منصور المرزوقی، مدیر مرکز مطالعات راهبردی موسسه مطالعات دیپلماتیک سعود الفیصل، در گفتگوی اختصاصی با یورونیوز میگوید اجرای توافق میان عربستان و ایران به رفتارهای تهران و پایبندی جمهوری اسلامی به تعهداتش بستگی دارد. گفتگوی او با سعید جعفری را بخوانید.
توافق میان ایران و عربستان سعودی، از دریچههای مختلفی بررسی شده و کارشناسان مستقل و ناظران خارجی از دیدگاههای مختلفی انگیزههای تهران و ریاض را برای امضای این توافق مطرح کردند. اما کمتر این توافق از دیدگاه سعودی مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته بود. هرچند غالب تحلیلگران میگویند ریاض پس از ناامیدی از وابستگی امنیتی به ایالات متحده تصمیم گرفته به صورت مستقیم با رقیب منطقهای خود یعنی ایران وارد مذاکره شود، اما برخی از کارشناسان سعودی نگاه متفاوتی دارند.
برای درک این دیدگاه به سراغ یکی از چهرههای دانشگاهی سعودی که در ساختار حکومتی عربستان هم جایگاه قابل توجهی دارد رفتیم تا با او در خصوص انگیزههای ریاض برای توافق با ایران به گفتگو بنشینیم. منصور المرزوقی، استاد روابط بینالملل و استادیار در موسسه مطالعات دیپلماتیک سعود الفیصل در ریاض در این خصوص به یورونیوز فارسی میگوید این ایران است که وعده داده حملات خود به عربستان و حمایتهایش از حوثیها را متوقف کند و در مقابل هم عربستان میپذیرد که با تهران رابطه برقرار کند.
آقای مرزوقی که مدیر مرکز مطالعات استراتژیک این موسسه وابسته به وزارت خارجه عربستان نیز است همچنین در این گفتگو میگوید این توافق به این دلیل حاصل شد که ایران در ضعیفترین وضعیت خود طی چند دهه اخیر قرار دارد و ریاض از این فرصت ایدهآل استفاده کرده است.
در ادامه مشروح گفتگوی یورونیوز با منصور المرزوقی، مدیر مرکز مطالعات استراتژیک در موسسه مطالعات دیپلماتیک سعود الفیصل را میخوانید.
یورونیوز: گفتگو را با این سوال مشخص شروع کنیم که انگیزه اصلی عربستان از امضای قرارداد با ایران چه بود؟ چه اتفاقی افتاد که ریاض پذیرفت که با تهران بر سر یک میز بنشیند و پس از سالها تنش و مناقشه، به توافقی دوجانبه با میانجیگری چین دست یابد؟
منصور المرزوقی: انگیزه عربستان سعودی در این توافق بسیار ساده است آنهم بهره برداری از لحظهای نادر در یک فرصت راهبردی که دستکم سه دهه است مشابه آنرا ندیدهایم. به جرات میتوان گفت که ستارهها امروز برای عربستان سعودی همسو هستند. هرچند همه مسائل حل نشده اما دستکم این فرصت وجود دارد که عاقلانه از آن استفاده کنیم.
این لحظه نادر در یک فرصت استراتژیک که به آن اشاره کردم از سه عنصر تشکیل شده است:
۱. ایران در ضعیف ترین نقطه خود از زمان انقلاب ۱۹۷۹ قرار دارد.
۲. غرب به طور قابل توجهی اتکای خود را به عربستان سعودی افزایش داده و خود را در نیاز مبرم به همکاری با ریاض میبیند.
۳. چین سه چیز مهم را نشان داده است: اشتیاق سطح بالا برای اینکه در منطقه بیش از هر کشور دیگری روابط خارجی خود را با عربستان توسعه دهد. ضمن اینکه این نشانه مهمی در فاصله گرفتن پکن از سیاست «عدم دخالت و درگیر شدن» در اصول سیاست خارجی این کشور است و به این معنا است که چینیها تمایل دارند در مناقشات و مسائل خاورمیانه نقش آفرینی کنند ضمن اینکه هزینههای مربوط به آن را هم متحمل شوند.
