رهبر انقلاب صدا و سیما را «دانشگاه عمومی» خطاب کرده بود و عنصر «پیام» کلیدیترین رکن تمام برنامهها به شمار میرفت.
نوشته : مهرداد فراهانی
بینندگان تلویزیون ایران در سال های پیش از انقلاب به سریالهای آمریکایی خو گرفته بودند: «بارِتا»، «ستوان کلمبو»، «مرد شش میلیون دلاری»، «پیشتازان فضا» و غیره. کودکان و نوجوانان هم انیمیشنهای آمریکایی میدیدند: «شارلوت»، «عصر حجر(خانوادۀ فلینستونها)»، «باگزبانی»، و از این قبیل.
سرخپوستان مظلوم و درسهایی از قرآن
با وقوع انقلابی که آمریکاستیزی یکی از شعارهای آن بود طبعا این روّیه مردود بود. در یکی دو سال آغاز انقلاب مسئولان تلویزیون، که اینک «سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران» نام داشت، اگر هم خطر میکردند و وسترن آمریکایی پخش میکردند، حتما وسترنی را انتخاب میکردند که در آن مظلومیت سرخپوستها، به عنوان نمادی از جوامع ستمدیده از ظلم استکبار جهانی، و خشونت کابویها برجسته شده باشد. انیمیشنهای اروپایی و آمریکایی نیز جای خود را به انیمیشنهای ژاپنی دادند که کاراکتر اصلی اغلبشان، در جستجوی پدر یا مادر گمکردۀ خود بود؛ درونمایهای که میتوانست تسلایی بر غم کودکانی باشد که پدرشان به جبهههای جنگ رفته بود.
از آنجا که تولید فیلمها و سریالهای جدید پرهزینه بود و کشور درگیرِ جنگ هم بودجۀ چندانی برای سرگرمیسازی نداشت، اولین قدم برای پر کردن خلاء برنامههای نمایشی، ضبط سخنرانیهای روحانیون و برنامههای گفتگومحور(موسوم به میز گرد) بود، برنامههایی بینیاز از تصویر که میتوانستند در رادیو هم تهیه شوند.
محسن قرائتی یکی از روحانیونی بود که با برنامۀ «درسهایی از قرآن» که پخش آن از اردیبهشت ۵۸ تا امروز ادامه دارد به یکی از ستارگان رسانه بدل شد. اکبر عالِمی با برنامۀ «آن روی سکه»، با موضوع تکنیکها و دانش سینمایی، به بینندگان معرفی شد و اسماعیل میرفخرایی، از مجریان تلویزیون ملی، با اجرای برنامۀ «جمعیت، حال، آینده» نقش بسزایی در آگاهسازی مردم به موضوع خطرات افزایش جمعیت ایفا کرد.
تلهتئاتر؛ کمخرج، عاری از رمانس و سرشار از پیام
دومین گام صدا و سیما برای پر کردن خلاء مذکور، ساخت تلهتئاتر بود. هنوز دوربینهای سبک و پرتابل تلویزیونی فراگیر نشده بود و ضبط استودیویی، شیوۀ غالب برنامهسازی بود. موضوع اغلب تلهتئاترها مبارزات و قیامهای کشورهای جهان سوم و آمریکای لاتین بود. سریالهای پرطرفدار «سلطان و شبان» (داریوش فرهنگ)، «مدرّس» (هوشنگ توکلی) و «امیرکبیر» (سعید نیکپور) همه به شیوۀ مشابه تلهتئاترها تصویربرداری شدند. «سربداران» (محمدعلی نجفی) و «کوچک جنگلی» (بهروز افخمی) از دیگر سریالهای عظیم تاریخی این عصر بودند.
به موازات این سریالها که در یک برهۀ تاریخی مشخص رخ میدادند، سریالهای دیگری نیز ساخته میشد که داستانشان در یک گذشتۀ افسانهوار و نامعین میگذشت. «گرگها» (داوود میرباقری)، که با قصهای پیرامون تقابل حکیم دانا و شاه ظالم تداعیگر مبارزۀ بنیانگذار جمهوری اسلامی و شاه بود، یکی از این سریالها بود. «هزاردستان» (علی حاتمی) که در دو برهۀ اواخر قاجار و اوایل حکومت رضاشاه رخ میداد هم کاراکترهای خیالی داشت و نه مستندِ تاریخی، و میتوان آن را حد فاصل این دو نوع سریالهای تاریخی دانست. سریال خوشساخت و پربیننده «روزی روزگاری» (امرالله احمدجو) امتداد همین روند در آغاز دهه هفتاد شمسی بود.
