گویی که از یک سو مردم نئورئالیست شدهاند و بازیگر اصلی و محوری را دولت میدانند و برای دیگر بازیگران و از جمله خودشان نقش چندانی قائل نیستند و از سوی دیگر اما دولت در این مقطع انگار به نئولیبرالیسم پناه آوره است.
جهان روزهای سخت و عجیبی را از سر می گذراند و دولتها و ملتها رفتارها و شیوههای متفاوتی را برای عبور از بحران کرونا در پیش گرفتهاند. همزمان، به نظر میرسد که رویکرد قرنطینه خانگی یکی از موفقترین روشها برای کنترل و عبور از شیوع این ویروس مرگبار ناخوانده بوده است؛ اما در این میان یک پرسش اساسی وجود دارد که آیا این ملتها هستند که از قدرت اجرایی برخوردارند تا آن را در جوامع پیاده کنند و یا دولتها که ساز و کار و ابزار و منابع را در اختیار دارند؟
کرونا و چالش میان دولتها و ملتها؛ کدام قدرت و ابتکار عمل را بدست می گیرد
با هشتک در خانه بمانیم در شبکههای اجتماعی از سوی مردم و دستگاه قدرت در حکومتها روبرو هستیم که در جوامع مختلف البته با رویکردها و رفتارهای گوناگونی در این رابطه که چه کسی از توان اجرایی کردن قرنطینه خانگی برخوردار است، مواجه میباشیم. به عنوان مثال اگر ایران را به عنوان یک جامعهی نمونه در این مورد در نظر بگیریم، تا پیش از آغاز تعطیلات نوروز، مردم بر ضرورت نقش دولت تاکید داشتند و بنیاد قدرت را برخوردار از توان اجرایی برای نهادینه کردن این موضوع میدانستند. اما در سوی مقابل، ساختار دولت بر نقش ملت تاکید داشت؛ گویی که از یک سو مردم نئورئالیست شدهاند و بازیگر اصلی و محوری را دولت میدانند و برای دیگر بازیگران و از جمله خودشان نقش چندانی قائل نیستند و از سوی دیگر اما دولت در این مقطع انگار به نئولیبرالیسم پناه آوره است و اگر چه خود را مهم میشمارد، اما چشم امید به دیگر بازیگران نیز دارد و تا بدان جا در این نقش فرو رفته است که بیشتر به صدور پروتکلهای بهداشتی تاکید میکند و گمان میبرد که دیگر بازیگران در عرصهی قدرت برای اجرایی شدن آن گام برمیدارند و مسلما جایگاه ملت را نیز بیش از هر زمان دیگری پررنگتر کرده است.
البته در این میان با ورود به تعطیلات نوروز تضاد میان دولت و ملت پررنگتر میشود و دولت معتقد است که شهروندان اکنون میتوانند در خانه بمانند و بخش قابل توجهی از ملت، تنها چند روز قرنطینه خانگی و پس از آن بازگشت به چرخهی جامعه را بی اثر میخوانند و عدهای عازم سفر میشوند. البته در مقابل بسیاری معتقد هستند که دولت بیش از آنکه گسترش اپیدمی کرونا را خطر بداند، از سقوط تولید ناخالص ملی واهمه دارد و این بیاعتمادی بیشتر و بیشتر شده است. اما همچنان این پرسش زیر به قوت خود باقی است.
ملتها هستند که میتوانند به عبور از روزهای سخت کرونایی کمک کنند یا دولتها؟
بشر از ابتدای حیات خود کار میکرده است تا بتواند لااقل زندگی روزمره خود را بگذارند؛ از این رو انسانها اولیه به شکار میرفتند تا غذایی بخورند، چاه میکندند تا با دسترسی به آب از تشنگی تلف نشوند و به دوران خویش خانه میساختند تا از شر طبیعت در امان باشند. بدون شک اگر با انسانهای اولیه برای فرار از ویروس مهلکی از قرنطینه خانگی سخن به میان میآوردند، میگفت که اگر به دنبال غذا و آب نروم، و یا هیزم جمع نکنم؛ از گرسنگی و تشنگی و سرما خواهم مرد و اصلا ضرورت چنین واژهای را فهم نمیکرد. اما با تشکیل جوامع مدرن، ملتها همواره مالیاتهای گوناگونی را به دستگاه قدرت پرداخت میکنند و در مقابل انتظار دارند که دولتها برای حفظ نظم، سلامت اجتماعی و رفاه عمومی از آن بهره ببرند.
در این شرایط که برآیند دیدگاه کارشناسان پزشکی در سرتاسر جهان نشان میدهد که با خانه ماندن، از شیوع این ویروس جلوگیری میشود؛ به دور از خرد است که دولتها بخش خصوصی را که حقوق آنها توسط کارفرما پرداخت میشود را تعطیل و بخش دولتی را در مدلهای ابتکاری عجیب و غریب فعال نگه دارند. چرا که اگر مهمترین وظیفهی آنها حفظ سلامت شهروندان است، باید با پرداخت حقوق متناسب با پرداخت مالیات و حق بیمهی آنها از فرآیند قرنطینه خانگی حمایت کنند. از این زاویه به نظر میرسد که دولتها همچنان کلیدی ترین نقش را در یک کشور برخوردار هستند و با سیاستگذاریهای حمایتی صحیح، ملتها را ملزم به پذیرش شرایط موجود کنند و حتما ناگزیر خواهند بود که برای پیادهسازی این طرح از قوه قهریه برای برخورد با متخلفان به صورت قانونی بهره ببرند.
