مانوئل دو الیویرا؛ خاموشی یک سینماگر بزرگ

مانوئل دو الیویرا؛ خاموشی یک سینماگر بزرگ
نگارش از Euronews
هم‌رسانی این مطلبنظرها
هم‌رسانی این مطلبClose Button
آگهی

به مناسبت درگذشت مانوئل دو الیویرا

پرویز جاهد

با مرگ مانوئل دو اُلیویرا، سینماگر پرتغالی در سن ۱۰۶ سالگی، سینمای جهان یکی از بزرگ‌ترین سینماگران مولف‌اش را از دست داد. فیلمسازی که در طی نه دهه از عصر صامت تا دیروز یعنی تا آخرین لحظه‌های عمرش، در سینما فعال بود و با ساختن بیش از سی فیلم بلند داستانی و چندین فیلم کوتاه و مستند، جایگاه مهم و تعیین کننده‌ای را در تاریخ سینما به خود اختصاص داده است. الیویرا بعد از ژرژ ابوت در میان فیلمسازان جهان، بیشترین عمر را کرده بود.

مانوئل دو الیویرا در سال ۱۹۰۸ در بندر پورتو که دومین شهر بزرگ پرتغال (بعد از لیسبون) است، در خانواده‌ای متمول و صنعتگر به دنیا آمد. پدرش صاحب کارخانۀ تولید لامپ‌های برق بود. او ابتدا به ورزش و اتومبیل سواری علاقه نشان داد و پس از آن به ساختن فیلم رو آورد. نخستین فیلم او، فیلم مستندی به نام کارگران روی رودخانه دورو بود که در سال ۱۹۳۱ و در دورانی ساخت که سینما هنوز زبان باز نکرده بود. فیلمی که او آن را تحت تاثیر فیلم‌های مستند معروف آن دوران که درباره شهر‌ها ساخته می‌شد (مثل برلین، سمفونی یک شهر وال‌تر روتمن و مردی با دوربین فیلمبرداری اثر ژیگا ورتوف)، درباره زادگاهش پورتو ساخت. این فیلم در کنگره منتقدان لیسبون به نمایش درآمد اما با برخورد سرد آن‌ها مواجه شد. با این حال افرادی چون لوئیجی پیراندللو (نمایشنامه نویس بزرگ ایتالیایی) که در این کنگره حضور داشت، به تحسین آن پرداختند. پس از آن الیویرا به ساختن فیلم‌های مستند کوتاه درباره موضوع‌های مختلف از جمله پرتره‌های هنرمندان و شهر‌ها پرداخت تا اینکه پس از ۱۵ سال موفق شد که نخستین فیلم بلند داستانی‌اش با عنوان آنیکی بوبو را در سال ۱۹۴۲ بسازد. فیلمی نئورئالیستی دربارۀ کودکان فقیر و زاغه نشین پورتو که یک شکست تجاری و هنری محض برای او بود. به گفته الیویرا، او به خاطر اینکه در این فیلم، کودکان فقیر را نشان داد که برای بقا و امرار معاش دروغ می‌گویند و دست به دزدی و تقلب می‌زنند، مورد انتقاد منتقدان قرار گرفت.

شکست این فیلم، الیویرا را از ادامۀ کار فیلمسازی دلسرد کرد و او به کارهای دیگر مثل شرکت در مسابقات اتومبیل رانی پرداخت. به علاوه سانسور شدید سیاسی حاکم بر پرتغال در دوران حکومت فاشیستی آنتونیو سالازار، مانع بزرگی در برابر فیلمسازان و هنرمندانی چون الیویرا بود. سانسوری که از دهه سی تا پایان دهه هفتاد و مرگ سالازار در پرتغال حاکم بود.
الیویرا پس از چند سال دوری از سینما در سال ۱۹۶۳ با ساخت فیلم مستند داستانی مناسک بهار توانست توجه منتقدان را جلب کرده و خود را به عنوان سینماگری خلاق و آگاه به جامعه سینمایی پرتغال معرفی کند. فیلم بعدی او با عنوان شکار، مورد مخالفت دستگاه سانسور حکومت سالازار قرار گرفت و الیویرا به خاطر آن دستگیر و مدت ده روز زندانی شد. در نتیجه او مجبور شد پایان این فیلم را تغییر داده و به صورت پایان خوش درآورد.