رهبر انقلاب صدا و سیما را «دانشگاه عمومی» خطاب کرده بود و لذا عنصر پیام کلیدیترین رکن تمام برنامهها به شمار میرفت: در هر اپیزود از سریال خانوادگی«آینه» (غلامحسین لطفی) ابتدا کدورت و مشاجرۀ یک زوج جوان، که با نگاه مردسالار آن دوران معمولا کاراکتر زن مقصر آن بود، ترسیم میشد و سپس راهکار حل مشکل ارائه، و این میاننویس روی تصویر حک میشد: «زندگی شیرین میشود».
پیاممند بودن سریالها حتی در خرید سریالهای خارجی هم رعایت میشد، برای مثال، سریال پرطرفدار «سالهای دور از خانه»، که به نام کاراکتر محوریاش «اوشین» معروف بود و در اواخر جنگ ایران و عراق پخش میشد، این پیام را داشت که باید با کمبودها و نداریها ساخت و در برابر مصائب مقاومت کرد.
دومین وجه مشترک سریالهای خارجی و ایرانی فقدان عنصر عشق و روابط رمانتیک بود. پرسوناژهای سریالها اغلب مردان و زنان متأهل، یا نهایتا در آستانۀ خواستگاری و ازدواج بودند و زنان مطلّقه عنصر شر داستان به شمار میرفتند.
مهران مدیری و ساعت خوش: جوانه زدن طنز تازه تلویزیونی
در دهۀ شصت، همچون سینمای آن عصر، سریالهای طنز انگشتشمار بودند و طنز در قالب میانبرنامههای کوتاهمدت اجرا میشد. برنامۀ «سیمای اقتصادی»، که چنانچه از نامش بر میآید به معضلات اقتصادی روز میپرداخت، یکی از این برنامهها بود که در فواصل کلام مجری نمایشهای طنزآلود نشان میداد. طنزهای برنامۀ رادیویی «صبح جمعه با شما» نیز حول مسائل کارمندی و اختلافات عروس و مادرشوهر بود. طنز برخی از برنامهها، مثلا «شاخۀ طوبی»، برگرفته از حکایات کهن ادبی، برای مثال آثار عبید زاکانی، بود.
در چنین فضایی، پخش برنامۀ «ساعت خوش» (مهران مدیری) در پاییز ۱۳۷۳ همچون انقلابی حقیقی بود زیرا سرشار از شوخیهایی مدرن، و با الهام از کمدیسازان آمریکایی همچون مل بروکس و جری زوکر، بود که ارتباطی با الگوهای سابق طنزهای صدا و سیما نداشت. محبوبیت مدیری و بازیگران جوان «ساعت خوش»، که اغلب دانشجویان رشتههای هنری بودند، چنان بالا گرفت که کمتر از یک سال بعد، به علت «رواج الگوهای غلط فرهنگی»، ممنوعالکار شدند. در همین سال پخش مجموعه محبوب «همسران» با بازی خسرو شکیبایی هم آغاز شد.
مدیری پس از سه سال دوری اجباری، در سال ۱۳۷۷ با مجموعۀ طنز «جُنگِ ۷۷» به تلویزیون بازگشت. لاله صبوری، که اغلب منتقدان او را اولین کمدین زن تلویزیون ایران پس از انقلاب میدانند، با همین مجموعه به بینندگان معرفی شد. بعدها بهاره رهنما، شقایق دهقان، سحر زکریا، و ... نیز بازی کمدی را تجربه کردند اما هیچیک ستاره و نقش اول این ژانر نشدند و همواره در سایۀ کمدینهای مرد ماندند.
نود روز تابستان؛ نود شب سریال طنز
تا سال ۱۳۸۰ مجموعههای طنز از تعدادی آیتم پراکنده و بیارتباط با هم تشکیل میشدند، اما در این سال مهران غفوریان با ساخت مجموعۀ «زیر آسمان شهر»، راجع به اختلافات چند همسایه در یک آپارتمان، این روند را تغییر داد. همچنین این سریال در طول سه ماه تابستان، و نه مثل مجموعههای سابق هفتهای یک بار، پخش میشد و به همین دلیل «طنز نود شبی» نامیده شد. مدیری به تأسی از این رویکرد جدید ابتدا مجموعۀ «پاورچین»، و در سال ۱۳۸۴ مجموعۀ «شبهای برره» را ساخت که گرچه قصهاش در زمان رضاشاه رخ میداد، اما آشکارا هجویهٔ سیاستهای پوپولیستی محمود احمدینژاد بود.
از دیگر اتفاقات قابل ذکر این دهه در عرصۀ سریال، این بود که دامنۀ مجموعههای نود شبی فراتر از مجموعههای طنز رفت و آثار ملودرام را هم در بر گرفت. سریال «نرگس» که تابستان ۱۳۸۵ پخش شد اولین مجموعۀ نودشبی غیر طنز بود.