در خصوص ایران، به نظر من این کشور چهار ضربه استراتژیک متحمل شده است. نخست، نفوذ استراتژیک خود را در شمال، در مناقشه قره باغ کوهستانی بین ارمنستان و آذربایجان، به نفع ترکیه و روسیه از دست داد. دوم، بخش مهمی از نفوذ خود در عراق را پس از شکست نیروهای نیابتیاش (شبه نظامیان عراقی) در انتخابات از دست داد.
ثالثاً، تهران یک اشتباه راهبردی فاحش مرتکب شد و با درگیر شدن در جنگ روسیه و اوکراین، عملا به هر دو پای خود شلیک کرد. یکی از پیامدهای این اشتباه، اگر نگوییم کشتن، دستکم انجماد مذاکرات هستهای بود. پرونده هستهای علاوه بر نقشی که در رفع تحریمها دارد، به عنوان ابزار سیاست خارجی ایران نیز عمل میکند.
علاوه بر این و علیرغم نادیده گرفتن فراخوانهای منطقه ای برای تقریبا ۱۵ سال، غرب به تازگی متوجه شده که ۶۵ درصد از قطعات سازنده هواپیماهای بدون سرنشین ایرانی در غرب ساخته شده است. غرب در نهایت دریافت که تهدیدات ایران باید به طور کلی مورد توجه قرار گیرد.
چهارم، اعتراضات داخلی رژیم ایران را تضعیف کرده است. اگرچه این اعتراضات تهدیدی وجودی ایجاد نمیکند، اما مشروعیت رژیم را به شدت تضعیف و بر شکافهای داخلی و جنگ قدرت تأکید میکند و اعتراضات، همکاری کشورهای غربی با ایران را دشوار و پرهزینه می کند.
به باور من همه این ضربات راهبردی این سوال را بر تهران تحمیل کرد: آیا حفظ دخالت و نفوذ ایران در جهان عرب قابل قبول است؟ اگر بله، برای چه مدت؟ و به چه قیمتی؟ آیا ایران توانایی تحمل این هزینه را دارد؟
یک چیز باید کاملاً روشن باشد: ایران تمام وزن استراتژیک خود را از دست نداده است اما جمله ترکی الفیصل دو دهه پیش بیش از هر زمان دیگری امروز قابل استناد است است: «ایران ببر کاغذی با پنجه های فولادی است.»
در مورد دوم، جنگ اوکراین و روسیه، دخالت ایران در اوکراین (که واکنش شدید اروپا و ایالات متحده را به دنبال داشت) و توقف مذاکرات هستهای، همه اتکای غرب به عربستان سعودی را افزایش داد. همکاری عربستان سعودی بیش از هر لحظه در سه دهه گذشته مورد نیاز است.
در مورد سوم، هدف چین برای افزایش عمق و عرض مشارکت استراتژیک خود با عربستان سعودی را میتوان با سه عامل توضیح داد: اهمیت استراتژیک ریاض و نقش حیاتی آن به عنوان یک قدرت جهانی متوسط؛ نقش حیاتی و استراتژیک آن نه تنها به عنوان یک ایستگاه در ابتکار کمربند و جاده، بلکه به عنوان یک مرکز تولید و توزیع و همچنین نقش ضروری عربستان سعودی به عنوان ضامن جهانی امنیت انرژی.
از نظر تاریخی، چین به طور سیستماتیک از درگیر شدن در مسائل منطقه ای خودداری میکرد و این امر منعکس کننده «اصل عدم مشارکت» آنها بود. با این حال، در سفر شی جین پینگ به عربستان که در ماه دسامبر انجام شد، چین آشکارا حمایت ایران از گروههای تروریستی فرقهای، تکثیر موشکهای بالستیک و فعالیتهای بیثباتکننده تهران را محکوم کرد. این یک تغییر بزرگ در سیاست خارجی چین به طور کلی و به سمت خلیج [فارس] به طور خاص است. این همچنین نشان میدهد که پکن آماده است تا در معاملات میانجیگری خود (مانند توافق عربستان سعودی و ایران) با انگشتان دست نشان دهد که چه کسی مقصر است.
