Newsletter خبرنامه Events مناسبت ها پادکست ها ویدیو Africanews
Loader
ما را پیدا کنید
آگهی

پاسخ مدل پیش‌بینی اختصاصی یورونیوز به یک سوال: دلار تا کجا بالا می‌رود و انتهای سیاهچاله ریال کجاست؟

نوسان نرخ دلار آمریکا
نوسان نرخ دلار آمریکا Copyright  CANVA
Copyright CANVA
نگارش از Alain Chandelier
تاریخ انتشار
همرسانی نظرها
همرسانی Close Button

تصور کنید در یک اتومبیل نشسته‌اید که ترمز آن بریده و با سرعت در حال حرکت به سمت یک دره است. در این میان، راننده به جای فشار دادن پدال ترمز، پایش را روی گاز می‌فشارد. این دقیقا وضعیت فعلی ریال ایران در برابر دلار آمریکاست.

سوالی که این روزها ذهن بسیاری از ایرانی‌ها را به خود مشغول کرده، دیگر این نیست که «دلار گران می‌شود یا نه؟»، بلکه این است که: «این صعود تا کجا ادامه دارد و کف این سیاه‌چاله ریال کجاست؟» ما با استفاده از یک مدل اقتصادسنجی و با تکیه بر شاخص‌های اقتصادی سال ۱۴۰۴، نقشه‌ راه دلار و تورم را بر اساس دو سناریو خوشبینانه و بدبینانه تا پایان این دهه ترسیم کرده‌ایم تا پاسخی برای سوال اکثر ایرانی‌ها پیدا کنیم.

پاسخ شاید تلخ باشد ولی دانستن آن برای داشتن چشم‌اندازی واقع‌بینانه در مورد نتیجه ادامه وضع موجود، ضروری است.

البته هیچ مدل اقتصادسنجی نمی‌تواند آینده را با دقت صددرصد پیش‌بینی کند. اعداد ارائه‌شده در این گزارش، نه تقدیر محتوم، بلکه خروجی ریاضی بر اساس تداوم روند فعلی هستند. وقوع شوک‌های برون‌زا (سیاسی و ژئوپلیتیکی)، تغییر در سرعت گردش پول، و حاشیه خطای محاسباتی ۱۵ تا ۲۰ درصدی، می‌توانند دامنه خطای مدل ما را در میان‌مدت تغییر دهند.

مدل پیش‌بینی مورد استفاده در این گزارش بر پایه ترکیب دو رهیافت اقتصادسنجی ساخته شده: SIS (شبیه‌سازی سناریوهای تورمی) و VAR (رگرسیون برداری خودبازگشتی)، که هم روندهای تاریخی و هم سناریوهای احتمالی تورم را لحاظ می‌کند.

کالبدشکافی شاخص‌ها و مدل پیش‌بینی

برای داشتن درک کلی از این که اعداد این مدل پیش‌بینی از کجا آمده‌اند و چه تاثیری بر یکدیگر و نیز بر افزایش نرخ تورم و قیمت دلار دارند، مروری داریم بر شاخص‌هایی که قطعات پازل آینده اقتصاد ایران را می‌سازند:

نقدینگی و تورم؛ بنزین روی آتش

نرخ رشد نقدینگی ۴۱ درصدی در کنار تورم نقطه به نقطه ۵۲.۶ درصدی، نشان‌دهنده یک وضعیت اضطراری در اقتصاد ایران است. وقتی نقدینگی با این سرعت رشد می‌کند، یعنی سیل پول در بازار راه افتاده، اما چون سدی به نام تولید پرورنق وجود ندارد، این سیل مستقیما به دیواره‌های بازارهای موازی و به ویژه بازار ارز می‌کوبد. در مدل ریاضی ما، این یعنی ریال نه‌تنها ارزشش را از دست می‌دهد، بلکه سرعت این سقوط هر سال بیشتر می‌شود.

نرخ بهره بانکی؛ مشوقی برای فرار از ریال

نرخ بهره بانکی ۳۰ درصدی در ظاهر زیاد به نظر می‌رسد، اما وقتی نرخ تورم ۵۲.۶ درصد است، یعنی نرخ بهره حقیقی منفی ۲۲.۶ درصد است. به زبان ساده: کسی که پولش را در بانک می‌گذارد، در واقع دارد سالانه ۲۲ درصد از قدرت خریدش را داوطلبانه تقدیم تورم می‌کند. این شاخص در مدل ما ثابت می‌کند که چرا خروج سرمایه به یک رفتار عقلانی تبدیل شده و همه به دنبال تبدیل ریال به دلار هستند.

