در حالی که فشارها بر گروههای متحد ایران در منطقه برای خلع سلاح افزایش یافته، دریچهای از تغییر راهبردهای سیاست خارجی منطقهای تهران دیده نمیشود.
حضور علی لاریجانی در بیروت و ملاقات و گفتگو با مقامهای لبنانی و به تبع آن، موضعگیریهای تند مقامهایحزبالله احتمالا نشان دهنده این است که تهران قصد ندارد از سیاست خود در خصوص حمایت از گروههای نیابتی در منطقه دست بکشد.
برای بررسی جزئیات این شرایط و همچنین ابعاد و پیچیدگیهای این روند با حمیدرضا عزیزی، پژوهشگر روابط بینالملل و متخصص سیاست خارجی منطقهای جمهوری اسلامی گفتگو کردیم.
به عنوان نخستین سؤال، آیا بعد از جنگ ۱۲ روزه، تغییری در رویکردهای سیاست خارجی منطقهای جمهوری اسلامی رخ داده؟ آیا ما شاهد بازنگری در الگوهای امنیتی ایران در این حوزه هستیم؟
یکی از موضوعاتی که در جریان جنگ ۱۲ روزه آشکار شد این بود که سرمایهگذاری ایران بر گروههای به اصطلاح محور مقاومت در لحظه حساس نتوانست به کمک جمهوری اسلامی بیاید؛ آن هم در شرایطی که ایران درگیر جنگی بود که میتوانست به یک جنگ موجودیتی تبدیل شود. این مسئله پرسشهایی را ایجاد کرد نه فقط درباره منفعت واقعی این سرمایهگذاریها، بلکه حتی درباره اساس دکترین امنیتی جمهوری اسلامی که بر پایه «دفاع رو به جلو» بنا شده و یکی از ستونهای اصلی آن همین گروهها بودهاند.
اگر به تحولات نگاه کنیم، از یکسو این گروهها – بهویژه حزبالله – با محدودیتهای جدی روبهرو بودند. نخست به دلیل جنگی که پیشتر تجربه کرده بودند و ضرباتی که به ساختار فرماندهی و توان تسلیحاتیشان وارد شد. دلیل مهمتر، سقوط دولت اسد در سوریه بود؛ اتفاقی که میتوانست فرصتی برای بازسازی حزبالله باشد، اما برعکس باعث بسته شدن مسیر تدارکاتی این گروه شد. حماس هم همزمان زیر فشار قرار داشت. گروههای عراقی نیز به دلیل محدودیتها و اختلافات داخلی، عملاً ناتوان بودند. شاید تنها حوثیها آمادگی و توان ورود به درگیری را داشتند، اما فاصله جغرافیایی مانع اصلی بود.
بُعد دوم ماجرا به برداشت ایران بازمیگردد؛ نخست اینکه این جنگ تا چه اندازه موجودیتی است و دوم اینکه آیا در آینده جنگی شدیدتر رخ خواهد داد یا خیر. به نظر من، از روز چهارم یا پنجم جنگ، ایران به این جمعبندی رسید که این جنگ قابل مدیریت است. چون مسیر موشکی دوباره فعال شد، در تهران این برداشت شکل گرفت که میتوان جنگ را کنترل کرد. بنابراین تصمیم گرفتند فعلاً از گروهها استفاده نکنند و توان آنها را برای یک شرایط دوم – یعنی جنگ بزرگتر آینده – حفظ کنند.
به همین دلیل علی لاریجانی در سفرهایش دو مقصد را انتخاب کرد: عراق و لبنان. او در هر دو کشور بر ادامه حمایت ایران از این گروهها تأکید کرد.
در سطح کلان، این باور ایجاد شده که تمرکز صرف بر یک رویکرد تکساحتی در حوزه امنیتی کارساز نیست. همانطور که وزیر دفاع گفت: «پیشتر تمرکز صرف بر موشک بود، اما حالا جنبههای دیگر را هم مد نظر قرار میدهیم». این نگاه درباره گروههای نیابتی نیز صدق میکند. اما همانطور که گفتم، به دلیل انتظار جنگ آینده و ضرورت حفظ پتانسیل موجود، ایران همچنان این گروهها را حفظ میکند.
پس فکر میکنید همچنان همان گروهها همان جایگاه پیشین را برای ایران خواهند داشت و همان سلسلطه مراتب حفظ خواهد شد؟
تمرکز ایران اکنون روی یمن و عراق است، اما حفظ توان حزبالله هم همچنان حیاتی است؛ بهویژه به دلیل نزدیکی جغرافیایی به اسرائیل و اثر دومینویی که خلع سلاح حزبالله میتواند در منطقه شامات و سپس عراق ایجاد کند. به همین دلیل ایران با خلع سلاح حزبالله و گروههای عراقی مخالفت میکند. همین موضوع باعث شد موضع نعیم قاسم، دبیرکل حزبالله، بعد از سفر لاریجانی، بسیار تند باشد و حتی تهدید کند که خلع سلاح میتواند به جنگ خیابانی منجر شود. در عراق هم گروههای نزدیک به ایران همین موضع را دارند.
