۳۰ سال از اولین شورشها در حومههای فقیر نشین شهرهای فرانسه گذشته و این معضل همچنان باقی است. پدیده ای آمیخته از بیکاری، مشکلات مدارس، اقتصاد زیر زمینی، افزایش بنیادگرایی اسلامی، خشونت و تبعیض. تامل دوباره دراین باره شاید به شناختن جنبههای مختلف آن و اینکه چرا این بحران همچنان وجود دارد، کمک کند.
بِنوآ امون، یکی از مسئولان عالیرتبه وزارت اقتصاد و دارایی فرانسه و عضو حزب سوسیالیست است و میگوید: «این امر محصول رها شدن سالها سیاست گذاریها در حوزه های عمومی است.»
محمد مشماش، مدیر بحران حومه نیز بر همین عقیده است و میگوید:«متاسفانه اراده وعزم راسخی برای تغییر این شرایط وجود ندارد. به جای حل واقعی مشکلات، مدام سعی میشود با وصله و پینه آنها را پنهان کنند.»
میشل پیکارد، شهردار شهر ونیسیو، حومهای در جنوب شهر لیون، معتقد است که با وجود اینکه از ابتدا دولت، وظایفش را به درستی انجام نداده، در سطوح محلی اقداماتی صورت گرفته و این به مثابه پانسمانی کوچک بر روی زخم میماند. بازسازی شهری محلات فقر نشین، مانند یک ویترین پر زرق و برق است که بدون حل واقعی مشکلات، آنها را از انظار پنهان میکند.
در شهر“کلیشی سو بوآ” (Clichy sous bois)، در حومه پاریس، جایی که آشوبهای سال ۲۰۰۵ از آنجا آغاز شد، پس از گذشت ۷ سال، هیچ تغییری رخ نداده و چه بسا شرایط زندگی شهری، همچون طرز فکرها بدتر هم شده است.
در مجتمعهای مسکونی این محله هاخبری از شوفاژ نیست. صحبت از ۱۵ روز گذشته و ماه پیش نیست؛ در اینجا ۳ سال است که هیچ وسیله گرمایشی وجود ندارد. ۴۰ درصد جوانان زیر ۲۵ سال، در اینجا بیکارند. اغلب از صحبت کردن با ما، امتناع میشود. آنها هیچ اعتمادی به پلیس و فرانسه ندارند و خود را کاملا رها شده می یابند.
نزدیک ۳۰ سال است که وقتی خبرنگاران به این محلهها میآیند، اغلب با سناریوی مشابهی روبرو میشوند. رابطه جوان حومه نشین با پلیس، رسانهها و دولت یکسان است : رابطهای مبنی بر ترس، خشم و نفرت. در نگاه ساکنین این محلهها، آنها به مرور زمان تبدیل به محلههایی شدهاند، که به رسمیت شناخته نمیشوند. این خود منجر به این شده که جوانان این مناطق تمام مناسبات و پیوندهای اجتماعی خود را به شکل گستردهای از دست بدهند. در واقع ذهنیت غالب، ذهنیت قربانی است. آنها خود را قربانی شرایط می دانند. نتیجه اینکه هرکس که بخواهد به اینجا وارد شود باید از جنس خود این جوانان باشد.
عبدل، دور از چشم دوستانش ما را میپذیرد وبا ما صحبت میکند. او اینجا در «کلیشی سو بوآ» متولد شده و خودآموخته گرافیک رایانهای است.
عبدل ناراحتیها و نگرانیهای هم نسلان خود و پدرانش را با تکیه بر تاریخ فرانسه، اینگونه توضیح میدهد: « گویا فرانسه پدر من بود و من فرزند نامشروعی بودم که او از پذیرفتنش سرباز میزند. ما همه از این وضع خسته شدهایم. خانوادههای ما مثل دیگران مالیات میپردازند ولی با اینحال به گوشه ای رها شدهاند و توجهی به آنها نمیشود. اما واقعیت این است که برای ساختن فرانسه، پس از جنگ دوم جهانی به آنها نیاز بود و آن موقع به سراغشان رفتند. امروز میگویند احتیاجی به آنها نداریم.» از او میپرسیم که آیا خود را فرانسوی میداند و در پاسخ می گوید: خیر. خود را یک حومه نشین میداند. زیرا هرچند زاده فرانسه است و با فرهنگ این کشور بزرگ شده، اما هرگاه دست کمک به سوی فرانسه دراز کرده، با خوشرویی با وی برخورد نشده و فراموش شده است.
آنچه واضح است این است که این بحرانها و ناآرامی ها نزد جمعیتی که از شمال آفریقا مهاجرت کردهاند، به مراتب گستردهتر است. یک کینه تاریخی آغشته به نژاد پرستی و حس تنهایی و کلیشههای دیگرکه همچنان باقی است. در نظر بسیاری از مردم، جوان حومه نشین، یک رنگین پوست یا یک عرب مهاجر شمال آفریقا است. جوان بیفرهنگ، خشن و بیقیدی که عامل همه ناآرامیها است و در اولین فرصت خودروها را به آتش میکشد.