کمبود انرژی؛ تله‌ای برای تولید

یکی از کلیدی‌ترین شاخص‌های مدل ما، کاهش ۵ تا ۱۰ درصدی تولید صنعتی به دلیل بحران برق و گاز است. وقتی کارخانه تعطیل می‌شود، یعنی کالایی برای خرید و فروش وجود ندارد. در نتیجه، حتی اگر چاپ پول هم متوقف شود، باز هم قیمت‌ها بالا می‌روند چون «کالا» کم است.

تراز تجاری منفی؛ جرقه گران‌فروشی دلار

وقتی ایران در ۶ ماهه نخست سال، ۲.۴ میلیارد دلار بیش از آنچه صادر کرده، واردات انجام داده‌ است، یعنی تقاضا برای دلار از عرضه آن پیشی گرفته است. در مدل ریاضی ما، این ناترازی به معنای حذف «لنگر ارزی» است؛ یعنی دولت دیگر قدرت ارزپاشی برای سرکوب نرخ را ندارد و مجبور است اجازه دهد دلار با شتاب بیشتری به سمت قله‌های جدید پرتاب شود تا این شکاف را با گران‌فروشیِ ارز جبران کند.

ناترازی بودجه؛ تله کسری

رشد مداوم نقدینگی که از کسری بودجه دولت ناشی می‌شود، فشار همیشگی برای افزایش نرخ ارز ایجاد می‌کند. این فرآیند مانند یک دومینو عمل می‌کند که مهره‌های آن به ترتیب زیر به هم ضربه می‌زنند: دولت هزینه‌های سنگینی دارد (حقوق، یارانه‌ها، پروژه‌های نیمه‌تمام) اما درآمدهای ارزی‌اش به دلیل تحریم محدود است. وقتی درآمدها کفاف هزینه‌ها را نمی‌دهد، کسری بودجه ایجاد می‌شود. دولت برای جبران این کسری، یا مستقیما از بانک مرکزی استقراض می‌کند یا بانک‌ها را مجبور به تامین مالی می‌کند. نتیجه هر دو، رشد نقدینگی است. وقتی مقدار پول در دست مردم زیاد شود اما تولید کالا ثابت بماند، ارزش هر واحد پول پایین می‌آید.

همچنین، وقتی تورم به ۶۰ درصد می‌رسد، هزینه‌های دولت (حقوق و مخارج جاری) هم حداقل ۵۰ درصد رشد می‌کند. اما درآمدها (نفت و مالیات) به این سرعت رشد نمی‌کنند. این یعنی کسری بودجه شتاب صعودی به خود می‌گیرد.

شاخص ناپایداری بودجه هم نشان می‌دهد، چند درصد از بودجه عمومی دولت فاقد پشتوانه درآمدهای پایدار (مالیات) است، در محدوده ۳۰ درصد نوسان می‌کند که یک عدد بحرانی است.

مارپیچ دستمزد-قیمت

این شاخص در مدل ما نقش «شتاب‌دهنده» را بازی می‌کند. وقتی دلار در سال ۱۴۰۴ جهش ۷۵ درصدی را تجربه کرده، قدرت خرید کارگران و کارمندان به شدت سقوط می‌کند. در واکنش به این وضعیت، فشار برای افزایش ۵۰ تا ۷۰ درصدی دستمزدها در سال ۱۴۰۵ شکل می‌گیرد. اما مشکل اینجاست: کارفرما برای پرداخت این حقوق بالا، مجبور است قیمت کالای خود را دوباره گران کند؛ دولت نیز برای پرداخت حقوق کارمندانش مجبور به چاپ پول بیشتر می‌شود. این چرخه مخرب باعث می‌شود که هر افزایش حقوق، بلافاصله تبدیل به موج جدیدی از تورم شود که در نهایت قیمت دلار را به ارقام بالاتر پرتاب می‌کند.

