سیسیلیا بارتولی، خوانندهٔ متزو سوپرانو یکی از هنرمندان چندوجهی جهان است، خوانندهای با بینش وسیع که پنج جایزهٔ گرمی را در کارنامهٔ خود دارد.
او زادهٔ فلورانس ایتالیاست، یعنی گهوارهٔ اُپرا و جایی که از عصر نوزایی کانون فرهنگ بوده است. سیسیلیا خود دربارهٔ شهرش میگوید: فلورانس جادویی و شگفتانگیز است، نخستین اُپرای دنیا همینجا اجرا شد.»
والدین سسیلیا هر دو خوانندهٔ اپرا بودند و نام خود او هم یادآور قدیس حافظ موسیقی در سنت کلیساست. سیسیلیا شوق موسیقی را مدیون مادرش سیلوانا بازونی بارتولی است. ودربارهٔ او میگوید: «مادرم مرا از بچگی درآغوش میگرفت و برایم آواز میخواند، درواقع، شاید در خانهٔ ما آواز خواندن از حرفزدن طبیعیتر بود.»
خوانندهٔ جوان ایتالیایی خیلی سریع مسیر جهانی شدن پیمود و آلبومهای تاریخساز او معروف شدند، بهطوری که تاکنون بیش از ده میلیون نسخه از آنها، یعنی بیش از هر آوازخوان کلاسیک دیگری، به فروش رفته است.
سیسیلیا سرانجام در سال ۲۰۱۶ رؤیای دیرینهاش را محقق کرد و ارکستری به نام «نوازندگان شهزاده» راه انداخت تا صداهای اصلی موسیقی باروک را زنده کند. سازهای این گروه درست شبیه سازهای زمان خود آهنگسازند. بنابراین، کار آنها بازآفرینی همان صداهایی است که شنوندگانِ آن زمان میشنیدند.
خانم بارتولی به آثار برجستهٔ موسیقی ادای دین میکند، او که شیفتهٔ موسیقی گذشته است تاکنون شاهکارهایی از آهنگسازان فراموششده را کشف و اجرا کرده است. او معتقد است که هنوز هم قطعات ناشناختهای هست که ارزش کشف را دارد.
این خوانندهٔ برجسته اخیرا فصل تازهای را در کارنامهٔ حرفهای خود گشوده است. فعالیت او از روی صحنه به پشت صحنه رسیده است، و امروز مدیر اپراخانهٔ مونت کارلو شده است، یعنی نخستین مدیر زن این اپراخانه.
خانهٔ هنریِ تازهٔ سیسیلیا بارتولی در ۱۸۹۷ گشایش یافته و ساختهٔ شارل گارنیه، معمار معروف فرانسوی و سازندهٔ اپراخانهٔ پاریس است. او خود دراینباره میگوید:«اولینبار است که مدیر سالن میشوم، قبلا مدیر جشنوارهٔ سالزبورگ شدهام که جشنوارهٔ بسیار مهمی است، ولی مدیریت سالن کار متفاوتی است، راز هر کاری اشتیاق است، مهمترین نکته داشتن بینش و اشتیاق است.»
او برای نخستین فصل اجراهای این سالن، از فیلیپ ژاروسکی، خوانندهٔ کانترتنورِ مشهور اهل فرانسه دعوت کرده است. سیسیلیا میخواهد شنوندگان را در اپراخانهاش به سفری موسیقایی در طول سه قرن ببرد، در حالی که خودش هم همچنان اشتیاق روی صحنه را رفتن دارد.
او با تأکید بر احساس بیانناپذیر اجرای روی صحنه میگوید: «انگار زمان میایستد و نفسها در سینه حبس میشود. به بُعدی دیگری میرسیم، حتی میشود گفت به لحظهای مقدس. رؤیای ما این است موسیقیهای زیبا اجرا کنیم، و دیگران را در اشتیاق خودمان سهیم کنیم.»