«نه غزه، نه لبنان» ناسیونالیسم ایرانی و مساله فلسطین

در جریان دور اخیر جنگ اسرائیل و غزه و همزمان ناآرامی در کرانه باختری، رسانههای «مستقل» از حکومت و شبکههای مجازی بار دیگر محلی برای ابراز نارضایتی بخش عظیمی از ایرانیان ناراضی از رویکرد جمهوری اسلامی در قبال چالش اسرائیل و فلسطین بودند. نویسندگان، کارشناسان، کنشگران و کاربران ناراضی، با برشمردن مشکلات پرشمار زندگی عادی در یک ایران بحرانزده، رویه سازشناپذیر جمهوری اسلامی علیه اسرائیل و کمکهای مالی چهار دهه گذشته تهران به گروههای فلسطینی را علت ناتوانی از تامین واکسن کرونا گرفته تا قطع برق در پایتخت توصیف کردند.
در زمانی که جامعه جهانی برای جلوگیری از بروز دوباره فاجعه در نوار غزه و ممانعت از بالا گرفتن بحران در کرانه باختری و حتی شهرهای اسرائیلی ۱۹۴۸ بسیج شده بود، نویسندگان، کارشناسان، کنشگران و کاربران پرشمار ایرانی در داخل و خارج از کشور از «به ما ربطی ندارد» تا «اسرائیل باید اینها را از بین ببرد»، موضعی در نوسان داشتند.
این البته نخستین بار نیست و آخرین بار هم نخواهد بود که ایرانیان ناراضی از حکمرانی جمهوری اسلامی و احتمالا ناتوان از دگرگونی، خشم خود را نسبت به عاملان شوربختی «ایران و ایرانی» در نوار غزه و جنوب لبنان حواله میکنند. دستکم از سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) و در جریان راهپیمایی روز قدس جنبش سبز، این نارضایتی در ابعاد وسیع و در شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» شهرنشینان (مشهور به طبقه متوسط) پایتخت نمود پیدا کرد. این شعار البته در سالهای بعد در اعتراضات دیگر ناراضیان، از طلا و دلار فروشان در بازار تهران در زمستان ۱۳۹۲ گرفته تا اعتراضات دی ۱۳۹۵ و آبان ۱۳۹۸ در شهرستانهای کوچک تکرار شد. حضور پررنگ و پر سر و صدای جمهوری اسلامی در بحرانهای متاخر منطقهای، از عراق و سوریه تا یمن، احساس پایمال شدن حقوق ایرانیان برای دخالت در امور اعراب را در میان شهروندان ناراضی تشدید کرد.
مخالفت بنیادین با درگیر شدن ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی در ماجرای اسرائیل و فلسطین را البته میتوان در چارچوب (کانتکست) دیگری دید و فهمید. حکومت جمهوری اسلامی در بیش از چهار دهه گذشته یکی از دو فاکتور سازنده دولت-ملت ایران و نماینده رسمی مفهوم «منافع ملی» کشور بوده است. حکومت اسلامی از بدو تولد، مذهب را در جایگاه ایدئولوژی جایگزین ناسیونالیسم «آریا مهری» و باستانگرای رژیم سابق کرد. ایدئولوژی رژیم جدید با زبان و ادبیات تازه و عمدتا حوزوی و وامدار فرهنگ و تمدن عربی-اسلامی، فراتر از سرکوب ناراضیان سیاسی و فکری، مخالفتهای گستردهای را از همان سالهای نخست استقرار در بخشهای عمدهای از شهرنشینان ایران ایجاد کرد: جنگ۸ ساله، محدودیتهای وسیع علیه سبک زندگی غربی از قبیل جداسازی جنسیتی، حجاب اجباری، محدودیت پوشش و ممنوعیت نوشیدنیهای الکلی و قطع ارتباط با صنعت فرهنگی جهان خارج، عمدتا با همین زبان و ادبیات جدید توجیه و اجرایی میشد. این رویه که با فراز و نشیبهایی تاکنون ادامه دارد، خیل فزاینده شهرنشینان را بنا به تعریف، به واکنش آشکار و نهان در برابر ایدئولوژی اسلامی واداشته است.
از سوی دیگر، تحریمهای بلندمدت اقتصادی-که در دو دهه اخیر عمدتا ناشی از برنامه هستهای ایران بودهاند- در کنار توزیع ناعادلانه ثروت و ظهور همزمان «طبقه» جدید بوروکراتها و سرمایهداران بزرگ وابسته به ساختار، باعث ایجاد نارضایتی گسترده در بخشهای بزرگی از جامعه ایران شده است.