درجه عبور ارزی؛ ورود دلار به سرِ سفره

بسیاری می‌پرسند چرا قیمت‌ها با دلار ۱۴۰ هزار تومانی، تندتر از قبل رشد می‌کنند؟ پاسخ این پرسش در مفهوم «درجه عبور نرخ ارز» (Exchange Rate Pass-through) نهفته است. تجربه اقتصاد ایران و مطالعات انجام‌شده توسط پژهشکده پولی-بانکی بانک مرکزی، پژوهش‌های دانشگاهی و گزارش‌های نهادهای بین‌المللی نشان می‌دهد که در دوره‌های بی‌ثباتی ارزی، اثر افزایش نرخ ارز با وقفه‌ای کوتاه و شدتی بالا به تورم منتقل می‌شود.

در شرایطی که اقتصاد وابستگی بالایی به واردات دارد ــ از نهاده‌های دامی و مواد اولیه تولید گرفته تا قطعات و کالاهای واسطه‌ای، جهش نرخ دلار مستقیما هزینه تولید و قیمت مصرف‌کننده را افزایش می‌دهد. بر اساس برآوردهای تجربی انجام‌شده برای اقتصاد ایران، در دوره‌های بحران ارزی، بین ۶۰ تا ۸۰ درصد تغییرات نرخ ارز می‌تواند طی چند فصل خود را در شاخص قیمت مصرف‌کننده نشان دهد؛ رقمی که به‌مراتب بالاتر از میانگین کشورهای با ثبات ارزی است.

در چنین وضعیتی، دلار دیگر صرفا یک دارایی سرمایه‌ای نیست، بلکه به یک شاخص معیشت تبدیل می‌شود: هر چه نرخ ارز بالاتر می‌رود، هزینه زندگی با وقفه‌ای کوتاه و با شدتی نزدیک به همان میزان افزایش می‌یابد. به همین دلیل است که در اقتصاد ایران، شوک ارزی مستقیما به سفره خانوار منتقل می‌شود و تورم از یک متغیر آماری، به یک تجربه روزمره بدل می‌شود.

حساب سرمایه منفی؛ وقتی آینده از کشور چمدان می‌بندد

خروج سرمایه در مدل ما، حکم یک «نشتِ عظیم» در استخر ارزی کشور را دارد. مهدی طغیانی، نایب رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس ایران گفته که در سال گذشته به صورت رسمی ۲۰ میلیارد دلار عدم بازگشت ارز داشتیم و ۱۰ میلیارد دلار کمبود هم ناشی از محل بیش اظهاری و کم اظهاری بوده است.

بر اساس نماگرهای بانک مرکزی، خالص حساب سرمایه در ۹ ماهه ۱۴۰۲ حدود منفی ۲۰ میلیارد دلار بوده است؛ عددی که اگرچه در ادبیات رسمی لزوما معادل فرار سرمایه تلقی نمی‌شود، اما در عمل نشان‌دهنده فشار شدید خروج منابع ارزی از چرخه اقتصاد داخلی و افزایش نگهداری دارایی‌ها در خارج از سیستم رسمی است.

چون دلار در اقتصاد ایران دیگر تنها برای واردات کالا نیست؛ بلکه به تنها پناهگاه دارایی تبدیل شده است. در این وضعیت، نه‌تنها سرمایه‌داران بزرگ، بلکه خُردترین پس‌اندازکنندگان نیز برای فرار از جریمه‌ی نگهداری ریال، سالانه میلیاردها دلار را به صورت اسکناس، حواله یا ارز دیجیتال از کشور خارج یا در خانه‌ها احتکار می‌کنند.

در مدل ما، این فشار ۲۰ میلیارد دلاری یعنی تقاضای ارز همواره چندین گام جلوتر از عرضه‌ آن قرار دارد؛ بحران اعتمادی که مستقیم بر گلوی ریال فشار می‌آورد و قیمت را به سمت جهش بیشتر هل می‌دهد.

نرخ برابری قدرت خرید؛ خط‌کشِ واقعیت در بازار

شاخص برابری قدرت خرید (PPP) در مدل ما نقش قطب‌نما یا خط‌کش واقعیت را ایفا کرده است. در حالی که شاخص‌هایی مثل نقدینگی و ناترازی انرژی قیمت را به سمت بالا پرتاب می‌کنند، این شاخص به ما می‌گوید که قیمت دلار باید کجا باشد تا قدرت خرید یک ریال در ایران با قدرت خرید معادل آن در خارج از کشور تراز شود. این شاخص به ما می‌گوید که با توجه به تفاضل تورم ایران و آمریکا، ارزش واقعی ریال چقدر است. مثلا وقتی تورم ایران ۵۲.۶ درصد و تورم آمریکا حدود ۳ درصد است، ریال سالانه تقریبا ۵۰ درصد از ارزش رقابتی خود را از دست می‌دهد. بنابراین حتی اگر تمام سیگنال‌های سیاسی مثبت شود، فنر فشرده‌شده‌ تورم، اجازه بازگشت دلار به نرخ‌های پایین را نخواهد داد.