البته من بیشتر از شما خواستم که نگاه سعودی را برای ما شرح دهید که چرا و با چه انگیزهای عربستان حاضر شده این توافق را امضا کند نه اینکه به مواضع ایران و چین بپردازید. ضمن اینکه به نظر میرسد شما نگاه بسیار یک طرفهای به ماجرا دارید. شما به درستی به ضعفهای ایران اشاره میکنید اما مشکلاتی را که ریاض با آن دست و پنجه نرم میکند نادیده میگیرید. مشکلاتی مثل جنگ فرسایشی در یمن که قرار بود بسیار کوتاه باشد. در واقع این مشکلات و هزینهسازیهایی که سیاست خارجی تهاجمی و جاهطلبانه سعودی باعث شده تا بالاخره ریاض هم دریابد که برای حل این مشکلات باید با رقیب مستقیم خود توافق کند.
به صورت مکرر از ایران خواسته شده که تامین تسلیحات شبه نظامیان حوثی را متوقف کند، بنابرین چیز جدیدی در مورد آنچه از ایران خواسته میشود وجود ندارد. آنچه جدید است، پاسخ مثبت ایران است و چیزی که تغییر کرده به موقعیت ایران مربوط میشود.
شما همچنان إصرار دارید که ایران به دلیل ضعف خود با این توافق موافقت کرد، هرچند که اساسا مفاد توافق رسانهای نشده است. اما حتما میدانید که در روابط بینالملل تنها در شرایطی یک توافق میان دو طرف شکل میگیرد که هر دو طرف به امتیازاتی دست یابند. آیا شما اطلاعات بیشتری درباره جزئيات این توافق دارید؟
درست است که بیشتر محتوای این توافق محرمانه است با این حال، برخی از بخشهای آن در بیانیههای مشترکی که دو طرف و همچنین وزارت خارجه چین منتشر کرده، آمده است. اگر شما به این بیانیهها نگاه کنید تعهد واضحی از سوی ایران به عدم مشارکت هرگونه اقدام تجاوزکارانه علیه عربستان و یا حمایت از هیچ طرف دیگری (یعنی شبه نظامیان) آمده است.
به نظر میرسد شما قصد ندارید درباره تعهدات عربستان در این توافق صحبت کنید، بگذارید بحث را طور دیگری پیش ببریم. این توافق قرار است چه تغییری در روابط، تنشها و اختلافات عربستان ایجاد کند. به عبارت دیگر در یک نگاه واقعبینانه دیدگاه و انتظار ریاض از این توافق چیست. باز هم میخواهم تاکید کنم که مایلم صرفا دیدگاه عربستان را در این خصوص از شما بپرسم.
همانطور که گفتم، ریاض در حال بهره برداری از یک فرصت نادر استراتژیک است. اما این لزوما به این معنی نیست که رفتار ایران تغییر خواهد کرد یا مسائل بین ریاض و تهران حل خواهد شد. در عوض، به نظر من، ریاض امیدوار است معادلات هزینه را تغییر دهد: هزینه را برای دشمنان خود افزایش دهد و در عین حال این هزینه را برای خود کاهش دهد.
اگر ایران به توافق احترام بگذارد، فشار زیادی بر روابط خود با شبه نظامیان حوثی تروریست وارد میکند و شکافها را در این گروه افزایش میدهد. اگر ایران توافق را نقض کند، فشار زیادی بر روابط خود با چین وارد میکند. نقشآفرینی بیشتر چین در معادلات خلیج [فارس]، فشار فوقالعادهای را بر آمریکا وارد میکند. هر اتفاقی که بیفتد معادله هزینه – فایده به سود عربستان سعودی تغییر میکند.
شما میگویید روابط عربستان با غرب گسترش و بهبود یافته و شرایط از هر نظر به سود عربستان خواهد بود. اما ما مثالهای مشخصی داریم که وضعیت حقوق بشر در عربستان، قتل جمال خاشقجی و همچنین فاجعهای که حملات عربستان در یمن به بار آورده، اتفاقا باعث شده، فشارهای جهانی حتی از سوی آمریکا به ریاض افزایش یابد.
آنچه من گفتم این است که اتکای غرب به ریاض به میزان قابل توجهی افزایش یافته است و کشورهای غربی در چندین پرونده منطقهای و بینالمللی به همکاری عربستان سعودی نیاز مبرم دارند.