به این ترتیب است که حکومت اسلامگرای ایران، که از سوی رقبای منطقهای به ناسیونالیسم و تلاش برای احیای امپراتوری صفوی و دخالت در امور «جهان عرب» برای گسترش مرزها متهم میشود، در چشم بسیاری از منتقدان از رهبران اپوزیسیون گرفته تا شهروندان عادی، یک رژیم اسلامی است که منافع ملت را قربانی آرمانهای امت میکند.
مساله فلسطین که از سالهای پیش از انقلاب و برای بسیاری از مخالفان شاه به یک مساله کلیدی بدل شده بود، این بار در کنار ایدئولوژی نظام جدید و تمام کارکردهایش زیر سوال رفت.
«ولایت عزرائیل»
بحران ۷۰ ساله فلسطین و اسرائیل، که زمانی از آن بهعنوان جنگ اعراب و اسرائیل یاد میشد از همان سال ۱۹۴۸ یکی از دغدغههای جدی روشنفکران و «سیاسیون» ایران بود. شاید کتاب سفر به ولایت عزرائیل جلال آل احمد، یکی از نخستین و شسته رفته ترین نمودهای این دلمشغولی باشد.
آل احمد در این کتاب، که بخش عمده آن در سال۱۹۶۳ و به شکل یک سفرنامه به اسرائیل نوشته شده، توضیح میدهد که چگونه او و همقطارانش بهویژه در گروه انشعابیون خلیل ملکی از حزب توده، اسرائیل و کیبوتصهای (آبادیهای اشتراکی یهودنشین) دولت نوظهور را جایگزین اتحاد جماهیر شوروی و کالخوزهای (مزارع اشتراکی) سوسیالیستی کردند و شیفته تجربه اسرائیل شدند. اینکه چگونه یک دولت غیرعرب مدرن در منطقه، جلوی زیاده روی حاکمان و شیوخ مرتجع و «ایرانستیز» «حکومتهای عهد دقیانوس عرب» را گرفته است. و از همه مهمتر اینکه این دولت نوین شرقی، فنآوری غرب را در شرق عقبمانده توسعه میدهد و یک دولت، «ولایت»، مدرن را در منطقهای استعماری و عقبافتاده، بنا مینهد.
این شیفتگی البته با جنگ ۶ روز اعراب و اسرائیل در ۱۹۶۷ پایان مییابد. بسیاری از روشنفکران و مخالفان شاه، به تاسی از بلوک شرق و متحدان «انقلابی »جهانی، به دشمنان اسرائیل بدل میشوند. سازمانهای چریکی عمده ایران، مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق و همچنین گروههای کوچکتر آموزشهای رزمی را در اردوگاههای فتح و جبهه خلق فرامیگیرند. بخشی از متون تئوریک و آموزشی چپ انقلابی ایران، در شرایط سانسور دهه چهل و پنجاه شمسی چاپ الخلیل است.
مخالفت اسلامگرایان سنتیتر، بهویژه روحالله موسوی خمینی در سالهای پیش از ۱۹۶۷ با اسرائیل، دولتی که شاه آن را به رسمیت شناخته، آنچنان حاد و «آنتاگونیستی» نبود. آیتالله خمینی در سخنرانی معروف خود علیه قانون معافیت کنسولی شهروندان آمریکایی در ایران در سال ۱۳۴۴، انتقاد از رابطه دولت وقت ایران و اسرائیل را به ترخیص بدون گمرک کالاهای اسرائیلی در ایران فرو میکاهد و میگوید: «اسرائیل هم از آمریکا است.» اما پس از اشغال بیتالمقدس، ضدیت با اسرائیل یکی از شعارهای اصلی مخالفان اسلامگرای شاه شد.
«راه قدس از کربلا میگذرد»
یاسر عرفات، بنیانگذار و دبیرکل سازمان آزادیبخش فلسطین اولین «رهبر» خارجی بود که پس از انقلاب به ایران سفر کرد. آیتالله خمینی در همان روزهای نخست پیروزی انقلاب و حتی پیش از تشکیل جمهوری اسلامی علنا اعلام کرد که ایران با اسرائیل در حال جنگ است. حمایت تمام و کمال ایران انقلابی از آرمان فلسطین، یک سال پس از امضای قرارداد کمپ دیوید و شناسایی اسرائیل از سوی مصر بزرگترین و قدرتمندترین دشمن تا آن روز دولت یهود آغاز شد.