از شاخص‌ها تا شبیه‌سازی و پیش‌بینی

اما این شاخص‌ها چگونه به اعداد نهایی قیمت دلار و تورم تبدیل شده‌اند؟ در مدل اختصاصی یورونیوز، این شاخص‌ها و متغیرها مانند چرخ‌دنده‌های یک ماشین در هم تنیده شده‌اند. به عنوان مثال، مدل ما ابتدا «تفاضل تورم ایران و آمریکا» (شاخص برابری قدرت خرید) را به عنوان ستون فقرات قیمت محاسبه می‌کند؛ سپس با وارد کردن سایر شاخص‌ها و متغیر‌ها مانند «فشار خروج سرمایه»، «کسری بودجه» و «ناترازی تجاری»، سرعت صعود قیمت را تنظیم می‌کند. در نهایت، با استفاده از ضریب «درجه عبور ارزی»، پیش‌بینی می‌کند که هر جهش دلار چگونه دوباره به تورم بازمی‌گردد و این چرخه را در سال‌های بعد تکرار می‌کند. حاصل این شبیه‌سازی ریاضی، دو مسیر متفاوت است که در جدول زیر مشاهده می‌کنید؛ مسیری که نشان می‌دهد تداوم ناترازی‌ها ما را به کجا می‌برد و اصلاحات ساختاری چقدر می‌تواند از شتاب این سقوط بکاهد.

مدل مورد استفاده یورونیوز نشان می‌دهد که ما با دو آینده کاملا متفاوت روبرو هستیم که مرز میان آن‌ها، «تصمیمات سخت امروز» است.

سناریوی اول: ادامه وضع موجود

سناریوی ادامه وضع موجود، یک سناریوی حدی (Worst-case / Tail Scenario) است که فرض می‌کند هیچ‌یک از ناترازی‌های ساختاری مهار نشوند و شوک منفی جدیدی نیز به اقتصاد وارد نشود. در این سناریو:

۱۴۰۵ تا ۱۴۰۶؛ دوران گذار به گرانی‌های میلیونی: در این مرحله، دلار از مرز ۶۰۰ هزار تومان عبور می‌کند. اینجاست که مردم متوجه می‌شوند افزایش حقوق‌های سالانه دیگر حتی هزینه‌ یک هفته زندگی را هم پوشش نمی‌دهد. دولت برای آرام کردن فضا، دوباره پول چاپ می‌کند تا حقوق‌ها را زیاد کند، اما این کار فقط بنزین ریختن روی آتش است و قیمت‌ها را با شتاب بیشتری بالا می‌برد.

۱۴۰۸؛ ورود به منطقه ابرتورم: در این سال، قیمت دلار ممکن است تا محدوده‌های چند میلیون تومانی برسد. این جهش ناشی از اثر تجمعی مارپیچ کسری بودجه، نقدینگی و انتظارات تورمی است که در مدل‌های تورم بالا، رفتار نمایی (Exponential) از خود نشان می‌دهد.

در این مرحله، مفهوم پس‌انداز ریالی کاملا از بین می‌رود. تمامی قیمت‌ها به جای سالانه یا ماهانه، به صورت هفتگی و روزانه تغییر می‌کنند. ریال اعتبار خود را از دست می‌دهد و مردم برای خرید کالاهای اساسی نیز، به معامله با طلا، دلار یا حتی کالا‌به‌کالا روی می‌آورند.