ریاض تا چه اندازه امیدوار است که تنشها و اختلافات با ایران برطرف شود. چشمانداز مد نظر عربستان از این توافق چیست؟ آیا برداشتی در خصوص تغییر نظم منطقهای وجود دارد؟
از نظر مفهومی، این تنشها به این دلیل پدید آمدند که نظم منطقهای در حال تغییرات عمدهای است که البته پیامد دگرگونیهای نظم جهانی است. تا زمانی که نظم بینالمللی، نقشه راهی برای ترتیبات بالقوه ارائه نکند، امید چندانی به نظمهای به تغییر نظمهای منطقهای از جمله در خاورمیانه وجود ندارد.
از زمان حضور محمد بن سلمان در قدرت، سیاست خارجی عربستان سعودی از قالب کلاسیک محافظه کارانه خود خارج شد و با اقداماتی مانند جنگ یمن، قطع روابط با قطر، دامن زدن به تنشها با ترکیه و افزایش تقابلها با ایران، تحولی جدید در رویکردهای خارجی و امنیتی خود ایجاد کرد. آیا این توافق پس از برقراری روابط با قطر و تمایل به پایان جنگ در یمن نشاندهنده پایان آن دوره سیاست خارجی تهاجمی و ماجراجویانه ریاض است؟
تقلیلگرایی، سوتفاهم و ارائه تصویری نادرست از سیاست خارجی عربستان سعودی بسیار رایج است. اما بگذارید به شما بگویم که این پروژههای توسعه طلبانه بسیار تهاجمی قطر و ترکیه در خلیج [فارس]، سودان، مصر، لیبی و تونس باعث شد که نه فقط عربستان که چهار کشور دیگر قطر را تحریم کنند. ضمن اینکه توجه داشته باشید که حل این بحران در العلا عربستان سعودی و نه هیچ جای دیگری اتفاق افتاد. آمدن به العلا نشاندهنده تغییر در مثبت در سیاست خارجی قطر است. سفر رجب طیب اردوغان به جده نشاندهنده تغییر مثبت در سیاست خارجی آنکارا در قبال امارات، مصر و عربستان سعودی بود. این تغییرات مورد استقبال قرار گرفته و شایسته تشویق به نفع همه است، نه تنها به سود عربستان سعودی.
از ابتدای بحران یمن، عربستان سعودی در کنار کشورهای شورای همکاری خلیج [فارس] گفت که راه حل هم سیاسی و هم داخلی است. در هشت سال گذشته دهها قرارداد آتشبس با شبهنظامیان حوثی به امید ایجاد فضای مناسب برای صلح پایدار انجام شد. به گفته بسیاری از کارشناسان و در برخی موارد اظهارات مقامات سازمان ملل، حوثیها به این توافق نامهها احترام نمی گذارند. این دهها آتشبس، گواهی بر تلاش مستمر ائتلاف عربی به رهبری ریاض برای دستیابی به راهحل سیاسی است. این تلاشهای عربستان تغییری نکرده است، آنچه تغییر کرده موضع حوثیها بوده است. آنها تحولات جهان و منطقه را رصد می کنند و از آنجایی که تهران با سؤالات فوق الذکر دست و پنجه نرم می کند، آنها هم تحلیل خود را دارند.
این به شدت تقلیل گرایانه است که بگوییم این به اصطلاح «دورهای» در سیاست خارجی عربستان سعودی است. این تقلیل گرایی به درک سیاست خارجی عربستان سعودی کمکی نمی کند.
جالب است که شما همچنان تمام روندها را یکسویه تحلیل میکنید و گویی که عربستان در نقطه درست ایستاده و تنها دیگران هستند که غلط بودهاند و هرگاه که آن دیگران تغییر کردهاند، مشکلات برطرف شده است. بگذارید پرسشم را طور دیگری برایتان طرح کنم. بن سلمان از ابتدا دو پروژه امنیتی و اقتصادی را با هم شروع کرد تا برای خود جایگاهی تثبیت کند. اما به مرور زمان وزن این پروژههای امنیتی به سود پروژههای اقتصادی سنگینی کرد. دلیل این تغییر چه بوده است؟ شکست ماجراجوییهای منطقهای؟ عدم حمایت آمریکا؟ یا اینکه این اقدامات بیشتر به عنوان نمایشی برای تثبیت جایگاه بن سلمان در سیاست داخلی عربستان بوده و حالا با تثبیت این جایگاه، او روی موضوعات اقتصادی متمرکز شده است؟
باز هم سطح عظیمی از تقلیل گرایی، سوء تفاهم و ارائه تصویری نادرست از سیاست خارجی عربستان سعودی. سیاست خارجی عربستان سعودی سه اولویت اصلی دارد: توسعه، توسعه و توسعه. ریاض قدرت مازاد دارد. از این رو، ملاحظات امنیتی و سیاسی پس از توسعه به وجود میآیند، نه برای ارزش ذاتی خود، بلکه به این دلیل که سپر توسعه را فراهم می کنند. ممکن است کسی استدلال کند که امنیت هدف نهایی هر ملت-دولتی است. اما این تنها زمانی صادق است که یک دولت با یک تهدید وجودی روبرو شود، نه زمانی که قدرت مازاد داشته باشد. با مازاد قدرت، تعریف امنیت تغییر میکند.
