مبارزه با تبعیض در افغانستان؛ داستان سه زن

در سال های اخیر با شدت گرفتن موج مهاجرت ها به اروپا، بسیاری از فعالین حقوق زنان و زنان فعال در عرصه های اجتماعی و فرهنگی، افغانستان را ترک کردند و به امید امنیت و زندگی بهتر به کشورهای اروپایی و آمریکایی پناهنده شدند. در این میان گروههایی از زنان فعال فرهنگی و اجتماعی، ماندن در افغانستان را بر رفتن ترجیح دادند. این زنان از کار در زمینههای آکادمیک تا حرکتهای اجتماعی و کمک برای زنان در انزوا مانده فعالیت می کنند؛ اما زندگیشان را به گفته خودشان نه براساس باورهای جامعه بلکه با الفبای خاص خود تعریف می کنند. سرگذشت سه زن بخشی از زندگی این زنان را روایت می کند.
من، نقاب ندارم
«چندی پیش، یکی از دوستان خبرنگارم از زنی سخن گفته بود که پس از کشته شدن شوهرش در انفجار تابستان سال گذشته با مشکلات مالی فراوانی دست و پنجه نرم می کرد. من با او در تماس شدم و تلاش کردم کمکی به او برسانم. چندی گذشت و من به یکی از کشورهای خارجی رفتم، خواستم بمانم اما نتوانستم از کابل دل بکنم. موقعی که بازگشتم باز آن زن با من تماس گرفت و گفت که در نبود من، سختی های فراوانی را تحمل کرده است. حرفهای او برای من جرقه و انگیزهای شد تا شرکتی بوجود بیاورم تا زنان فقیر و سرپرست خانوار در آنجا مشغول بهکار شوند.»
این ها بخشی از صحبت های سمیرا سادات است، دختری که در پایان یک عصر از سر کارش برگشته و در رستورانی مشغول چای خوردن است. گرداننده این رستوران دوست او لیلا است. سمیرا از دوازده سال پیش تا به امروز در افغانستان زندگی می کند. سبک زندگی او و بسیاری از دوستانش برای جامعه سنتی کابل سوال برانگیز است. دختری که سالهاست تنها زندگی می کند و رستوران می رود و تلاش می کند به زنان سرپرست خانوار و بی بضاعت کمک کند.
سمیرا سادات در گفتگو با یورونیوز خاطرنشان می کند: «از روز اول هم به زنانی که در شرکتم برای نظافت منزل ها شروع به کار کردند گفتم که من نقابی به چهره ندارم و قرار است با یکدیگر صادقانه کار کنیم.»
وی ادامه می دهد: «از صبح که از خواب بیدار می شوم تا وقتی که شب به خواب می روم به شرکتم فکر می کنم. به جایی که قرار است نان چند خانواده را بدهد و انتظار درآمدزایی برای خودم ندارم. بخاطر اینکه باید ابتدا این شرکت درآمدی برای زنان سرپرست خانوار باشد و نمیتوانم هزینههای زیادی برای اینکار به مشتری بدهم.»
یکی از موضوعات مهمی که طی چند ماه اخیر در رسانههای اجتماعی مورد توجه قرار گرفت؛ مشکلات کاریابی برای زنان بوده است. تقاضاهای جنسی از زنان در برابر کار در ادارات و نهادهای مختلف یکی از این چالش هاست. فعالیت سمیرا از معدود فعالیتهایی است که یک زن برای اشتغالزایی برای دیگر زنان انجام داده است.
سمیرا می گوید که هر چند بسیاری از دوستانش به کشورهای اروپایی رفته اند اما او هیچگاه نتوانست از زندگی در شهر کابل دل بکند. او می گوید: «ما ممکن است در این شهر قربانی شویم، قربانی محدودیتها و نوع نگاه جامعه، برای اینکه تغییر بیاوریم. اما این کار را میکنیم. بخاطر اینکه اگر من بروم، دوستم لیلا برود یا زنان فعال دیگر اجتماعی و فرهنگی بروند؛ پس چه کسی در این شهر بماند؟ من اگر بروم به کشورهای اروپایی، این دغدغه هیچگاه مرا رها نخواهد کرد که من میتوانستم برای جامعه خود کاری کنم اما نکردم.»
بیشتر بخوانید:
از بسیاری زنان سالم، تواناترم
آمنه عظیمی، صنف دوم مکتب (سال دوم ابتدایی) بود که بر اثر انفجار مین، یک پایش را از دست داد. آن زمان احساس کرد که تمام آرزوهای زندگیش بر باد رفته و دیگر توانی برای انجام کوچکترین امور روزمره اش را نخواهد داشت اما با تشویق های مادر و دوستانش روزنههای امید برای او ایجاد شد و دوباره به حرکت کردن ادامه داد. تحصیلاتش را به پایان رساند و در نهادهای کمک به معلولین مشغول به کار شد و به دیدگاه متفاوت از معلولیت رسید. آمنه از سرگذشت زنانی یادآوری می کند که بدون اینکه کاری کرده باشند، به مایه ننگ و شرم خانواده هایشان مبدل شده اند. زنی که پس از اولین زایمانش فلج شد و شوهرش او را از خانه بیرون کرد و به خانه پدرش فرستاد و خانه پدری هم او را در اتاقی محبوس کرد. او از دخترانی سخن می گوید که بر اثر انفجارها و انتحارها معلول شده اند و بخاطر نوع نگاه جامعه از معلولیت احساس شرم دارند.