در نهایت، فشاری بینالمللی – بهویژه از جانب آمریکا و اسرائیل – وجود دارد که خلع سلاح این گروهها را پیش ببرد. از نگاه استراتژیک ایران، این فشار بخشی از ادامه جنگ علیه جمهوری اسلامی است، با هدف تضعیف عقبه استراتژیک ایران برای تسهیل جنگ بعدی. به همین دلیل ایران همچنان حمایت از این گروهها را ادامه خواهد داد.
آیا با توجه به محدودیتهای شکلگرفته برای حزبالله، امکان استمرار تسلیح این گروه وجود دارد؟
به نظر من در حال حاضر مهمترین مسئله برای حزبالله و جمهوری اسلامی نه تسلیح مجدد این گروه، بلکه جلوگیری از دست رفتن آن چیزی است که حزبالله از قبل دارد. درست است که بخشی از زیرساختهای حزبالله از بین رفته، اما بر اساس گزارشهای معتبر این گروه همچنان بیش از ۱۰۰ هزار موشک آماده شلیک دارد. همین بُعد جغرافیایی اهمیت دارد؛ شاید ایران اگر صد هزار موشک در انبار داشته باشد نتواند همه را علیه اسرائیل شلیک کند، اما حزبالله به دلیل نزدیکی به مرز اسرائیل حتی با یک راکت کوتاهبرد هم میتواند ضربه بزند. بنابراین هرآنچه از زرادخانه موشکی حزبالله باقی مانده بسیار مهم است.
و آیا با توجه به فشارها برای خلع سلاح، حزبالله و ایران میتوانند مقاومت کنند؟
در مورد مقاومت در برابر فشارهای داخلی و خارجی برای خلع سلاح باید گفت: قطعاً نمیتوان با قاطعیت نظر داد. هیچوقت شرایط حزبالله تا این اندازه دشوار نبوده است. اما چون این فشارها در قالب طرحهای کلان منطقهای آمریکا و در پیوند با اشغال جنوب لبنان توسط اسرائیل مطرح میشود، حزبالله توانسته پایگاه اجتماعی خود در میان شیعیان جنوب لبنان را بازسازی کند.
در جریان جنگ غزه، حتی در میان شیعیان لبنان مخالفتهایی با مداخله حزبالله وجود داشت. اما امروز شاهدیم که نبیه بری، رهبر جنبش امل، عملاً به سخنگوی دیپلماتیک حزبالله تبدیل شده و یک تقسیم کار مشخص شکل گرفته است: مواضع سیاسی با بری و مواضع امنیتی با حزبالله. در نتیجه محدودیتها حتی برای دولت لبنان هم آشکار است. اما اگر بهترین حالت یعنی خلع سلاح را برای دولت لبنان در نظر بگیریم، این روند بسیار طولانی خواهد بود.
اقداماتی که تاکنون انجام شده – چه مصوبه اخیر دولت و چه طرح ارتش برای خلع سلاح – در وهله نخست با هدف مشروعیتزدایی از حزبالله است. خلع سلاح گروههای فلسطینی نیز در همین راستا انجام شد تا بگویند از گروههای سنی شروع کردهاند. بنابراین این پروسه بلندمدت خواهد بود. تا زمانی که نگرانیهای امنیتی در گروههای مرتبط با ایران در عراق، لبنان و یمن وجود داشته باشد و حمایت ایران ادامه پیدا کند، حزبالله حاضر است به سمت تشدید تنش برود اما خلع سلاح نشود. این وضعیت لبنان را شکنندهتر میکند.
اوضاع عراق را هم بررسی کنیم. دستکم موانع سیاسی در آن گروهها کمتر است، اما ظرفیتشان هم محدودتر است. شرایط در آنجا برای ایران چگونه است؟
در عراق پتانسیل سیاسی بالاست و دولت عملاً نزدیک به ایران است. اما اختلاف نظر میان گروههای شیعی زیاد است. پیشتر بین جریان صدر و گروههای نزدیک به ایران شکاف وجود داشت، امروز هم در چارچوب «هماهنگی شیعی» این اختلافات ادامه دارد.
یک عامل، سهمخواهیهای سیاسی است؛ بهویژه با توجه به انتخابات پارلمانی نوامبر عراق. طیف نزدیک به نخستوزیر سودانی مواضع هماهنگتری دارند، اما گروههای دیگر میخواهند آلترناتیو ارائه دهند. عامل دیگر نگرانی از این است که اقدامات نظامی تحریکآمیز علیه آمریکا منجر به پاسخ سخت واشنگتن شود و دستاوردهای گروههای شیعی را نابود کند.