شما می گویید این نشان دهنده عدم درک سیاست خارجی عربستان است، اما من می خواهم چند مثال در خصوص کنار رفتن رویکرد امنیتی و تقویت رویکرد اقتصادی بنسلمان بیاورم. او ابتدا به یمن حمله کرد، در حالی که قدرت های جهانی در لوزان در حال توافق با ایران بر سر برنامه هستهای بودند. او روابط خود را با قطر قطع کرد و خواسته های مضحکی از جمله تعطیلی الجزیره را پیش شرط برقراری روابط با دوحه مطرح کرد. در سیاست داخلی، او با کشتن خاشقجی و دستگیری شاهزادگان سعودی بدون مدرک روشن و مشخصی سعی کرد مخالفان خود را بترساند. اما امروز بدون آنکه هیچیک از آن پیششرطهای مد نظر سعودی از سوی قطر اجرایی شوند، عربستان با قطر آشتی کرد. شما میگویید در العلا این تجدید روابط آغاز شد. بله درست است، چون خود عربستان قطع کرد و خود این کشور هم به اشتباه خود پی برد. ریاض دریافته که برخلاف تصور ابتدایی، جنگ یمن أصلا ساده نبوده و میخواهد به آن پایان دهد. ضمن اینکه فهمیده نمیتواند برای تقابل با ایران روی حمایت آمریکا حساب کند. آیا شکست این پروژههای خارجی و همچنین تثبیت جایگاه داخلی بنسلمان، دلیل تمام این تغییرات نیست؟
بدیهی است که ما در اینجا تعریف یکسانی از کلمه «اثبات» را نداریم. از آنجایی که نمیتوانیم به جزئیات همه این موضوعات بپردازیم، اجازه دهید برخی از آنها را به دقت بررسی کنیم.
اول از همه، شکایات کشورهای شورای همکاری خلیج [فارس] از قطر (از سالهای ۱۹۹۰، ۱۹۹۴، ۱۹۹۸، ۲۰۰۳، ۲۰۰۸، ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱) در نهایت در سال ۲۰۱۳ برطرف شد و قطر اعلام کرد که فعالیتهای بیثباتکننده خود را در توافق با بحرین متوقف خواهد کرد. این اتفاق در ریاض و در آنچه تحت عنوان «سند ریاض» معروف شد، مطرح شد.
وقتی قطر این توافق را رعایت نکرد، بحرین، امارات و عربستان سعودی در اوایل سال ۲۰۱۴ سفرای خود را از دوحه خارج کردند. سپس در پایان سال ۲۰۱۴ توافقنامه تکمیلی در ریاض حاصل شد. قطر نیز به توافق دوم احترام گذاشت. و بحران دیگری در سال ۲۰۱۷ رخ داد. نادیده گرفتن این زمینه نمونه کامل تقلیل گرایی است.
آخرین بحران مربوط به چهار کشور مصر، بحرین، امارات و عربستان سعودی است. ایجاد بحران فقط در مورد عربستان سعودی نمونه کامل دیگری از تقلیل گرایی است. خواسته هایی که مطرح شد، خواسته های چهار کشور است. تعطیلی الجزیره خواسته عربستان سعودی نبود.
دوم، چشمانداز بزرگ تحول اقتصادی و اجتماعی عربستان سعودی، به نام چشمانداز ۲۰۳۰، هشت سال پیش و نه ماه گذشته راهاندازی شد. توسعه اقتصادی هرگز در حاشیه نبود. من می توانم به جزئیات طولانی سال ۲۰۱۵، در طول راه اندازی چشم انداز ۲۰۳۰، و پروژه های بزرگ در سال ۲۰۱۶ بپردازم تا به شما میزان و اهمیت فوق العاده توسعه اقتصادی را نشان دهم. این به شدت تقلیل گرایانه است که بگوییم توسعه اخیراً مهم شده است.