دهۀ هفتاد شاهد چرخشی در سبک سینمایی الیویرا بود و او با جدا شدن از سبک نئورئالیستی و تصویر کردن زندگی طبقه کارگر و محرومان جامعه، به ملودرام‌های خانوادگی و ساختن فیلم‌هایی دربارۀ بورژوا‌ها رو آورد. فیلم‌هایی مثل گذشته و اکنون (۱۹۷۲)، مادر باکره (۱۹۷۵)، عشق لعنت شده (۱۹۷۸) و فرانچسکا (۱۹۸۱) که درونمایه همه آن‌ها خیانت در زندگی زناشویی و مردان و زنان بوالهوس و بی‌وفا بود که با لحن طنزآمیزی روایت می‌شد.

یکی از ویژگی‌های سینمای الیویرا، اقتباس او از داستان‌ها، رمان‌ها و نمایشنامه‌های نویسندگان بزرگ معاصر بود. اگوستینا بسا لوئیس، خوزه رگیو، کامیلو کاستلو برانکو و پل کلودل، از جمله نویسندگان سرشناسی‌اند که الیویرا از روی آثار آن‌ها فیلم ساخته است.

لوئیس بونوئل از سینماگران محبوب الیویرا بود و او دو فیلم خود یعنی آدمخواران (۱۹۸۸) و بل توژوغ (همیشه زیبا) را با الهام از آثار سورئالیستی و گروتسک بونوئل ساخت. بل توژوغ (همیشه زیبا) ادامۀ داستان بل دوژور بونوئل و ادای دین الیویرا به این فیلمساز بزرگ و اثر درخشان او یعنی بل دوژور(زیبای روز) بود که با شرکت میشل پیکولی ساخته شد. بل توژوغ با همان شخصيت‌های اصلی فيلم بونوئل ساخته شده و به خاطرات، تخيلات، ناکامی‌ها و حسرت‌های اين شخصيت‌ها، چهل سال بعد از ساخته شدن بل دوژور می‌پردازد. در اين فيلم ميشل پيکولی ۷۱ ساله در نقش هيوسون، شخصيت عياش و زن باره فيلم ظاهر شده و بول اوگه بازيگر ۶۷ ساله تئاتر و سينمای فرانسه نقش کاترين دونوو را به عهده گرفت چرا که کاترين دونوو حاضر نشد دوباره در نقش سورين، شخصيت اصلی فیلم بل دوژور ظاهر شود. فیلم اليويرا همان حس عشق سرخورده، معماهای بی پاسخ، اسرار باکرگی و بدن بی حرمت شده در فيلم بونوئل را در خود دارد.

الیویرا در مورد بونوئل گفته است: «من به بونوئل نزدیک‌ام. او یک کاتولیک معکوس است اما من کاتولیک‌زاده شده‌ام. کاتولیک، مذهبی است که در آن گناه مجاز است، و بونوئل در عمیق‌ترین شکل‌اش، یکی از اخلاقی‌ترین کارگردان هاست اما او همه چیز را برعکس نشان می‌دهد. من هرگز نمی‌گویم که کاتولیک هستم چرا که کاتولیک بودن خیلی سخت است. من ترجیح می‌دهم که به عنوان یک گناهکار بزرگ شمرده شوم.»

