دیدار دوستانه و خیریه میان ستارگان فوتبال جهان و «ستارگان» فوتبال ایران که جمعه گذشته انجام شد، چنان پتانسیلی داشت که به محض اعلام شدن خبر برگزاری آن توجه ویژه علاقمندان به فوتبال و نیز رسانهها را در ایران به خود جلب کرد.
این رویداد کم سابقه ورزشی مثل اغلب رویدادهای فوتبالی در ایران از همان ابتدا با حاشیه آغاز و در نهایت هم با حاشیههای بسیار به پایان رسید. اساسا حاشیه نه جزء لاینفک، بلکه شاخصه اصلی پدیدهای است که در ایران به «فوتبال وطنی» شناخته میشود.
در سالهای اخیر در ایران هر اندازه از تعداد تماشاگران فوتبال در استادیومها کم شده، هر قدر کیفیت زمینها روز به روز خرابتر شده، هرچه تشکیلات مدیریتی و تصمیم گیریها غیر حرفهایتر شده و توجه به زیرساختها و پشتوانه سازی برای آینده این ورزش بیشتر مورد بیمهری قرار گرفته، درعوض تا حد امکان بر وزن حاشیهها افزوده شده تا آنجا که غلبه آن بر متن، ناخودآگاه به امری عادی و معمول تبدیل شده است. گویی علاقمندان نیز دیگر انتظار چندانی از کیفیت، جذابیت، هیجان و رقابت در این ورزش جادویی ندارند و تنها حاشیهها میتواند علاقه فوتبالی آنها را سیراب کند.
ترکیب تیم ستارگان ایران
نخستین حاشیه این دیدار با اعلام فهرست بازیکنان اردوگاه ایران آغاز شد. مثل همیشه تعداد بازیکنان قرمز و آبی در ترکیب و نیز روابط نه چندان خوب برخی بازیکنان با برخی دیگر از جمله موضوعاتی بود که خوراک اصلی نشریات و برنامههای ورزشی رسانهها را به خوبی تامین کرد. اینکه چرا علی کریمی دعوت شده اما فرهاد مجیدی بازیکن محبوب آبیها دعوت نشده و یا اینکه چرا تعداد دعوت شدگان قرمز بیشتر از آبی هاست، از جمله موارد بحث برانگیز روزهای اول بود.
دو هفته مانده به این بازی بحث شیرین آشتی کنان میان علی کریمی و علی دایی در جریان تمرینهای آمادگی تیم ستارگان ایران مهمترین سوژه رسانهها بود. عدهای قول میدادند «فردین وار» برای این آشتی کنان قدم برخواهند داشت، غافل از آنکه یک طرف این ماجرا یعنی علی دایی به کلی حضور در ترکیب تیم را رد و اعلام کرد اینکه نام من در فهرست دعوت شدگان است، کفایت نمیکند. باید رسما با من تماس میگرفتند».
ورود ستارگان فوتبال جهان به ایران
درست است که نامهای مطرحی در تیم ستارگان فوتبال دنیا قرار گرفته بودند اما پوشش مستقیم ورود تک تک آنها به ایران در یک برنامه زنده تلویزیونی تنها میتواند در فوتبال حاشیه زده «وطنی» توجیه داشته باشد. اصرار برای مصاحبه زنده با چهرههای ورزشی محبوب دنیا که پس از سفری طولانی شب قبل از مسابقه، خسته و فرسوده به فرودگاه رسیده بودند از دیگرنکات بحث برانگیزی است که تحلیل جداگانهای را میطلبد. آقای گزارشگرکه از دیدن ستارههای فوتبالی هیجان زده بود حتی توجه نکرد که وقتی فردی مشغول صحبت با تلفن همراه است نباید با میکروفون به سراغش رفت و از او درخواست مصاحبه کرد.
همه ستارهها در مصاحبه خود در بدو ورود به ایران تاکید میکردند که برای لذت بردن از این بازی آمدهاند. این نکتهای بود که دراردوگاه ایران کمتر به آن توجه شده بود.
پیش از مسابقه تعدادی از بازیکنان تیم هنرمندان که از قرار گرفتن در ترکیب نهایی تیم ناامید شده بودند، به ورزشکاه آزادی نیامدند و از میان تعداد اندکی از آنان که بر روی نیمکت نشسته بودند تنها دو نفر در ثانیههای پایانی بازی به میدان فرستاده شدند. اعضا و مسئولان تیم هنرمندان که برنامهریزیهای اولیه و دعوت از ستارگان دنیا را انجام داده بودند به شدت از تصمیم سرمربی تیم ناراحت شدند و به حذف خود از ترکیب اصلی انتقاد کردند. مسئلهای که به حاشیههای پرشمار این مسابقه ورزشی افزود.