سوم، جنگ داخلی در یمن در سال ۲۰۱۴ شروع نشد. از سال ۱۹۶۲ تا کنون، یمن بیش از ۲۲ جنگ داخلی را به خود دیده است. شبه نظامیان حوثی از سال ۲۰۰۴ شش بار علیه رژیم علی عبدالله صالح وارد جنگ شدند. ایران تسلیحات، آموزش و پشتیبانی لجستیکی را به شبه نظامیان ارائه کرد.
پس از شورش و تظاهرات علیه علی عبدالله صالح در سال ۲۰۱۱، ابتکار شورای همکاری خلیج [فارس] (تحت رهبری عربستان سعودی) تلاشهایی را رهبری کرد که بعدها «گفتگوی ملی» نامیده شد. همه احزاب و بازیگران یمنی از جمله شبه نظامیان حوثی و حزب علی عبدالله صالح شرکت کردند. همه آنها در مورد یک دوره انتقالی، یک دولت موقت، و روند تدوین قانون اساسی جدید که در انتخابات عمومی به پایان می رسد، توافق کردند.
با وجود شش جنگ بین آنها، شبه نظامیان حوثی و علی عبدالله صالح برای رهبری کودتا علیه گفتگوی ملی یمن و توقف روند گفتگو، قانون اساسی و انتخابات عمومی توطئه کردند. حوثیها شرکتکنندگان در گفتوگوی ملی، از جمله رئیسجمهور و وزرای دولت موقت یمن و همچنین تیم مسئول پیشنویس قانون اساسی (که پیشنویس اول را تکمیل کرده بود) ربودند.
دولت قانونی یمن از ده کشور عربی درخواست حمایت و کمک کرد و ائتلاف عربی بر اساس منشور دفاع متقابل اتحادیه عرب تشکیل شد. شورای امنیت سازمان ملل بعداً این تلاش را در قطعنامه ۲۲۱۶ تأیید کرد. نادیده گرفتن همه این زمینهها نمونه کامل دیگری از تقلیل گرایی است.
وقتی نوبت به پوشش امور عربستان سعودی از جمله سیاست خارجی می رسد، تقلیلگرایی امری عادی و تجزیه و تحلیل دقیق و روش شناختی به یک استثنا تبدیل میشود. در اکثریت قریب به اتفاق پنلهای بحث در مورد مسائل عربستان سعودی، در دانشگاه و رسانه، متخصصان عربستان سعودی حضور ندارند و بنابراین جای تعجب نیست که تقلیلگرایی به یک هنجار تبدیل شود.
عربستان به صورت دیرینه روابط خود را با وابستگی امنیتی به ایالات متحده تعریف کرده است اما این روند در سالهای اخیر دستخوش تغییر شده است. از سفر جو بایدن و عدم پذیرش درخواست آمریکا برای افزایش تولید نفت تا عدم پیوستن به تحریمهای جهانی علیه روسیه و حالا هم که توافق با رقیب مستقیم منطقهای خود یعنی ایران را با کمک چین حاصل شده است. آیا ریاض به سمت تنوع بخشیدن به شرکای سیاست خارجی خود حرکت کرده است. این تغییر رویکرد تا چه اندازه از رویکردهای آمریکا و کاهش حمایتهای واشنگتن از ریاض نشات گرفته است؟
تنوع بخشیدن به شرکا از سال ۱۹۲۶ یک هدف دیرینه سیاست خارجی عربستان سعودی بوده است. این می تواند تا حدودی توضیح دهد که چرا ریاض در دهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ (زمانی که واشنگتن تنها یک قدرت متوسط بود) برای ایجاد شراکت با ایالات متحده سخت کار کرد، آنهم در حالیکه قدرتهای استعماری اروپایی در آن زمان در خاورمیانه حضور داشتند. با این حال، جنگ جهانی دوم و جنگ سرد هزینه تنوع را افزایش داد. از سال ۲۰۰۰، تلاشی مداوم و سیستماتیک برای تنوع بخشیدن به شرکا صورت گرفت، در حالیکه همزمان تلاش شده تا حد امکان هزینههای این متنوعسازی کاهش یابد.