در همین رابطه ماریا لاگوتینا، استاد دانشگاه دولتی سنتپترزبورگ در رابطه با جایگاه دولت و ملت در مقابله با کرونا معتقد است: «این مردم هستند که باید شعار در خانه بمانیم را اجرا کنند؛ اگرچه باید توجه داشته باشیم که آنها در جایگاه جمعیت بعنوان یکی از مولفههای قدرت کشور و نیز یکی از ارکان تشکیل دهنده دولت محسوب میشوند. بنابراین بر دولتهاست تا اقدامات لازم و حمایتی را انجام دهند و احساس مسئولیت کنند.»
آیا کرونا هنجارهای جهانی را با چالش روبرو کرده است؟
پس از جنگ جهانی دوم همکاریهای منطقهای آرام آرام شکل تازهای به خود گرفت، روندی که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و نظام دوقطبی در روابط بینالملل شکلی مدرن پیدا کرد. این شراکتهای منطقهای تا بدانجا پیش رفت که اتحادیههایی همچون اتحادیه اروپا تشکیل شد و به دنبال آن از مرزهای ۲۷ کشور این قارهی سبز تنها نمادی سمبلیک باقی ماند. با گسترش نئومنطقهگرایی و توسعهی همکاریهای مرزی اقدامات مثبت دیگری نیز در دیگر نقاط جهان و به ویژه کشورهای حوزهی اوراسیا شکل گرفت. اما در این میان ظهور کرونا نه تنها مرزها را بیش از هر زمان دیگری برجسته کرد، بلکه به بسته شدن آنها منجر شد.
ماریا لاگوتینا همچنین در رابطه با تاثیر کرونا بر همکاریهای منطقهای و فرامنطقهای معتقد است: «این بیماری بسیاری از هنجارهای جهانی را متزلزل کرده است، تا جایی که سبب شد در بسیاری از روندهایی که در دهههای گذشته شکل گرفته شده بود، تجدید نظر شود؛ اما در عین حال خیلی زود است که بخواهیم از نظم بینالمللی در دوران پساکرونا سخن بگوییم. بدون شک همانطور که پس از جنگ جهانی دوم وحدتی میان قدرتهای بزرگ جهانی شکل نگرفت، بعید به نظر میرسد که مثلا این ویروس بتواند به گسترش همکاری آمریکا و روسیه و یا چین نیز پس از این مقطع کمک کند.»
دیدگاه این کارشناس نشان میدهد که اگرچه وجود کرونا امروز بسیاری از قدرتهای بزرگ را برای مقابله با آن کنار هم قرار داده است، اما به نظر میرسد باید به این نکته نیز توجه داشته باشیم که وحدت در زمان وجود یک تهدید مشترک، به معنای باقی ماندن این شرایط در دوران پساتهدید نیست.
این استاد دانشگاه همچنین معتقد است: «پررنگ شدن مرزها پیش از کرونا نیز به واسطهی بحران اقتصادی در اروپا از یک سو و تضاد منافع قدرتها و سازمانهای فرامنطقهای از سوی دیگر شکل گرفته بود و این احتمال وجود دارد که پس از کرونا با روند جدیدی از جهانی شدن مواجه باشیم. به هرحال اگرچه امروز کشورها در نظام بینالملل مرزهای خود را به منظور مقابله با گسترش این ویروس بستهاند، اما همچنان همکاریهایی وجود دارد که میتوانیم به کمکهای روسیه به ایتالیا و چین به دیگر کشورها از جمله آمریکا اشاره کنیم.»
فرجام دولت و ملت زیر سایه کرونا
خواسته یا ناخواسته این روزها در هر کوی و برزنی سخن از کرونا است و نام این ویروس مرگبار در صدر هر رسانه و یا شبکه اجتماعی است. آیا حالا با این تفاسیر میتوان گفت: «طب سرد زود عرق می کند»؟ به نظر میرسد نمیتوان کرونا را همچون طوفانی دانست که نظم جهانی و مفاهیم نظام بینالملل را با خود جابهجا میکند؛ اما از سوی دیگر گمان میرود که این اپیدمی جهانی نیز همچون دیگر متغیرهای مستقل، برای مثال؛ جنگ، افراطگرایی، تروریسم و بحران اقتصادی میتواند در سطوح مختلف بر نظام بینالملل تاثیر بگذارد. همچنین باید توجه داشت که همزمان با تاثیرات کرونا بر اقتصاد کشورها، ملتها به مقایسهی عملکرد و صداقت دولتها با یکدیگر می پردازند و عدم شفافیت و یا نتیجه مطلوب می تواند به پاشنه آشیل مقبولیت آنها تبدیل شود و تنش میان دولتها و ملتها را به ویژه در نظامهای خودکامه افزایش دهد.