کلیسای جامع نوتردام در دنیای سینما

بعد از ظهر دوشنبه ۱۵ آوریل ۲۰۱۹، شعلههای آتش کلیسای جامع نوتردام پاریس را در بر گرفت و مردم سراسر جهان در حیرت و افسوس نظارهگر فروریختن مناره و قسمتهایی از این بنای تاریخی که قدمت آن به ۸۰۰ سال میرسد، بودند.
«نوتردام فرسوده شده است: شاید به خاک سپردنش را شاهد باشیم گرچه شاهد تولد پاریس بود.»
این چند خط از شعر «نوتردام پاریس» سروده ژار دونروال، شاعر فرانسوی در سال ۱۸۳۲ است. یکسال پیش از این تاریخ، ویکتور هوگو نیز رمانی به همین عنوان که در فارسی به «گوژپشت نوتردام» ترجمه شده است، را نوشت. ویکتور هوگو و دونروال در قالب نوشتن آثار ادبی، سعی در بیدار کردن وجدان ملت فرانسه و آگاهی نسبت به اوضاع سیاسی کشور و در عین حال تخریب و بیتوجهی به این بنای عظیم ملی این کشور را داشتند.
«گوژپشت نوتردام»
داستان «گوژپشت نوتردام» بارها در سینما به تصویر کشیده است. آدریان گوتز، مورخ تاریخ هنر و استاد دانشگاه پاریس پنج، در مقدمه کتاب «نوتردام پاریس» انتشارات فولیو مینویسد که بر خلاف تصور عمومی که قهرمان داستان را گوژپشت میدانند این «کلیسای نوتردام است که شخصیت اصلی رمان ویکتور هوگو است. شخصیت اصلی این بنای تاریخی است. در اینجاست که با قرار دادن کلیسا به عنوان شخصیت اصلی، یک نوآوری در ادبیات خلق میشود.»
اولین بار در سال ۱۹۱۷، فیلم صامت «سوگلی پاریس» که برداشت آزادی از رمان «نوتردام پاریس» ویکتور هوگو بود، در استودیوی فاکس در نیوجرسی با دکوری از شهر پاریس ساخته شد. بعد از آن در سال ۱۹۲۳، والاس ورسلی، «گوژپشت نوتردام» که برداشت وفادارانهتری نسبت به رمان بود را با ترکیب ژانر وحشت و درام رمانتیک ساخت. این فیلم از این جهت قابل توجه است که شهرکی سینمایی نیز برای خلق خیابانها و القای حس و حال شهر پاریس قرن پانزده ساخته شد و بازیگر نقش «کزیمودو» گریم سنگینی را (با توجه به امکانات آن زمان) برای به تصویر کشیدن گوژپشت تحمل کرد.
افزون بر اقتباسهای سینمایی از رمان ویکتور هوگو، کلیسای جامع نوتردام بارها به عنوان پسزمینه فیلمهای سینمایی مختلفی به تصور درآمده است.
از نفس افتاده
با اینکه فیلم «از نفس افتاده» اولین اثر سینمایی بلند ژانلوک گدار و یکی از آثار مهم موج نوی سینمای فرانسه که در سال ۱۹۶۰ ساخته شد، بیشتر به علت شیوه غیرمتعارف تدوین آن شناخته شده است اما رابطه شخصیتهای این فیلم با شهر پاریس نیز قابل توجه است. در واقعیت بودجه بسیار محدود این فیلم، نوشتن فیلمنامه سر صحنه و در نتیجه کم بودن دیالوگهای شخصیتها و تصمیمات فیالبداهه در هنگام فیلمبرداری، به شهر پاریس و مکانهایی که شخصیتهای اصلی -میشل (با بازی ژانپیر بلموندو) و پاتریسا (با بازی جین سیبرگ)- در آن با یکدیگر دیدار میکند، جنبهای بیش از دکور و پسزمینه میدهد. اولین صحنهای که از شهر پاریس بعد از فرار شخصیت اصلی مرد، میشل، از دست پلیس دیده میشود، تصویر کلیسای جامع نوتردام از روی پل سنمیشل و بر فراز رود سن است. در میانه فیلم، قسمت قابلتوجهی از داستان در هتلی میگذرد که در سایه کلیسای نوتردام قرار گرفته است.
سرنوشت شگفتانگیز املی پولن
در فیلم «سرنوشت شگفتانگیز املی پولن» تولیدی سال ۲۰۰۱ به کارگردانی ژان پیر ژونه ، والدین شخصیت اصلی، اَمِلی (با بازی اودری توتو)، تصمیم میگیرند که به علت بیماری فرزندانشان او را از مدرسه رفتن بازدارند و در خانه تحصیل کند. املی که به شدت تنهاست آرزوی داشتن برادری دارد، با مادرش به کلیسای نوتردام میروند و او برای رسیدن به آرزویش شمع روشن میکند. اما هنگامی که املی ومادرش از کلیسا خارج میشوند، یک گردشگر کانادایی که از بالای برج کلیسا به قصد خودکشی خود را پرت میکند و بر روی مادر املی فرود میآید. در نتیجه این سقوط، مادر املی جان خود را از دست میدهد.
پیش از غروب
در فیلم «پیش از غروب» ساخته سال ۲۰۰۴ و به کارگردانی ریچارد لینکلیتر، شخصیتهای اصلی جسی ( با بازی ایتن هاک) و سلین (با بازی ژولی دلپی) که پس از سالهای اتفاقی یکدیگر را در یک کتابفروشی که مراسم معرفی جسی در حال برگزاری است، میبییند. جسی تنها چند ساعت در پاریس خواهد بود، بنابراین تصمیم میگیرند در شهر پیادهروی کنند. در قسمتی از فیلم، جسی و سلین که سوار قایقی بر رود سِن شده اند، از برابر کلیسای نوتردام میگذرند و جسی داستان سربازی آلمانی را تعریف میکند که در هنگام ورود نیروی متفقین به پاریس، به عنوان آخرین نیرو وظیفه منفجر کردن کلیسای جامع را بر عهده داشته است. اما سرباز هنگامی که باید کلید انفجار را فشار میداده است، محو زیبایی و عظمت کلیسا میشود و آن را منفجر نمیکند.
نیمه شب در پاریس
در فیلم کمدی «نیمه شب در پاریس» ساخته سال ۲۰۱۱ به کارگردانی وودی آلن، شخصیت اصلی گیل (با بازی اوون ویلسون) که همراه با نامزدش تعطیلات خود را در پاریس میگذرانند، به صورت اتفاقی خود را در پاریس دهه بیست مییابد. جذابیت گذشته و معاشرت با دایره نویسندگان و روشنفکران و آن دوره از جمله اسکات فیتزجرالد، ارنست همینگوی، گیل را وا میدارد که به سفر در زمان حال و دهه بیست ادامه دهد. او در دهه بیست با زن جوانی به نام آدریانا آشنا میشود. در صحنهای از فیلم، گیل به صورت اتفاقی کتاب خاطرات آدریانا را کتابفروشی های اطراف رود سن یافته است از یک راهنمای گردشگری (کارلا برونی) میخواهد که برایش قسمتهایی از آن را برایش از فرانسه بخواند و ترجمه کند. در این صحنه، اوون ویلسون و کارلا برونی بر روی نیمکت پارکی پشت به کلیسای جامع نوتردام نشستهاند.