واقعیت این است که تلقی سیاستمداران آمریکایی از مفهوم «یاغی» با مفهموم «دشمن» یکی نیست. حال سوال اینجاست که «یاغی» از نگاه سیاستمداران آمریکایی چه معنایی دارد؟
سیاستمداران آمریکایی عموما ایران را رژیمی «یاغی» (Rogue) توصیف می کنند. مثلا دونالد ترامپ در نطق سالانه خود در اجلاس عمومی سازمان ملل متحد، ایران را رژیمی «یاغی» خطاب کرد. پیش از او جورج دبلیو بوش هم از همین صفت برای توصیف ایران استفاده کرده بود. در ایران اما بسیاری گمان می کنند از دیدگاه سیاستمداران آمریکایی ایران دشمن این کشور است. احتمالا این موضوع برای برخی از آمریکا ستیزان ایرانی هم خوشایند هست. بالاخره جایگاه دشمنی را تعداد کمی ازکشورها -مثل شوروی سابق در زمان جنگ سرد- درمقابل آمریکا داشته اند و «دشمنی» نشاندهنده قدرتمندی ایران در تراز با آمریکاست.
واقعیت اما این است که تلقی سیاستمداران آمریکایی از مفهوم «یاغی» با مفهموم «دشمن» یکی نیست. حال سوال اینجاست که «یاغی» از نگاه سیاستمداران آمریکایی چه معنایی دارد؟
روانشناسی سیاسی چیست؟
برای اینکه تفاوت این دو مفهوم را شرح دهیم از روانشناسی سیاسی استفاده می کنیم. روانشناسی سیاسی دانش روبه رشدی است که به واسطه اهمیت و کاربردی بودنش امروزه وارد برنامه های مطالعاتی بیشتر دستگاه های سیاستگذاری و دانشگاه ها شده و از آن برای فهم و پیشبینی پدیدههای سیاسی استفاده می شود.
روانشناسی سیاسی مطالعه پدیدههای سیاسی با بهره گیری از نظریه ها و روشهای روانشناسی است و یکی از مطالعات محوری روانشناسی سیاسی، تحلیل روانشناختی رهبران سیاسی است. اهمیت این مطالعات به ویژه در این نکته است که می توان رفتار رهبران را پیشبینی و حتی در مقاطعی دستکاری کرد. یک مورد از این دست کاریها را روانشناس سیاسی «جرالد پست» انجام داد. او با مطالعه روانشناسی انورسادات رئیس جمهور مصر _و _مناخم بگین،نخست وزیر اسرائیل در جریان مذاکرات پیمان کمپ دیوید به مقامات آمریکایی که میانجی مذاکرات بودند مشاورههایی ارائه داد و مقامات مذاکرده کننده با احاطه بر ویژگیهای شخصیتی و روانی دو رهبر و بهره گیری از این تحلیلهای روانشناسی موفق شدند روند مذاکرات را مدیریت کنند و به نتیجه برسانند.
یکی از روانشناسان سیاسی که درخصوص تصویر کشورها در ذهن مقامات آمریکایی تحقیقات مفصلی انجام داده است مارتا کاتم، استاد روانشناسی سیاسی دانشگاه ایالتی واشنگتن است. کاتم با مطالعه روانشناسی رهبران آمریکا به طبقه بندی تصاویر ذهنی این رهبران از دنیای پیرامون و کشورهای دیگر پرداخته است. مطالعات او بر پایه نظریات روانشناسی شناختی و روانشناسی اجتماعی استوار است.
بر این اساس که مغز انسان در هر ثانیه با حجم زیادی از داده مواجه است و ناچار است این دادهها را پردازش کند. از آنجا که پردازش این حجم بزرگ از اطلاعات ممکن نیست؛ بنابراین مغز بخش مرتبط و مهم اطلاعات را نگهداری و طبقه بندی می کند و اطلاعاتی که نامربوط یا بیاهمیت ارزیابی کند را نادیده می گیرد یا رد می کند. اطلاعات برای نگهداری و بازیابی وارد طبقههای شناختی در مغز می شود و هر طبقه حاوی اساسیترین اطلاعات در مورد جهان هستی است. مثلا انسان به محض دیدن موجودی که پر دارد و پرواز می کند آن را در طبقه مربوط به پرنده در ذهن قرار می دهد. همچنین پس از شکل گیری یک طبقه، ذهن در مقابل تغیبرات در آن مقاومت می کند. به عبارتی وقتی تصویری از یک چیز در ذهن شکل گرفت به سادگی نمی توان آن تصویر را تغییرداد. تمام این فرایند برای فهمیدن جهان پیرامون و معنی بخشی به آن است. این طبقه بندی ها در روابط بین الملل تصویر (Image) خوانده می شود. کاتم بر اساس مطالعاتش استدلال می کند که مقامات آمریکایی جهان پیرامون خود و کشورهای دیگر را بر اساس هفت تصویر شناسایی می کنند. این تصاویر عبارتند از: «متحد»، «مستعمره»، «رو به زوال»، «بربر»، «یاغی»، «دشمن» و «امپریالیست».