او به این نتیجه رسید که نباید معلولین را متکی به کمک دیگران نگاه داشت و برچسب ننگ و شرم را باید از معلولیت دور کرد. آمنه تلاش کرد که زمینه های تحصیل و کار را برای معلولین بخصوص زنان بوجود آورد. به همین خاطر با کمک دوستانش که بیشترشان معلول بودند، دفتری برای کمک به انسان های معلول از جنگ بوجود آورد. این گروه پروژه های مختلفی برای توانمندسازی معلولین در شهرهای مزار شریف، هرات و بامیان انجام دادند. آنها به زنان معلول سواد میآموزندو حرفه های نظیر آشپزی، خیاطی آموزش به آنها یاد میدهند.
این گروه همچنین برنامهای رادیویی و تلویزیونی برای معلولین راه اندازی کرده است. یکی از این برنامهها با نام «قاهر قهار» ماجرای معلولی را روایت می کند که قهرمان شد تا به این وسیله به معلولین امید به زندگی و توانستن را القا کند و به جامعه نیز نشان دهد که معلولین «توانمند» هستند.
آمنه عظیمی در گفتگو با یورونیوز با یادآوری فعالیتهایش میگوید: «امروز به درک خاصی از خودم رسیدهام. به کشورهای مختلف سفر میکنم و معلولیت مانع فعالیتهای من برای جامعه زنان نشد. من خود را از بسیاری از زنان بدون معلولیت تواناتر می بینم، بخاطر اینکه در خانه منتظر نمینشینم تا کسی برایم کاری کند.»
آمنه از اینده معلولین در افغانستان بخصوص زنان نگران است، او اضافه میکند: «روزگاری نهادهای خارجی به نهادهای حمایت از معلولین کمک مالی میکرد اما در چند سال اخیر این کمکها به شدت کاهش یافته است. در حالیکه با هر انتحار و انفجار بر تعداد معلولین اضافه می شود.»
افغانستان تسهیلات لازم برای تردد و آمد و رفت معلولین ندارد. آمنه یک بار پای مصنوعی خود را در مسیر کوچههای ناهموار شهر از دست داد. اما او ماندن در افغانستان را با تمام مشکلاتی که هر روز با آن مواجه است به زندگی در کشورهای دیگر ترجیح می دهد.
تبعیض ها مرا قوی تر کرد
در یک و نیم دهه اخیر، حضور گسترده در هیاتهای علمی دانشگاه های افغانستان فضای جدیدی از ترکیب جنسیتی را در جامعه علمی این کشور پیپد آورده و نگاه متفاوتی نسبت به زنان و موقعیت های آنان ایجاد کرده است.
ذکیه عادلی، دکترای علوم سیاسی که در نهادهای آکادمیک مشغول به تدریس و فعالیت های مدیریتی است، یکی از این زنان است. او که در خارج از کشور تحصیلات عالی را به پایان رساند، هر روز با تبعیضهایی روبرو میشد که بر جامعه مهاجران تحمیل میشود. مانند فرصتهایی که هیچگاه مهاجران نمیتوانستند با همه تواناییهای دانشی و مهاری خود به دست آورند. این شرایط او را بر بازگشت به افغانستان مصمم کرد. به این ترتیب او از شش سال پیش به این سو به این امید که از اندوخته های علمی خود برای ارتقای جامعه افغانستان و بهبود وضع زنان استفاده کند، به افغانستان بازگشت.
ذکیه به یورونیوز می گوید: «وقتی به افغانستان آمدم، متوجه شدم که زنان در عرصه های مختلف اجتماعی فعالیت می کنند اما به دلیل ضعف دانش علمی، کارهای آنها در حد فعالیت های سطحی و کوتاه مدت باقی می ماند.»
همین چالش ها به گفته ذکیه برای او منشا حرکت شد تا در راه آموزش و ارائه دانش تخصصی در جامعه زنان افغانستان تلاش کند. به گفته وی، «وقتی زنان در حوزههای مختلف کاری، دانش تخصصی داشته باشند، تبعیضهای جنسیتی نیز در جامعه کمرنگ خواهد شد.»
او در دوره تدریس با سه گروه از دختران علاقمند به دانشگاه مواجه شد، گروه اول دخترانی که به دلیل مشکلات اقتصادی قادر به پرداخت هزینه تحصیل نبودند و خانواده هایشان اجازه نمیدادند که در بیرون از خانه مشغول به کار شوند و مجبور می شدند از تحصیل در دانشگاه انصراف بدهند. گروه دوم دخترانی که با انگیزه یادگیری وارد دانشگاه شدند و به دنبال ظرفیت سازی برای خود و زنان دیگر بودند و گروه سوم دخترانی که نه براساس علاقمندی به آموختن بلکه برای رهایی از قیودات خانوادگی و فشار سنتها، در دانشگاه احساس آزادی میکردند.
باور همگانی در جامعه افغانستان بر این است که «علوم سیاسی» یک «رشته مردانه» و صحبت از سیاست «حوزه ای مردانه» محسوب می شود اما در زندگی تحصیلی «ذکیه عادلی» چنین باوری معنا ندارد. او میگوید که نمی توان رشتهها را تقسیم جنسیتی کرد، همان طور که پرستاری فقط مختص زنان نیست، علوم سیاسی را هم نمی توان یک رشته مردانه دانست.