درگیری لفظی بین دو نیمه میان خداداد عزیزی و فرهاد مجیدی در رختکن، قهر مجیدی و ترک استادیوم از سوی این بازیکن، و بدتر از همه اینها زدن پس گردنی به روبرتو کارلوس در شلوغیهای پس از پایان مسابقه که ظاهرا نتیجه شرط بندی میان دو تن ازتماشاگران بود از جمله نکات عجیب و غریبی است که نمونههایش درهیچ مسابقه فوتبال دوستانهای دیده نشده است.
درسهای بزرگ برای فوتبال ایران
سه گل دریافتی بدون شک نشان دهنده اختلاف واقعی دو تیم از حیث فنی و نیز کیفیت بازیکنان نبود. هر قدر که ایران بازی را جدی گرفته بود اما به دلیل ناامادگی بدنی، کیفیت پایین بازیکنان و نداشتن برنامه تاکتیکی مشخص و کارشده، توان تحمیل خود به حریف را نداشت، تیم مقابل بسیار ریلکس و نمایشی بازی میکرد.
آنچه برتری مطلق و زدن سه گل آسان را برای آنها رقم زد در واقع نه جدیت وتلاش زیاد بلکه نهادینه شدن تفکر و اصول حرفهای در ذهن فوتبالی آنها بود. بسیاری از این بازیکنان علیرغم سالها دوری از میادین حرفهای فوتبال، همچنان از نظر بدنی خود را آماده نگه داشته بودند. آنها به راحتی قادر به زدن همان شوتها، دریبلها و دادن همان پاسهای عرضی و عمقی خطرناک بودند که در زمان اوج در بهترین تیمهای باشگاهی و ملی جهان از آنها سراغ داشتیم. ازهمه مهمتر حرکت مداوم بدون توپ برخی از آنها برای باز کردن فضا و دادن ابتکار عمل به همبازیان نشان داد اختلاف سطح فنی دو تیم فقط در معیارهای آمادگی جسمانی خلاصه نمیشود.
بازیکنانی که در قالب تیم ستارگان فوتبال جهان به میدان آمده بوند بر خلاف توجیه برخی از بازیکنان ایرانی که مدعی بودند آنها جلسات تمرینی زیادی را با هم داشتهاند، برای اولین بار در کنار هم قرار گرفته و بازی میکردند. اینکه آنها از نظر تاکتیکی برتر بودند، به سادگی همدیگر را در زمین پیدا میکردند و راه گل زدن را بهتر بلد بودند به آموزشهای زیر بنایی و قرار گرفتن در یک ساختار حرفهای و برنامه ریزی شده بر میگردد. ساختاری که در آن حاشیه هرگز بیشتر از اصل اهمیت پیدا نمیکند.
لوئیس فیگو همانطور که برای رئال و تیم ملی پرتغال بازی میکرد پا به توپ بود؛ روبرتو کارلوس با ضربه آزادی که تبدیل به گل کرد نشان داد نبوغ ذاتیش با دوری از میادین بیفروغ نشده است و ادگار داویدز، همان سبک بازی را ارائه کرد که در دوران جوانی از او دیده بودیم. در اردوی ستارگان ایران اما افت شدید برخی بازیکنان نظیر علی کریمی که به تازگی فوتبال را کنار گذاشته، بدنهای فربه و ناآماده بازیکنانی نظیر حمید استیلی، علیرضا منصوریان و خداداد عزیزی و نیز عابدزادهای که هیچ قرابتی با سنگربان مطمئن سالهای گذشته تیم ملی ایران نداشت، توی ذوق میزد.
این دیدار خاطره انگیز درسهای بزرگی برای فوتبال ایران به همراه داشت. بدون شک حضور چهرههای سرشناس اما پا به سن گذاشته فوتبال دنیا در استادیوم آزادی و رویارویی آنها با ملیپوشان قدیمی ایران به بهانه ارزشمنِد جمع آوری کمک مالی برای بیمارانام اس، رویدادی قابل توجه بود که در صورت نبود حاشیهها میتوانست لذت بیشتری را نصیب علاقمندان فوتبال کند.