هر تصویر شامل اطلاعات شناختی از کشور دیگر در این زمینه ها میشود: فرهنگ، توانایی (نظامی، اقتصادی)، تعداد تصمیم گیرندگان (افراد کم یا گروههای زیاد)، و نیات آن کشور. در نهایت بر اساس این اطلاعات کشور مورد ارزیابی به عنوان تهدید یا فرصت شناخته و سیاست متناسب تدوین میشود. این تصاویرعموما از قبل در ذهن افراد (در اینجا سیاستمداران آمریکا) شکل گرفته و افراد در مواجهه با موقعیتها تنها از تصاویر و طرح وارههای قبلا ساخته شده برای قضاوت و تصمیمگیری استفاده میکنند.
روانشناسی سیاسی در مورد تصویر سیاستمداران آمریکایی از ایران چه می گوید؟
با این اطلاعات به مقایسه «تصویر یاغی» که تصویر ایران نزد مقامات آمریکایی است و «تصویر دشمن» می پردازیم. از نظر سیاستمداران آمریکایی «دشمن» بلحاظ فرهنگی در موقعیت برابر قرار دارد. مثلا شوروی به عنوان دشمن ایالات متحده از نظام سوسیالیستی که نظریهای در مقابل کاپیتالیسم تلقی می شد بهره مند بود. دارای شعر و موسیقی، تئاتر، ادبیات و جلوههای دیگر فرهنگی بود که گرچه متفاوت از نوع آمریکاییاش به حساب میآمد اما در نهایت به عنوان فرهنگی برابر و نه فرادست یا فرودست تلقی میشد.
در حالی که «یاغی» فاقد فرهنگی برابر است و از این منظر فرودست به حساب می آید. از نظر قدرت (در زمینههای مختلف به ویژه اقتصاد و توانایی نظامی) «دشمن» برابر است در حالیکه «یاغی» در جایگاه پایین تر و فرودست شناخته می شود. این دو تفاوت عمده کشوری یاغی در قیاس با کشوری است که دشمن شناخته می شود.
بر اساس مطالعات کاتم، از نظر مقامات آمریکایی «یاغی» و «دشمن» هر دو نیات شری دارند، تعداد محدودی افراد خودکامه آنها را اداره می کنند و هر دو تهدید به حساب می آیند. سیاستگذاری در مقابل یاغی و دشمن تفاوت دارد. سیاستی که مقامات آمریکایی در مقابل «دشمن» به شکل تاریخی به کار گرفتهاند «سد نفوذ» بوده برای اینکه از شر او در امان بمانند؛ اما «یاغی» توانایی ایجاد آسیب جدی به آمریکا را ندارد بلکه مانند کودک گستاخی است که زبان زور را بهتر می فهمد. بنابراین باید به او با زبان زور درس یاد داد و تنبیهش کرد.
کاتم در کتاب مرجع خود «مقدمه ای بر روانشناسی سیاسی» به نوشته آنتونی لیک، مشاور امنیت ملی آمریکا به عنوان مثال اشاره می کند: «سیاست ما باید با حکومتهای یاغی و چموش مواجه شود. حکومتهایی که می خواهند بیرون از خانواده ملتها باقی بمانند اما همچنان به ارزشهای بنیادین آن حمله کنند. تعداد کمی حکومتهای ارتجاعی هستند: کوبا، کره شمالی، ایران، عراق و لیبی. این ها اکنون فاقد امکانات یک ابرقدرتند تا آنها را توانمند سازد که نظم دموکراتیک اطرفشان را تهدید کنند. با این حال، رفتارشان اغلب پرخاشگرانه و مبارزه طلبانه است. این ها خصوصیات مشترکی دارند. دستهایی بر آنها حکمرانی می کنند که به واسطه زور، قدرت را در اختیار دارند. این ملت ها ناتوانی مزمنی برای مشارکت به شکل سازنده با دنیای خارج نمایش می دهند.»
