ هشتاد را ترسیم می کند. شخصیتهایی درمانده که از زندگی در آپارتمانهای پیشساختۀ دولتی، فقر و نکبت بهجامانده از دوران کمونیسم، به ستوه آمده و عشق هم نمیتواند آنها را به زندگی امیدوار کند. به اعتقاد آندراس کوواچ، دوست نزدیک و نویسندۀ کتاب «سینمای بلا تار»، تأثیر ساختار فیلمهای فاسبیندر، در «مردمان پیشساخته» به وضوح پیدا است. به گفتۀ او، فیلم بلا تار دربارۀ واقعیت عریان و جهنمی زندگی روزمرۀ یک زوج جوان در اوج ابتذال و پیشپاافتادگی بود. در این فیلم، تار برخلاف شیوۀ همیشگیاش، یعنی استفاده از نابازیگران، از بازیگران حرفهای استفاده کرد اما از آنها خواست همانند آماتورها بازی کنند.
با سقوط کمونیسم در مجارستان در اواخر دهۀ هشتاد، سینمای بلا تار نه تنها از نظر تماتیک بلکه از نظر سبک و فرم بصری نیز متحول شد و او با ساختن شاهکارهای سینماییاش یعنی «نفرین»، «تانگوی شیطان»، «هارمونیهای ورکمایستر»، «مردی از لندن» و «اسب تورین»، خود را به عنوان سینماگری مؤلف و سبکگرا به دنیا شناساند.
نفرین
فیلم «نفرین»، نقطۀ عزیمت بلا تار از سینمای رئالیستی کارگری با رویکرد سینما وریتهای بود؛ با این فیلم بود که بلا تار سبک استیلیزۀ منحصربهفردش را که در قابهای سیاه وسفیدش جلوه گر میشد معرفی کرد، که به امضای هنریاش تبدیل شد. «نفرین»، فیلمی تلخ با مایههای ناتورالیستی و نوآرگونه بود دربارۀ رابطۀ مردی تنها که سعی دارد با معشوق سابقاش که شبها با صدایی محزون در میکدهای به نام تایتانیک آواز میخواند، دوباره رابطه برقرار کند. تصاویر سیاه و سفید فیلم، سایه روشن ها و بارانی که یکریز و لجوجانه میبارید، با سرنوشت شوم و نفرینشدۀ شخصیتهای محزون و افسردۀ فیلم نفرین به شدت همخوانی داشت.
«تانگوی شیطان» (۱۹۹۴)، احتمالاً جاه طلبانهترین فیلم بلا تار است که بر اساس رمانی به همین نام از کراژناهورکای، نویسندۀ بزرگ مجار ساخته شد و داستان ظهور پیامبری دروغین در آستانۀ سقوط کمونیسم، در دهکدهای در مجارستان است. این فیلم به ۱۲ اپیزود تقسیم شده، و هر اپیزود با عبارتی که درونمایهای فلسفی دارد آغاز میشود: «خبر رسیده که آنها میآیند» و یا «ما از مرگ برمیخیزیم». «تانگوی شیطان»، طنزی سیاه و مطالعهای ژرف در باب فساد اجتماعی و خانوادگی است. فیلمی که متفکر آمریکایی، سوزان سانتاگ، تمام لحظههای ۷ ساعت و نیم آن را ویرانگر و سحرانگیز خواند و در موردش گفت که باعث خوشحالی او خواهد بود اگر آن را تا آخر عمرش، هر سال تماشا کند. جِی هوبرمن، منتقد سرشناس سینمایی نیز در مورد آن نوشت: «فیلمی که در آن پوچی به غنای شگفتانگیزی میرسد.»
همکاری بلا تار با کراژناهورکای(نویسندۀ مجارستانی) در برگرداندن رمان او با نام «ملانکولی مقاومت» به فیلم «هارمونیهای ورکمایستر» (۲۰۰۰)، شاید یکی از موفقترین نمونههای تبدیل یک رمان به سینما باشد. این فیلم نیز ادامۀ نگاه آخرالزمانی بلا تار به جهان است که در مجارستان پس از جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد و مجموعاً از ۳۹ نمای بلند تشکیل شده است. بلا تار در «هارمونیهای ورکمایستر»، فضایی وهمناک، کابوسگونه و هراسآور ساخته که خشونت و ویرانگری آدمها، بیننده را میترساند. سیاه و سفید بودن تصاویر نیز حسی از بیزمانی به روایت میدهد.