۱۴۱۰؛ بی‌اثر شدن ریال در حفظ قدرت خرید: انتهای این مسیر «گذار به دلاریزه‌شدن» است. یعنی اسکناس‌های ریال به قدری بی‌ارزش می‌شوند که هزینه چاپ آن‌ها از ارزش روی کاغذشان بسیار بیشتر می‌شود. در این وضعیت، با پدیده‌ای روبرو می‌شویم که در تاریخ اقتصادی به آن «زوال کارکرد پول ملی» می‌گویند. در ادبیات اقتصاد سیاسی، این مسیر با نمونه‌هایی مانند زیمبابوه و ونزوئلا مقایسه می‌شود، هرچند ساختار اقتصاد ایران تفاوت‌های مهمی با آن کشورها دارد.

سناریوی دوم: جراحی ساختاری

این سناریو، روایتگر مسیری است که در آن سیاست‌گذار شجاعت پذیرش واقعیت را پیدا کرده و ترمزهای اضطراری را می‌کشد. در این حالت، اگرچه تورم به صفر نمی‌رسد، اما از حالت وحشی به حالت اهلی و قابل کنترل در می‌آید. اگر انضباط پولی، واقعی کردن نرخ بهره، حل مساله کمبود ناترازی انرژی، جراحی بودجه، ایجاد درآمدهای پایدار مالیاتی و نفتی، جذب سرمایه خارجی، پایان دادن به فساد ارزی و تک نرخی کردن ارز اجرا شود:

۱۴۰۵ تا ۱۴۰۷؛ مهار بهمن ارزی: در این مسیر، دولت به جای چاپ پول، کسری انرژی را با جذب سرمایه خارجی حل می‌کند و رشد نقدینگی را به زیر ۲۰ درصد می‌رساند. نتیجه در سفره مردم مشخص می‌شود: در سال ۱۴۰۷، در حالی که در سناریوی قبلی دلار به مرز ۱.۵ میلیون تومان رسیده بود، در این مسیر روی عدد ۲۹۰ تا ۳۳۰ هزار تومان آرام می‌گیرد. این یعنی قیمت‌ها هنوز بالا می‌روند، اما نه با سرعتی که حقوق شما در نیمه ماه تمام شود.

۱۴۰۸ تا ۱۴۰۹؛ بازگشت به ایستگاه تاریخی: در این مرحله، تورم به محدوده ۲۰ تا ۲۵ درصد (میانگین همیشگی اقتصاد ایران) بازمی‌گردد. یعنی وضعیت خروج از منطقه قرمز رخ می‌دهد؛ جایی که هیجانِ خرید دلار فروکش می‌کند و مردم دوباره می‌توانند برای خرید خودرو یا خانه، بدون ترس از جهش‌های شبانه قیمت، برنامه‌ریزی کنند.

۱۴۱۰؛ لنگرگاه آرامش: در پایان دهه، مدل یورونیوز قیمت ۶۵۰ تا ۷۲۰ هزار تومان را برای دلار پیش‌بینی می‌کند. شاید در نگاه اول این عدد بزرگ به نظر برسد (بیش از ۴ برابر قیمت امروز)، اما در اقتصاد، این یک پیروزی بزرگ است. چرا؟ چون در این سناریو، اقتصاد قابل پیش‌بینی شده است و افزایش دستمزدها می‌تواند این گرانی را پوشش دهد. تفاوت این سناریو با اولی، تفاوت میان «یک صعود دشوار از کوه» با «سقوط در دره» است.

البته وقوع سناریوی جراحی ساختاری (خوش‌بینانه)، بدون یک تنش‌زدایی پایدار در سیاست خارجی غیرممکن خواهد بود. در این مدل، فرض بر این است که دولت با بهبود روابط بین‌المللی، نه‌تنها هزینه‌های مبادلاتی را کاهش می‌دهد، بلکه راه را برای بازگشت ورود سرمایه‌‌ها باز می‌کند. در واقع، جراحی اقتصادی در داخل، نیازمند یک اتمسفر سیاسی باثبات در خارج است تا لنگر انتظارات مردم از روی دلار برداشته شود.

یورونیوز فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

چرا ریال فاقد سقف اسمی مشخص است؟

عبارت سیاه‌چاله تصادفی انتخاب نشده است. در فیزیک، سیاه‌چاله جایی است که هر چه به مرکز آن نزدیک‌تر شوید، نیروی گرانش قوی‌تر می‌شود. دلیل آن‌که کاهش ارزش ریال به یک نقطه توقف مشخص نمی‌رسد، ماهیت خودتقویت‌شونده ناترازی‌های کلان اقتصاد ایران است. شاخص ناپایداری بودجه، که نشان می‌دهد چه سهمی از هزینه‌های دولت فاقد پشتوانه درآمدهای پایدار است، در محدوده ۳۰ تا ۴۵ درصد قرار دارد؛ سطحی که باعث می‌شود هر شوک تورمی، خود به محرک شوک‌های بعدی تبدیل شود.

