«جنگ و مهاجرت روی چه کسانی بیشترین تأثیر را میگذارد؟ پاسخ این سوال کودکان است، بخصوص آنها که هنوز به دنیا نیامدهاند.» گزارش یورونیوز را ببینید.
غزاله بحیرایی، هنرمند ایرانی مقیم فرانسه، در آخرین نمایشگاه خود مقولهٔ مهاجران و پناهجویان پرداخته است؛ یعنی آنچه به اعتقاد وی، بیش از هرچیز دیگری، بر زندگی امروز خودش تأثیر داشته است.
خانم بحیرایی که تجربهٔ حضور در چند نمایشگاه موفقِ گروهی و انفرادی را در کارنامه دارد از تکنیکهای متنوعی برای ارائه آثارش بهره میبرد، تکنیکهایی نظیر عکاسی، طراحی با سیاهقلم، کُلاژ، چاپ روی بافت و پلاستیک و ساخت آثار ترکیبی و حجم با اشیای مختلف. او این تکنیکهای ساده را با مهارت به کار میگیرد تا معنایی ژرف را به مخاطبش منتقل کند؛ معنایی که بازدیدکنندگان آثارش آن را با احساسی قوی در وجود خود تجربه میکنند.
هجرت؛ نقطهٔ آغاز دوباره
این هنرمند جوان ایرانی که خود چند سال پیش به فرانسه مهاجرت کرده است دربارهٔ انگیزهٔ این نمایشگاه که بیسرزمین (sans terre) نام گرفته میگوید:«سعی میکنم همان چیزی را کار کنم که آن را زندگی میکنم. لااقل چیزی که آن را لمس کردهام. برای هنرمند معمولا چنین است.»
او معتقد است که تجربهٔ مهاجرت، در مجموع دشوار و پیچیده بوده است. ندانستن زبان بیگانه و آشنا نبودن با جغرافیای جدید او را مدتها سردرگم کرده است. دیدن چادرهای اقامت پناهجویان در شهر محل اقامتش در فرانسه او را به فکر فرو برده و به واکنش هنرمندانه واداشته است که حاصل آن یک مجموعه عکس و بعد طراحی سیاه قلم از این چادرهاست.
کودکان؛ نخستین قربانیان جنگ و مهاجرت
خانم بحیرایی که خود در سال پایانی جنگ ایران و عراق به دنیا آمده، میگوید که اندکی بعد ذهنش درگیر این نکته شده که «جنگ و مهاجرت بیشترین تأثیر را روی چه کسانی و چه چیزهایی» میگذارد. و همزمان با بارداری خودش، به این فکر میکند که پاسخ این سوال «کودکان» و بخصوص «بچههایی هستند که هنوز به دنیا نیامدهاند».
او که برای آموزش کودکان افغان مدتی در تهران با یک سازمان غیرانتفاعی همکاری کرده میگوید که از آنجا که اکثر شاگردانش پیش از وی مهاجرت کرده بودند پیوسته دغدغهٔ این مهاجران کوچک و خانوادهشان را داشته است.
خانم بحیرایی سپس مجموعهٔ لباسبچههایی را که طراحی کرده، روی طنابی در جنگل، و در کنار رود آویزان میکند؛ اینستالیشنی که میخواهد تقابل «آرامش طبیعت و دهشت جنگ» را نمایش دهد.
نمادهایی آشنا برای دردی غریب
این هنرمند جوان که در رشتهٔ نقاشی دانشگاه هنر و معماری تهران تحصیل کرده، معتقد است که عناصر و نمادهای کارش بسیار مشخص بودهاند تا حدی که ممکن است دمدستی به نظر بیایند. تصویر کرگدن از نمایشنامهٔ اوژن یونسکو میآید، حیوانی پوستکلفت که پیوسته پوست میاندازد و به محیط جدید خو میکند. و ماهی از داستان ماهی سیاه کوچولو اثر صمد بهرنگی.
خانم بحیرایی که اینک خود مهاجری است در آغاز چهارمین دههٔ زندگی، میافزاید: «ماهی نماد مهاجرانی بود که میخواهند گذشته را رها کنند و دنبال چیز جدید بروند. درست است که جنگ و اجباری در رفتن هست. اما در عمل همه چیز را میگذاری که بروی و به هر حال یک زندگی جدید را کشف کنی. پرندهٔ صلح و چمدان نیز نمادهای جهانی مهاجرت اند.»
آثاری ظریف با تأثیری قدرتمند؛ واکنش بازدیدکنندگان
یک بازدیدکنندهٔ فرانسوی که خود نیز سابقهٔ کار با پناهجویان را دارد دربارهٔ این نمایشگاه میگوید: «از نگاه اول شگفتزده شدم. بعد که در تابلوها دقیق شدم بیشتر بر من تأثیر گذاشت. خودم عکاس هستم. و روی مهاجران و پناهجویان کار میکنم. متوجه شدم که این آثار در عین ظریف بودن قدرتمند اند. تأثیر زیادی بر من گذاشتند. ایدهٔ استفاده از کاغذ پوستی (کالک) در شماری از آثار، خیلی خوب است، چون مخاطب ناگزیر میشود به اثر نزدیک شود تا بفهمد در آن چه میگذرد.»
قدرت هنر و میل به زیستن در صلح
بازدیدکنندهٔ دیگری که یک زن سالمند است پس از بازدید از نمایشگاه بحیرایی میگوید که این نمایشگاه بر او تأثیر بسیار گذاشته و در ذهنش پرسش ایجاد کرده است. وی میگوید:«چون خودم مادر و مادربزرگ هستم از خودم میپرسم نسل آینده چه میشود، آنهم حالا همهجا جنگ هست. با نگاه به این لباسبچهها به خودم میگویم این میراثی است که برای بچههای آینده بهجا میگذاریم. آنها در حال و هوای جنگ به این دنیا میآیند و بیشک خود را به زیستن در چنین فضایی عادت میدهند و آدمهایی کاملا متفاوت خواهند بود.
این بانوی سالخورده معتقد است آثار دیگر خانم بحیرایی که به مهاجران و پناهجویان، و نیز بدرفتاریِ با انسانیت اشاره دارند نیز بسیار موثرند. او میافزاید: «این کارها میل درونی من را برای زیستن در صلح و آفرینشِ صلح تقویت میکنند. میدانم که نظامیگری در دنیا هست، اما مایلم از پیام صلح بگویم و به آدمها بگویم که میتوانند با اینوجود، در دلِ خود صلح بکارند و در سعادت زندگی کنند.»
**بیشتر بخوانید: **هنرمند ایرانی با «پایان شب سیه سپید است» به فرانسه آمد