بلا تار در سال ۲۰۰۴ فیلم کوتاه «پرولوگ» را به عنوان یکی از اپیزودهای مجموعه فیلمهای کوتاه «چشماندازهای اروپا» ساخت. در این فیلم کوتاه، نه تنها با ویژگیهای سبک سینمای بلا تار، یعنی تصویر سیاه وسفید، حرکت دوربین، و چهرههای درهمشکسته و ملول مردان و زنان سروکار داریم، بلکه باز آدمهای فقیر و بیخانمان و گرسنهای را میبینیم که برای گرفتن یک لقمه نان و یک لیوان چای، در مقابل یک ساختمان خیریه صف کشیدهاند. «پرولوگ»، تصویری غم انگیز و تکان دهنده از مهاجران گرسنه است که در جستجوی کار و لقمهای نان مجبورند از سرزمین و خانهشان دل کنده و مهاجرت کنند؛ تمثیلی از ملتهای فقیر و گرسنه، و بازتابی از وضعیت امروز هجوم مهاجران خاورمیانه به اروپا. فیلم در سالی ساخته شد که مجارستان به اتحادیۀ اروپا پیوست، بنابراین فیلم از این نظر مقدمهای است برای ورود یک ملت به اروپا، به سرزمینی که وعدۀ آزادی، برابری و برادری میدهد. صف گرسنگان برای یک لقمه نان، در اروپایی که نظام سرمایهداری حاکم بر آن سیاست ریاضت اقتصادی را بر تودههای محروم تحمیل کرده است، یک وضعیت کاملاً نمادین است. «پرولوگ» در واقع کپسول ایدههای تماتیک و سبکی بلا تار است؛ فیلمی به غایت ساده و فاقد روایت به مفهوم متعارف کلمه ــ تصویری به ظاهر معمولی، اما در واقع عمیق و تکاندهنده از یک وضعیت آخرالزمانی.
پرولوگ
«مردی از لندن»( ۲۰۰۷)، بر اساس رمانی از ژرژ سیمنون، جنایینویس بلژیکی، تنها فیلم انگلیسیزبان بلا تار محسوب میشود؛ یک فیلم نوآر مدرن با شخصیتهای شوربخت که قربانی حرص و امیال درونیشان میشوند و آنها را از سرنوشت تلخشان گریزی نیست. به گفتۀ بلا تار این فیلم «سنگدلانه ترین» فیلمش به حساب می آید چرا که به گفته اش، فیلمی است که «جایی برای خیال باقی نمی گذارد و مثل یک مشت به صورت شما می کوبد.»
«مردی از لندن»، اوج سبکگرایی بلاتار در فضایی مدرن و شهری است که در آن بندری کوچک و بدون نام، بستر درامی جنایی و گانگستری است که با لحنی بسیار تلخ و سیاه، در فضایی وهمانگیز و خفقانآور روایت میشود.
بلا تار در سال ۲۰۰۸ اعلام کرد که دوست دارد فیلمی دربارۀ پایان جهان بسازد و بعد از آن سینما را کنار بگذارد. او در سال ۲۰۱۱ با ساختن فیلم « اسب تورین»، این فکر را عملی کرد. «اسب تورین»، بیگمان بدبینانهترین اثر بلا تار و یکی از اندوه بارترین فیلمهایی است که در تاریخ سینما خلق شده است. در سوم ژانویه ۱۸۸۹، فردریش نیچه از درِ خانهاش واقع در تورین ایتالیا بیرون میآید و اسبی را میبیند که در برابر خواستۀ صاحبش سرکشی میکند و حاضر به حرکت نیست؛ گاریچی با شلاق به جان اسب میافتد. نیچه این صحنه را طاقت نمیآورد؛ دستش را دور گردن اسب حلقه زده و زار زار میگرید، و این آغاز سکوت و جنون ده سالۀ او است. بلا تار، با الهام از این صحنۀ دراماتیک و تأثیرگذار تاریخی، آخرین فیلمش یعنی« اسب تورین» را میسازد. فیلم در تاریکی و با صدای یک راوی آغاز میشود که ماجرای جنون نیچه را بعد از دیدن صحنۀ شلاق خوردن بیرحمانۀ اسب در تورین روایت میکند. پس از آن بلا تار، به جای روایت زندگی و جنون نیچه، به سراغ اسب، گاریچی و دخترش میرود که در دشت برهوتی در کنار چاه آب زندگی مشقتباری دارند و کارهایی تکراری و یکنواخت را به شکلی آئینی هر روز اجرا میکنند. بیرون از کلبۀ آنها طوفان بیداد میکند، و باد دیوانهوار بر در و دیوار کلبۀ آنها میکوبد. قطحی همهجا را گرفته و یک سیبزمینی پخته، تنها غذای گاریچی و دخترش در شبانهروز است. فضای فیلم، بسیار یأسآور و کاملاً پسا آخرالزمانی است.
اسب تورین
بلا تار بعد از ساختن «اسب تورین» که برندۀ جایزۀ بهترین کارگردانی در فستیوال فیلم برلین شد، فیلمسازی را برای همیشه کنار گذاشت، اگرچه او سینما را کاملاً رها نکرد و به تدریس در مدارس سینمایی و کارگاه فیلمسازی اش با عنوان «کارخانۀ فیلم بلا تار» که در “آکادمی فیلم سارایوو” تأسیس کرد، پرداخت.