«فقط قطاماش را بیشتر کنند»؛ درخشش بازیگر زن در تلویزیون
در دهۀ هفتاد و هشتاد شمسی سریالهای تاریخی و ملودرام نیز تغییرات زیادی یافتند. سریال تاریخی «امام علی» (داوود میرباقری) که سال ۱۳۷۵ پخش شد، به لحاظ ساخت و پرداخت حرفهای و تعدد دکورها و حضور سیاهیلشگرها کاملا شبیه یک فیلم سینمایی بود و فاصلهای معنادار با تلهتئاترهای مذهبی ارزانقیمت یک دهه پیش از خود داشت.س
این جریان با دو سریال مهدی فخیمزاده: «تنهاترین سردار» و «ولایت عشق»، به ترتیب دربارۀ امام دوم و هشتم شیعیان، پی گرفته شد اما این دو در حد «امام علی» مقبول مردم نشدند. از دلایل این عدم استقبال احتمالا این بود که این دو سریال کاراکتر زن جذاب و قدرتمندی همچون «قطامه» (با بازی ویشکا آسایش) نداشتند و نیز آنکه که نحوه روایت و بهویژه دیالوگنویسی آنها گیرایی سریال امام علی را نداشت.
درست در همان سالی که «امام علی» پخش شد سریال عاشقانۀ «در پناه تو» (حمید لبخنده) نیز روی آنتن رفت؛ سریالی که کاراکتر زنی جذاب و مقاوم، به نام «مریم» را با بازی لعیا زنگنه، به مردم معرفی میکرد. با این سریال، که البته دچار ممیزیهای بسیار هم شد، بالاخره عشق مجوز حضور در صدا و سیما را پیدا کرد. محبوبیت کاراکتر «مریم» چنان بود که عدهای از دختران جوان چادر عربی، پوشش او در سریال، را به سر میکردند.
حمید لبخنده بعدها دیگر موفق به تکرار محبوبیت «در پناه تو» نشد، اما قاسم جعفری، به پیروی از تم اصلی این مجموعه، یعنی به تصویر کشیدن جوانانی عاصی و طغیانگر که دیگر نمیخواهند رام و مطیع خانوادههایشان باشند، سریالهای موفقی چون «خط قرمز» و «مسافری از هند» را ساخت.
قوت گرفتن سریال مناسبتی
پنج سال پس از «امامعلی» و «در پناه تو» حسن فتحی ملودرام و تاریخ را در کنار هم نشاند و سریال تاریخی «شب دهم» را با پایانی تلخ و تراژیک ساخت؛ تلخ از آن جهت که گرچه سریال در نوروز ۱۳۸۱ پخش میشد، اما نوروز آن سال مصادف با ایام عزاداری ماه محرّم بود و پایان سریال نمیتوانست شاد و خوش باشد.
سنت سریالهای نوروزی از دهۀ هفتاد آغاز شده بود اما سریالسازی برای ایام ماه محرم و ماه رمضان، که اصطلاحا «سریالهای مناسبتی» نامیده میشوند، از دهۀ هشتاد جدی شد، و به تدریج رقابت شبکهها برای جا نماندن از قافلۀ این سریالها باعث افزایش مجموعهسازی نسبت به دهههای پیش شد.
تا پیش از این دوره، معمولا در ایام ماه رمضان سریالهایی خانوادگی سوریهای، احتمالا به دلیل شباهت روابط و مناسباتشان با جامعۀ ایران، دوبله و پخش میشدند اما یک بار، یکی از علمای بلندپایۀ حوزۀ علمیۀ قم، با اعتراض به زیبایی بازیگر زن یکی از این سریالها گفت: «تماشای چنین چهره و آرایشی معصیت است و اجر روزهدارانی که پای سفرۀ افطار این سریال را میبینند زائل میشود.» احتمالا همین اظهار نظر بود که باعث قطع خرید سریالهای سوری و آغاز تولید سریالهای بومی شد.
عطاران، جومونگ و یانگوم مقابل شاه و یوسف پیامبر
ستارۀ این سریالهای مناسبتی، در مقام بازیگر و کارگردان، رضا عطاران بود که با ساخت سریالهای طنزی چون: «بزنگاه»، «خانهبهدوش»، «متهم گریخت» و از این دست، که داستانهایی واقعگرا و مربوط به طبقات پایین جامعه داشتند، نقطۀ مقابل سریالهای مهران مدیری بود که کاراکترهایی متعلق به طبقه متوسط و مرفه، و شوخیهایی ابزورد و غیر واقعگرا، داشتند.
سریالهای موسوم به «معناگرا»، با مضامین مذهبی چون ثواب و عِقاب، بهشت و دوزخ، خیانت در امانت، و رعایت نکردن حقالناس، نیمۀ دیگر برنامههای مناسبتی بودند.«او یک فرشته بود» (محمدرضا افخمی) که ابلیس را در هیئت یک زن تجسم بخشید و «اغما» (سیروس مقدم) از آثار معروف این گروه بودند.