در میان کلمات لیک میتوان تصویر ذهنی او از «یاغی» را مشاهده کرد و این تصویر در میان مقامات دیگر آمریکایی هم عمومیت دارد. مثلا جورج بوش در نطق معروف خود در خصوص «محور شرارت» از تعابیر مشابهی برای توصیف این محور استفاده کرد.
شاید از این دریچه است که در طول دوران اوباما، نشستن آمریکا بر سر میز مذاکره با ایران و نگاه به ایران از جایگاهی برابر برای به سرانجام رساندن برجام به چالش کشیدن جدی این تصویر یاغی از ایران بود. اکنون ترامپ با همان تصویر سابق یاغی به سراغ ایران بازگشته است.
به کانال تلگرام یورونیوز فارسی بپیوندید
بیشتر بخوانید:
پیامدهای تصمیم ترامپ برای خروج از برجام بر روابط بینالمللی آمریکا
ظریف اظهارات ترامپ در سازمان ملل را «سخیف، شعاری و بی محتوا» ارزیابی کرد
ترامپ در نطق خود درمجمع عمومی سازمان ملل تمام عناصر مرتبط با تصویر «یاغی» در ارتباط با ایران را عرضه کرد. او با اشاره به بودجه ۷۰۰ میلیارد دلاری آمریکا و توان اقتصادی و نظامی بالای این کشور و با اطلاع از توانایی اقتصادی و نظامی بسیار پایینتر ایران و همزمان با اشاره به تعداد کمی افراد «خودکامه» که از نظرش فرهنگی فرودست دارند و کنترل ایران را به دست گرفتهاند ایران را «یاغی» توصیف کرد.
پیامدهای «یاغی» محسوب کردن ایران از سوی ایالات متحده
تصویر یاغی از ایران در ذهن مقامات آمریکایی به خصوص ترامپ پیامدهایی دارد که می توان آنها را درقالب تمایل کمترآمریکا به مذاکره با ایران دانست. ترامپ به جای مذاکره با ایران برای حل اختلاف نظرها بیشتر مایل به اتخاذ سیاستهای تنبیهی -حتی یکجانبه- است. در این راستا، اعضای تیم جدید سیاست خارجی و امنیتی آمریکا از جمله «جان بولتون» در سمت مشاور امنیت ملی و مایک پامپئو در سمت وزیر خارجه هم تمایل کمتری به مذاکره و توافق با ایران و تمایل بیشتر به تحریم و تنبیه ایران دارند.
در اینجا اما توجه به چند نکته درمطالعه رفتار رهبران اهمیت دارد. اول اینکه تنها تصاویر ذهنی رهبر یک کشورتعیین کننده رفتار آن کشور در محیط داخلی و بین الملل نیست. علاوه بر تصاویر ذهنی، ویژگیهای روانی و شخصیتی رهبران هم اهمیت دارد. ازجمله این ویژگی ها اعتماد به نفس، سطح پیچیدگی شناختی (توانایی افتراق در محیط)، میزان کنترل بر محیط، میزان نیاز به قدرت، تمرکز بر انجام کار یا ساختن روابط، بی اعتمادی به دیگران، و قوم محوری شکل دهنده تصمیمات و رفتار رهبران هستند. دیگر اینکه تجربه رهبر و میزان اتکای او به مشاوران ومقامات عالی رتبه و قدرت این مقامات در نظام بوروکراتیک یکی دیگر از فاکتورهای مهم تعیین کننده رفتار رهبران و کشورهاست. به عنوان مثال تفاوت دیدگاههای وزیر دفاع آمریکا ژنرال ماتیس به عنوان کارشناسی خبره از سویی و حلقه ترامپ از سوی دیگر منجر به عقب نشینی موقت ترامپ از تهدید به موشک پرانی به سوریه شد. در این موقعیت – شاید موقتا – پنتاگون بر رفتار کاخ سفید اثر گذاشت.
علاوه بر موارد گفته شده عوامل دیگری همچون نهادهای سیاسی و غیر سیاسی هم شکل و جهت رفتار رهبران را مشخص و این رفتارها را محدود می کنند. مثلا در آمریکا کنگره، لابیهای مختلف و گروههای فشار، رسانه ها، و افکار عمومی از جمله این عوامل تعیبن کننده اند و با در نظر گرفتن مجموعه اینهاست که می توان تخمینهای درستتری در مورد سناریوهای محتمل در رفتار سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران داشت که البته این خود موضوع مقاله ای مستقل است.
محمد قائدی، روانشناس سیاسی، پژوهشگر و مدرس دانشگاه ایالتی واشنگتن