این یک نیاز داخلی است که با هدف اصلی سیاست خارجی عربستان سعودی یعنی توسعه مرتبط است. به عنوان مثال، حتی اگر روابط با ایالات متحده عالی بود (که اینطور نیست)، روابط رو به رشد با چین به همین ترتیب اتفاق می افتاد.
شما میگویید عربستان همواره در سیاست خارجی خود دارای تنوع بوده است. چطور تا سال های اخیر خبری از همکاری ریاض و پکن نبود؟ چطور هر زمان که آمریکا أراده میکرد، فردا، ریاض تولید نفت خام را افزایش میداد. احتمالاً به خاطر دارید که دونالد ترامپ به ملک سلمان گفت که بدون حمایت واشنگتن، عربستان سعودی دوام نمی آورد. یا اظهار نظر لیندسی گراهام که گفت: «اگر آمریکا نباشد، سعودی ها تا یک هفته دیگر باید فارسی صحبت کنند» البته من با طرح این نقل قولها نمیخواهم به این انگارهها مشروعیت دهم یا آنها را درست ارزیابی کنم اما منظور من این است بیایید حقایق را آنطور که هست تحلیل کنیم نه آنطوری که شما دوست دارید. آیا بهتر نیست به جای ارائه تصویری غیرواقعی، دلایل این تغییر در سیاست خارجی عربستان را توضیح دهید. اینکه عربستان پس از آنکه از حمایت آمریکا ناامید شد، بالاخره دریافت که در دنیای امروز نمیتوان امنیت خود را تنها با اتکا به یک کشور تامین کرد.
چین تازه حدودا دو دهه قبل به یک بازیگر اصلی اقتصاد جهانی تبدیل شد اما از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۰، پکن سومین شریک تجاری بزرگ عربستان سعودی و ایالات متحده اولین شریک تجاری بود. از سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۳، چین در جایگاه دوم قرار گرفت اما از سال ۲۰۱۴ تاکنون، پکن اولین شریک تجاری ریاض شد. از سال ۲۰۱۹ تاکنون، ایالات متحده به شریک تجاری شماره چهار عربستان تبدیل شده است.
این بررسی اجمالی نمونه ای از دو چیز است: اول، تلاشهای تدریجی، مستمر و سیستماتیک عربستان سعودی برای تنوع بخشیدن به روابط خود را نشان می دهد و دوم، نشان میدهد که توسعه و اقتصاد این تلاشها را هدایت میکند.
در مورد اظهارات ترامپ، هیچ کس نباید آنها را جدی بگیرد. او در مورد نزدیکترین متحدان آمریکا مانند آلمان، ژاپن و کره جنوبی نیز همین را گفت. علاوه بر این، آیا شما به طور جدی فکر می کنید که ایران می تواند در یک هفته عربستان را تصاحب کند؟ آیا این حتی محل بحث است؟
علاوه بر این، رابطه عربی و فارسی رابطه نزدیکی است. این باید نقطه مثبتی باشد که میتوان روی آن تاکید کرد، نه اینکه از روی کینه توزی آن را مطرح کنیم. ترامپ در این مورد چه میداند؟
رویکرد عربستان سعودی در قبال برنامه هستهای ایران چگونه خواهد بود؟ آیا ریاض دوباره مانند سال ۲۰۱۵ با حصول احتمالی توافق هستهای ایران مخالفت خواهد کرد؟ در صورت عدم حصول توافق و ادامه پیشرفت برنامه هسته ای ایران، رویکرد ریاض در این زمینه چیست؟
موضع عربستان سعودی روشن است: منطقه باید منطقه ای عاری از سلاحهای کشتار جمعی باشد که شامل اسرائیل و ایران نیز میشود. همچنین ریاض با توافق ایران مخالفت نکرد. بلکه با نقاط ضعف در معامله مخالفت کرد. توافق هستهای قوی بهترین سناریوی ممکن برای عربستان است: این توافق هزینه مقابله با سلاح هستهای ایران را تا حد زیادی کاهش میدهد. علاوه بر این، دو چیز باید کاملا روشن باشد. اول، یک توافق هستهای ضعیف با ایران کوتاهترین راه برای گسترش سلاحهای هستهای در خاورمیانه است. دوم، روزی که ایران به بمب هستهای دست پیدا میکند، روزی است که عربستان سعودی از آن پیروی میکند. عاقلانه نیست اگر فراموش کنیم که این یک فناوری ۸۸ ساله است.