در دهۀ هشتاد و نود هر چه سریالهای تاریخی کُرهای، مثلا «جومونگ» و «جواهری در قصر» (معروف به یانگوم) با اقبال بینندگان مواجه میشدند، سریالهای تاریخی ایرانی، از قبیل «در چشم باد» (مسعود جعفری جوزانی)، «روشنتر از خاموشی» (حسن فتحی)، کلاه پهلوی (ضیاءالدین درّی)، «مختارنامه» (داوود میرباقری)، و مجموعه سریالهای محمدرضا ورزی (نظیر «معمای شاه») اقبال چندانی نیافتند؛ مخاطب دیگر پیام و خطابه نمیخواست و این آثار شاید برای او بوی درس تاریخ میدادند. با این همه دو سریال تاریخی«یوسف پیامبر» (فرجالله سلحشور) و «مدار صفر درجه» (حسن فتحی) در این میان از استثناهای این قاعدهاند.
فخیم زاده، قالیباف و کامیابی ژانر اکشن پلیسی
مهدی فخیمزاده اما پس از شکست دو سریال تاریخیاش سراغ ژانری رفت که در تلویزیون ایران تجربه نشده بود یعنی اکشن پلیسی. از دهۀ هفتاد، که سریالهای پلیسی خارجی موفقی چون: «خانم مارپل»، «پوآرو»، «شرلوک هولمز»، «کارآگاه کاستر»، «دِرِیک»، و... پخش شده بودند، صدا و سیما با ساخت سریالهایی چون «کارآگاه علوی» (حسن هدایت)، «شلیک نهایی» (جمشید شامحمدی)، و «سر نخ» (کیومرث پوراحمد) تلاشهایی برای خلق کاراکتر پلیس ایرانی کرده بود که در زمان خود موفق هم بودند.
اما در سال ۱۳۸۱ که مردم طرفدار اکشن پلیسی خارجی «هشدار برای کبرا ۱۱» بودند، دیگر ساخت سریال پلیسیای که تنها با تکیه بر هوش و ذکاوت کارآگاه پیش برود جوابگو نبود؛ مخاطب اینک هیجان و تعقیب و گریزهای مفصل دوست داشت. بنابراین فخیمزاده «خواب و بیدار» را ساخت که کاراکترهای اصلیاش، نه کارآگاه، که نیروهای ویژۀ تکاوری پلیس بودند. محمدباقر قالیباف، رییس وقت نیروی انتظامی، هم که دوست داشت از ارگان متبوعش تمجید شود، انواع تجهیزات و خدمات لجستیکی را در اختیار سازندگان سریال گذاشت، که نتیجۀ آن موفقیت خیرهکنندۀ «خواب و بیدار» بین مردم بود.
میراث جم.تی.وی و فارسی وان: گسترش شبکهها و موفقیت شبکه نمایش خانگی
پس از انتخابات مناقشهبرانگیز ریاست جمهوری در ۱۳۸۸ و جانبداری رسانۀ صدا و سیما از کاندیدای پیروز، و فرصت ندادن به مخالفان وی برای بیان اعتراضات خود، کثیری از تماشاگران تلویزیون که دیگر اعتمادی به آن نداشتند از آن رویگردان شده و بینندۀ تلویزیونهای فارسیزبان آن سوی آبها شدند.
مقارن همین ایام، شبکۀ فارسیزبان و نوظهور «فارسی وان»، و بعدتر شبکۀ «جِم» (GEM TV)، که تمرکزشان بر پخش سریالهای عاشقانه و دارای روابط غیر قابل پخش در صدا و سیمای ایران بود، گروهی دیگر از بینندگان دلزده از مضمونهای تکراری سریالهای ایرانی را به خود جلب کرد. صدا و سیما برای مقابله با این رقبا، تعداد شبکههای سراسری و استانی خود را افزایش داد و با تقلید از برخی ظواهر شبکههای غربی (مثلا گرافیک تلویزیونی یا سبک بیان و پوشش مجریها) کوشید تا بازندۀ میدان رقابت رسانهای نباشد.
در سالهای اخیر، دیگر رقیب قدرتمند سریالهای صدا و سیما، سریالهای شبکۀ نمایش خانگی است. یکی از موفقترین سریالهای این شبکه، «شهرزاد»(حسن فتحی) است که مقایسۀ رویکرد متفاوت روایی و سیاسی آن با سریالهایی که فتحی برای صدا و سیما ساخته است میتواند نکات جالبی را درباره چرایی ریزش مخاطبان رسانه ملی در سالهای اخیر روشن کند.