در سالهای بعد، داستان برادری عرفات و صدام حسین و حمایت ابو عمار از دولت بعث عراق در جریان جنگ ۸ ساله برای ایرانیان آشنا است.
با این همه ضدیت با اسرائیل و تلاش برای تشکیل کشور مستقل فلسطینی مانع از مخالفت بنیانگذار جمهوری اسلامی با اعزام نیرو به جنوب لبنان در سال ۱۹۸۲، پس از آزادی خرمشهر نشد. بهعلاوه، آنگونه که بسیاری از منابع مستقل و اسرائیلی میگویند، ایران در سالهای جنگ مقادیر قابل توجهی سلاح از «دشمن صهیونیستی» خرید تا دست بالا را در جنگ با دولت عرب مسلمان متخاصم داشته باشد. ادعایی که البته قاطعانه از سوی جمهوری اسلامی رد شده است.
«نه غزه، نه لبنان»
جمهوری اسلامی در طول ۴ دهه گذشته ضدیت با اسرائیل را بهعنوان یکی از اصول سیاست بینالمللی خود تعریف و در سطح جهانی با همین رویکرد ایفای نقش کرده است. ورود به رقابتهای انتخاباتی فرانسه در دهه ۱۹۹۰ با ماجرای آزادی گروگانهای فرانسوی در جنوب لبنان و چانهزنی البته بیحاصل با ایالات متحده در دوران جورج بوش پدر بر سر ماجرایی مشابه، احتمالا جدیتری نمونهها از تلاش برای بهرهبرداری از این رویه است.
در سالهای بعد و زمانی که کشورهای عرب در گسترش آشکار و نهان ارتباط با اسرائیل گوی سبقت را از یکدیگر میربودند و ایران از میادین ورزشی گرفته تا مجامع جهانی بهدلیل ضدیت با اسرائیل و حمایت از فلسطین هزینه میداد، انتقادها از این رویه بالا گرفت.
بخش بزرگی از ناراضیان و مخالفان حکومت جدید، چه چپ و چه راست، و بهویژه از دهه ۱۹۹۰ (۱۳۷۰ شمسی) با توجه به تجربه جنگ ۸ ساله، مقابله با جمهوری اسلامی را در تمام ابعاد ایدئولوژیک و کارکردی آن در دستور کار قرار دادند. مخالفت با رویکرد منطقهای حکومت اسلامی و اسرائیل ستیزی آن به یکی از نمودهای جدی بسیاری از مخالفان و منتقدان بدل شد. بازگشت به ناسیونالیسم ایران گرا در برابر ملیگرایی اسلامی حکومت مذهبی و رویارویی با نمودهای ایدئولوژیک و ادبیات جمهوری اسلامی، وجه ممیزه بخشهای بزرگی از اپوزیسیون خارج و داخل نظام به نظر میرسد.
جناح اصلاحطلب و بعدها اعتدالی اصلاحطلب جمهوری اسلامی تلاش کرد تا در راستای نرمالیزه کردن حکومت اسلامی، رویه اسرائیل ستیزانه را هم تلطیف کند. هاشمی رفسنجانی که پس از دور نخست انتخابات سال ۱۳۸۴ بهعنوان پدر معنوی و بنیانگذار جریان اصلاحات معرفی شد، صراحتا گفته بود که مساله فلسطین و اسرائیل، مساله اعراب است و اگر آنها روزی از ما کمک بخواهند، به آنها کمک خواهیم کرد.
با این همه برنامه هستهای ایران و برجسته شدن شعارهای نظیر محو اسرائیل از نقشه و انکار هولوکاست در نخستین سالهای ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، رویارویی ایران و اسرائیل را بار دیگر تشدید کرد. از آن پس، اسرائیل تحت حاکمیت نتانیاهو، با هدف متوقف کردن ایران حتی از ترور دانشمندان و کارکنان برجسته هستهای و حمله به تاسیسات اتمی جمهوری اسلامی ابایی ندارد.
نارضایتی از عملکرد نهاد دولت در سالهای اخیر در سراسر جهان و بهویژه در آمریکا و اروپا، خود را در قالب شورشها و جنبشهای «تودهای» سیاسی-اجتماعی نشان داده و میدهد. سیاستهای ایدئولوژیک محور دولتها، نخستین و دم دستترین هدف مشروع معترضانی است که به دنبال امحای عامل و عاملان ناخوشوقتی خود میگردند.
امیربهنام معصوی دانشآموخته حقوق، علوم سیاسی و اسلام شناسی