جالب است که می گویید عربستان مخالف توافق هستهای ایران نبود. شاید نظر شما این باشد که امروز ریاض دیگر مخالف نیست. زیرا سفر سعود الفیصل به وین در اواخر سال ۲۰۱۴ و تلاشهای او برای به شکست کشاندن مذاکرات هستهای ایران را به یاد داریم. همچنین اظهارات مقامات سعودی علیه این توافق و همچنین ابراز ناراحتی از عدم مشورت آمریکا با آنها در این زمینه. ضمن اینکه اگر هدف عربستان جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای است، برجام این کار را تضمین میکرد اما با کنار رفتن برجام، ایران به سمت توسعه برنامه هستهای خود پیش رفته است.
فرق است بین اینکه شما به صورت کلی با یک توافق مخالف باشید یا انتقادها و نقدهایی با نقاط ضعف توافق مطرح کردن. همانطور که اشاره کردم یک توافق هستهای قوی با ایران وضعیت ایدهآل است و هزینه هنگفتی را که برای مقابله با بمب هستهای ایران به همراه دارد، کاهش میدهد.
حال که به بحث توافق هستهای ایران رسیدیم، به اظهار نظر وزیر تجارت عربستان سعودی اشاره کنم که از تمایل ریاض برای سرمایهگذاری در ایران در صورت تحقق شرایط گفته است. اما عربستان چگونه میتواند با وجود تحریمها در ایران سرمایهگذاری کند؟
اقتصاد عربستان سعودی با اختلاف بزرگترین اقتصاد منطقه است. اقتصاد عربستان یک اقتصاد در گروه ۲۰ است و چشم انداز ۲۰۳۰ فرصت های بیپایانی را نه تنها برای عربستان سعودی، بلکه برای کل منطقه ارائه میدهد.
ضمن اینکه بازار توسعه نیافته ایران فرصتهای شگفت انگیزی را فراهم میکند. تحولات در صحنه بین المللی باعث ایجاد حاشیه برای مانور با تحریمها می شود. با این حال، به اعتقاد من وضعیت روابط دوجانبه چالش برانگیزتر از تحریمها است. بنابراین، سرمایه گذاری یک شبه اتفاق نمی افتد. به احتمال زیاد آنها تدریجی خواهند بود. اما همه اینها مشروط بر این است که ایران به توافق احترام بگذارد.
شما به پایبندی ایران به این توافق اشاره کردید. اما باز هم میخواهم موضوع را از دید ریاض بررسی کنیم. عربستان چه وعدههایی به ایران داده که باید پس از اجرای توافق به آنها پایبند باشد؟
عربستان سعودی به زیرساخت های نفتی ایران حمله نکرد. اما ایران به تاسیسات نفتی عربستان سعودی حمله کرد. آنها با حوثیها تماس گرفتند و از آنها خواستند که مسئولیت این کار را بپذیرند، همانطور که ایران همیشه در آنچه «انکار پذیری قابل قبول» نامیده می شود، انجام میدهد. پس این ایران است که قرار است برای توقف تجاوز وعده دهد. در مقابل، عربستان سعودی میپذیرد که روابط دیپلماتیک خود را با ایران از سر بگیرد. تهران امیدوار است که با همکاریهای اقتصادی از موفقیتهای توسعهای و اقتصادی ریاض بهرهمند شود. همچنین ایران همچنان بین انقلابی بودن و دولت-ملت بودن دست و پنجه نرم می کند و در حالی که عربستان سعودی نفوذ زیادی در منطقه و جهان دارد میتواند به عادیسازی وضعیت ایران کمک کند.
به کانال تلگرام یورونیوز فارسی بپیوندید
این به تنهایی نشان میدهد که هر دو کشور چگونه منابع خود را در طول پنج دهه گذشته خرج کردهاند: یکی برای توسعه و روابط بین المللی پر جنب و جوش و دیگری برای شبه نظامیان و انکار قابل قبول. به همین دلیل است که یک کشور در میان ۲۰ اقتصاد بزرگ جهان است و دیگری عضو گروه ۲۰ نیست.