بنوآ امون شدیدا مخالف این دیدگاه است و معتقد است باید آن را اصلاح کرد: «به طور کلی از دید عامه مردم، حومه یعنی جوانان، یعنی یک چیز زائد، یعنی یک جای بد و بیغوله. ولی خب. دیگر کافی است. همیشه طوری از حومه حرف زده شده که انگار محل زندگی نیست. جایی است که ساکنانش در بدبختی به سر میبرند، کار ندارند. اینها تعاریف غلطی برای حومه است. این البته به این معنی نیست که در اینجا مشکلات وجود ندارند. اما اینکه حومه را مرکز همه مشکلات و معضلات بدانیم، اشتباه است. اگر این طرز تلقی اصلاح شود، آنگاه همه حس بهتری خواهند داشت. »
میشل پیکارد، شهردار شهر ونیسیو، نیز بر همین عقیده است. به نظر او نباید حومهها را به ناآرامیهایش تقلیل داد. او اضافه می کند که هرگاه در این محله ها بحران و آشوبی است، نگاهها متوجه آنجا میشود. بالعکس زمانی که همه چیز بالنسبه آرام است، کسی توجهی نمیکند. از آمار پایین جرم و بزهکاری صحبتی نمیشود، ولی کافی است اتفاق خاصی رخ دهد تا همه توجهها جلب شود.
«هاپساتو سی»، جوان ۲۴ سالهای است که کلیشه ها را شکسته و از تبعیضها و موانع برای خود سکوی جهشی ساخته است. این جوان سنگالی موریتانیایی تبار به همراه ۸ برادر و خواهر خود در حومه بزرگ شده و توانسته سالن آریشگاه و زیبایی خود را افتتاح کند. او در مورد تبعیضهایی که علیه جوانان حومه نشین وجود دارد، میگوید: « من از اینکه مدام این مردم را با انگشت اتهام نشانه میروند، خسته شدهام. گویا اینها از بقیه پست ترند و خوب نیستند. به نظرم روزی که دیگر گفته نشود که فلانی تاجر رنگین پوستِ بزرگ شده حومه است، آن روز پیشرفت بزرگی کردهایم.»
«هاپساتو سی» یک نمونه از کسانی است که سعی کرده تن به شرایط موجود ندهد و از آن به نفع خود استفاده کند. اما چگونه میتوان جوانان را از این شرایط ناآرام نجات داد؟ چگونه میتوان کاری کرد که ناکامیهای دوران تحصیل برای آنها به مانند یک تقدیر حتمی در نیاید و آنها را به سمت و سوی قاچاق مواد مخدر یا تمایلات بنیادگرایی اسلامی سوق ندهد و باعث طردشان از جامعه نشود؟
میشل پیکارد برای حل این مسئله سه راهکار پیشنهاد میکند: آموزش، تربیت و شغل. از نظر او هیچ یک از اینها نسبت به دیگری برتری ندارند.
محمد مشماش نیز بر همین باور است و اضافه میکند: «این هر سه باید
همزمان و باهم در نظر گرفته شوند. مشکل باید از اساس و سالهای ابتدایی تحصیل حل شود. از همان زمان باید این جوانان را همراهی کرد و زیر نظر داشت.
زیرا سن ۱۱ یا ۱۲ سالگی سنی است که چیزها میتوانند تغییر کنند. زمانی است که بچهها شروع میکنند به خیابانها بروند و در قاچاق مواد مخدر درگیر شوند.»
اخیرا در وزارت اقتصاد و دارایی فرانسه، تلاشهایی برای حل مشکلات حومه های شهرهای این کشور شده است. به گفته بنوآ امون حدود سه هفته است که در وزارت اقتصاد و دارایی فرانسه، توافق نامه ای به نام «اچ آر» برای کمک به کاریابی جوانان حومه نشین امضا شده است. هدف پیدا کردن شغل برای ۵۰۰۰ جوان تحصیل کرده بوده است. از این پس اجازه داده نمی شود که تبعیض علیه جوانان با مهارت و تخصص ادامه پیدا کند.
از یک چیز میتوان مطمئن بود و آن این است که در۳۰ سال گذشته، هیچ یک از احزاب چپ یا راست فرانسه به مشکلات حومههای شهرهای بزرگ این کشور و سرخوردگی جوانان این محله ها نپرداختهاند. باید رویایی جدید برای جوانان حومه نشین آفرید. رویایی جدید برای آینده.
معضل حومههای شهرهای بزرگ فرانسه پس از سی سال

نگارش از Euronews