رمان تازه ای از مسعود کیمیایی، کارگردان سرشناس سینمای ایران با عنوان «سرودهای مخالف ارکستر بزرگ ندارد» در سه جلد به وسیله نشر اختران در تهران منتشر شده است.
در مراسم رونمایی این رمان که روز یکشنبه سیام فروردین با حضور کیمیایی و چند تن از چهرههای ادبی و سینمایی از جمله جعفر پناهی در موسسه فرهنگی مکتب تهران برگزار شد، کیمیایی در مورد علاقه اش به رمان و ادبیات گفت: “اگر قرار باشد در این جهان تکه تکه که سینما یک گوشه آن و ادبیات گوشه دیگر از آن را نشان میدهد؛ سخن بگویم میتوان گفت که ادبیات دنیای دیگری است.”
کیمیایی دربارۀ تفاوت سینما و ادبیات گفت: “ادبیات با تمام پیچ و خمهای فکری انسان ارتباط برقرار میکند؛ وقتی به نوشتن روی میآورید هرچه زندگی بر شما روا داشته بر نوشتنتان روا میدارید. وقتی برای سینما مینویسید موضوعات مختلف جاری و روزمره در آن جریان دارد اما ادبیات همین طور که پر از توقع است، همینطور هم نویسنده در این پیچ و خمها و مستعمل شدن واژهها گرفتار میشود.”
کیمیایی همچنین در مورد اهمیت زبان در ادبیات گفت: “مساله زبان در ادبیات مهم است. نویسنده باید بتواند در این هجوم زبان از گله رمنده واژهها بیرون بیاید و زبانی برای خودش پیدا کند.
«سرودهای مخالف، ارکستر بزرگ ندارند» سومین رمان کیمیایی است که بعد از رمان های «جسدهای شیشهای» و «حسد» منتشر شده است.
در بخشی از رمان «سرودهای مخالف ارکستر بزرگ ندارد» آمده است: “وضعیت خانه عادی نبود. کوچه خلوتترین و پرنفسترین بود. انگار خیری را پنهان کرده و خبری خوش را در سینه دارد. این خبر روح داشت. اهالی کوچه و میدانگاهی و محلههای دورتر پی برده بودند که هیچ رازی آن پدر و مادر و این دو برادر ندارند جز اندوهی از گم شدن دختر کوچکشان. حالا حتی میشد گفت در خیابانها کشته نشده؟ زندانها را سر زدهاید؟ بیمارستانها را گشتهاید؟ اما همه میدانستند دختر زودتر از اینها به خانه نیامده. اما بهار است. بوی ماهی قرمز در تشتهای بزرگ، بوی نان تازه و نعناع و ترخون در کیسهای کوچک که به کمربند فروشنده بسته است. کوچه و محله نمیخواست این خانه سر به یقه داشته باشد و در این بهاران پشت هم، پشت در این خانه اندوهی نباشد. فرهاد و مونا هم آمده بودند. سامان راه را به سمت اطاق خودش رفت. کفشهای فرهاد و مونا پشت در بود که فضلی در را باز کرد و سرفهای کرد و دید و در را بست. شاخههای کوچکتر و بلندتر درخت، با باد در هم میشدند و گاهی از میان خودشان آسمان را پیدا میکردند.”