تا زمانی که موتور تولید نقدینگی برای پوشش کسری بودجه فعال است و هم‌زمان تولید واقعی توان جذب این پول را ندارد، کاهش ارزش پول ملی وارد یک چرخه شتاب‌گیر می‌شود؛ چرخه‌ای که تنها با اصلاحات ساختاری و احیای ظرفیت تولید متوقف خواهد شد.

در غیر این صورت، ریال به‌تدریج نقش خود را در مبادلات با ارزش بالا و در حفظ قدرت خرید از دست می‌دهد؛ پدیده‌ای که در ادبیات اقتصادی از آن با عنوان «زوال کارکرد پول ملی» یاد می‌شود.

تنها راهی که می‌تواند نرخ‌های میلیون تومانی را به عددی کمتر تبدیل کند، یک «جراحی دردناک اقتصادی و سیاسی» است. در غیر این صورت، ریال در حال طی کردن مسیری شبیه آن چیزی است که پول ملی ونزوئلا و زیمبابوه طی کردند.

پاسخ نهایی: دلار تا کجا بالا می‌رود؟

پاسخ کوتاه و تلخ ریاضی این است: در صورت تداوم کسری‌ها، سقف اسمی مشخصی برای نرخ دلار قابل تعریف نیست. تا زمانی که موتور تولید نقدینگی روشن است و سالانه ۴۱ درصد پول بدون پشتوانه وارد بازار می‌شود، عدد روی تابلوها می‌تواند به طور پیوسته صفر اضافه کند. اما چرا با وجود این فرسایش سریع ارزش، اقتصاد به «صفر مطلق» نمی‌رسد و دلار همچنان خریدار دارد؟

بسیاری می‌پرسند: «اگر دلار چند میلیون تومان شود، دیگر کسی پول خرید نان را هم ندارد، پس چطور قیمت بالاتر می‌رود؟» پاسخ در چند نکته است که در مدل ما لحاظ شده است:

وقتی ریال کارکرد خود را به عنوان ذخیره ارزش از دست می‌دهد، جامعه به سمت دلاریزه شدن حرکت می‌کند. در این حالت، قدرت خرید دلار ثابت می‌ماند یا حتی تقویت می‌شود، اما این ریال است که به سمت صفر میل می‌کند. ثروت از بین نمی‌رود، بلکه فقط واحد شمارش آن عوض می‌شود. گذشته از این، اقتصاد هیچ‌گاه به صفر نمی‌رسد چون دارایی‌های فیزیکی (زمین، خودرو، خط موبایل، طلا) ارزش ذاتی دارند. در تورم‌های بسیار بالا، مردم به جای ریال، با این کالاها معامله می‌کنند. دلار در این میان نقش واسطه را بازی می‌کند. به همین دلیل است که حتی در فروپاشی‌های بزرگ تاریخی، بازارها متوقف نمی‌شوند، بلکه فقط پول ملی از معادلات خود حذف کردند. همچنین، با بالا رفتن قیمت دلار، تقاضا برای آن در سطوح بالا کم می‌شود چون که مردم پول کمتری دارند، اما همزمان عرضه ارز هم به دلیل فروپاشی تولید کم می‌شود. این تقابل کمبود عرضه و کاهش قدرت خرید، قیمت را در نقاط عجیبی به تعادل می‌رساند که آن را «تعادل در فقر» می‌نامند؛ جایی که زندگی جریان دارد، اما در سطحی بسیار ابتدایی‌تر و سخت‌تر.

رفتن به میانبرهای دسترسی
همرسانی نظرها

مطالب مرتبط

«تورم ما را زنده زنده می‌خورد»؛ ونزوئلایی‌ها بیشتر نگران غذای روزانه‌شان هستند تا حمله آمریکا

بازگشت به نرخ‌های بالای ۴۰ درصد؛ شاخص‌های پیش‌نگر از افزایش تورم در ایران خبر می‌دهد

عیدی‌های قرآنی آب می‌روند؛ وقتی «تورم» سفره نوروز را کوچکتر می‌کند