این اختلافات در موضوع «حشد شعبی» هم دیده میشود. قانونی که میخواهد حشد شعبی را به یک نیروی رسمی موازی ارتش عراق تبدیل کند. همه گروهها از این ایده استقبال میکنند، اما در میزان فشار برای اجرایی شدن اختلاف نظر دارند. تاکنون سه بار قرار بوده رأیگیری شود، اما خود گروهها به توافق نرسیدهاند. ایران هم، تا آنجا که میدانم، اسماعیل قاآنی در سفرهایش توصیه به آرامش و پرهیز از تشدید تنشها کرده تا پتانسیل موجود حفظ شود.
ایران برای دههها تلاش کرده حلقهای از آتش دور اسرائیل ایجاد کند تا بازدارندگی داشته باشد. آیا جنگ ۱۲ روزه همان «روز مبادا» نبود؟
این موضوعی است که حتی در محافل نزدیک به حکومت هم مطرح شده. بر اساس این تئوری، اصولاً آن روز نباید اتفاق میافتاد چون حلقه آتش وجود داشت. اما واقعیت این است که حلقه شکسته شد. اشتباه محاسباتی در مراحل اولیه جنگ غزه این بود که اسرائیل توان جنگیدن همزمان در چند جبهه را ندارد.
برآورد گروههای لبنانی، فلسطینی و حتی ایران این بود که جنگ سه تا چهار ماه طول میکشد و بعد آتشبس خواهد شد. به همین دلیل هم حمایتها محدود بود و نه تمامقد. حزبالله وارد شد، اما با این تصور که فشار محدود کافی است. اما اسرائیل گامبهگام همه را غافلگیر کرد تا جایی که حلقه آتش عملاً از بین رفت.
به همین دلیل، نظریه «دفاع رو به جلو» عملاً منسوخ شده است. آنچه امروز توضیحدهنده حمایت ایران از گروههاست، نسخه بازبینیشدهای از همان دفاع رو به جلو است؛ جایی که نیروهای نیابتی و گروههای مسلح غیردولتی بخشی از دکترین امنیتی ایران هستند. این دکترین از حالت کاملاً نامتقارن به سمت یک مدل ترکیبی (متقارن – نامتقارن) حرکت میکند. اما در حوزه متقارن، ایران جز در زمینه موشکی ضعف جدی دارد. همان سخنان اخیر وزیر دفاع هم نشان داد که نگاه تکبُعدی به استراتژی نظامی میتواند فجایع بزرگی به بار بیاورد.
اشاره کردید که اسرائیل بعد از ۷ اکتبر مرحلهبهمرحله ایران را غافلگیر کرد. آیا هنوز این نگرانی وجود دارد که اسرائیل در حال برنامهریزی برای حمله بعدی باشد؟ آیا مثلا فعال شدن انسپبک نمیتواند این بهانه را به اسرائيل بدهد؟ یا مثلا تلاش برای بازسازی تاسیسات هستهای و یا دسترسی به اورانیوم غنیسازی شده ۶۰ درصد؟
به نظر من، اگر اسرائیل بخواهد اقدامی کند، بهانهاش را پیدا میکند. نیازی به «اسنپبک» هم ندارد؛ دیدیم که تنها با یک بیانیه شورای حکام، حمله نظامی انجام داد.
در مورد اینکه آیا اسرائیل در حال آمادهسازی است؟ بله، قطعاً همینطور است. اما سؤال اصلی این است که هدف اسرائیل چیست؟ آیا فقط محدود کردن برنامه هستهای ایران است یا بهطور کلی حذف تهدید جمهوری اسلامی؟
سالها اولویت اسرائیل همان برنامه هستهای بود چون تنها عاملی بود که میتوانست تهدید وجودی ایجاد کند. اما حالا – دو سال بعد از ۷ اکتبر و از بین رفتن حلقه آتش – یک ارزیابی فرصتمحور جایگزین شده است: «اگر میتوانیم تهدید را کاملاً از بین ببریم، چرا فقط روی موضوع هستهای تمرکز کنیم؟».
به نظر من، این ادراک اکنون در تلآویو وجود دارد. اهداف اسرائیل بازتعریف شدهاند. با توجه به ضعف و پیشبینیپذیری شرایط امنیتی ایران، اسرائیل همین حالا هم در حال آمادهسازی برای گام بعدی است. این گام بعدی میتواند نتیجه یک جرقه باشد؛ مثلاً حرکتی از سوی ایران برای بازسازی توان هستهای، یا رخدادی داخلی مثل اختلاف در فرماندهی ایران، یا خلع سلاح گروههای عراقی و درگیری حوثیها. همه اینها میتواند این برداشت را در اسرائیل ایجاد کند که «این بار حتی هزینهاش از دفعه قبل هم کمتر است».
به کانال تلگرام یورونیوز فارسی بپیوندید
بنابراین، فرصتها و تهدیدهای موجود میتواند به ازسرگیری جنگ منجر شود.