اولیویرا، از دهه هشتاد به بعد به فیلمساز پرکاری تبدیل شد و به جبران فیلم‌هایی که به دلایل سیاسی یا اقتصادی نتوانست قبل از هفتاد سالگی‌اش بسازد، از سال ۱۹۹۰ تا سال ۲۰۱۴، تقریبا هرسال یک فیلم ساخت. او قبل از هفتاد سالگی تنها هشت فیلم بلند و چند فیلم کوتاه ساخته بود اما از دهۀ هشتاد و از سن هفتاد سالگی به بعد به فیلمسازی پرکار تبدیل شد که هر سال یک فیلم می‌ساخت و به تدریج به شهرت جهانی دست یافت. او جمعا شش‌بار در بخش مسابقه جشنواره کن حضور داشت و تنها یک‌بار در سال ۱۹۹۹ برای فیلمِ نامه، برنده جایزه ویژه هیئت داوران شد.
الیویرا در سال‌های آخر عمرش به خاطر شهرت و موفقیت بین المللی‌اش توانست توجه ستارگان و بازیگران مطرح سینمای اروپا و آمریکا را جلب کند و از آن‌ها در فیلم‌هایش بازی بگیرد. کا‌ترین دونوو، کلودیا کاردیناله، ژان مورو، مارچلو ماسترویانی، ایرنه پاپاس، میشل پیکولی، و جان مالکوویچ، از بازیگرانی‌اند که در فیلم‌های او ظاهر شدند. مارچلو ماسترویانی، در آخرین فیلم زندگی‌اش یعنی سفر به آغاز جهان (۱۹۹۷) با الیویرا کار کرد. فیلمی اتوبیوگرافیک که در آن مارچلو در نقش کارگردان سالخورده و روشنفکری ظاهر شد که هنگام سفر با اتومبیل‌اش در جاده‌های پرتغال، به مرور خاطرات گذشته‌اش می‌پرداخت.

جان مالکوویچ، بازیگر مطرح آمریکایی نیز در سه فیلم صومعه، من به خانه می‌روم و تصویر سخنگوی او بازی کرد. صومعه، با بازی کا‌ترین دونوو و جان مالکوویچ، داستانی فاوستی درباره مردی بود که به زنش اجازه می‌داد تا تسلیم وسوسه‌ها و شهوت‌هایش شود.

میشل پیکولی نیز در فیلم‌های من به خانه می‌روم (۲۰۰۱) و بل توژوغ(همیشه زیبا) از ساخته‌های الیویرا ظاهر شد. من به خانه می‌روم، مراقبه‌ای تلخ دربارۀ پیری و تنهایی است و پیکولی در آن درنقش بازیگر پیری ظاهر شد که سعی دارد بر اندوه خود غلبه کند.

در فیلم گبو و سایه (۲۰۱۲) هم الیویرا، کلودیا کاردیناله، ژان مورو و میشل لانسدیل، ستاره‌های بزرگ عصر گذشته سینما را در کنار هم قرار داد.
یکی از آخرین و بهترین کارهای الیویرا فیلمی است به نام مورد عجیب آنژلیکا (۲۰۱۰) که روایتی شاعرانه و سورئالیستی از عشق یک عکاسی یهودی به دختر کاتولیک مرده‌ای به نام آنژلیکا است که سوژۀ عکاسی اوست. فیلمی که در سال ۲۰۱۰ در بخش مسابقۀ جشنواره کن به نمایش درآمد و مورد استقبال منتقدان سینمایی قرار گرفت.
مانوئل دو الیویرا درباره فیلم‌هایش گفته است: «فیلم‌های من سیاسی نیستند. آن‌ها شخصیت انسانی عمیقی دارند و مفهوم این دلمشغولی‌های انسانی مثل نفرت، حسادت، شهوت، عشق، انتقام نزد همه انسان‌ها فارغ از طبقه اجتماعی آن‌ها یکسان است. انسان همیشه‌‌ همان است و شرایط تنها به آن جنبه‌های متفاوتی می‌دهد. اگر آدمی فقیر باشد، این فقر جلوی عشق، نفرت، شهوت و حسادت او را نمی‌گیرد و یا مانع از این نمی‌شود که آرزوی پولدار شدن نکند. اگر بایستی خواهی مرد، اما اگر به حرکت ادامه دهی زنده خواهی ماند.»
الیویرا علاوه بر کارگردانی، بازیگر هم بود و در نخستین فیلم ناطق سینمای پرتغال به نام آواز لیسبون (۱۹۳۳) بازی کرد. آخرین فیلم او، فیلم کوتاهی به نام پیرمرد بِلِم بود که داستان آن در قرن بیست و یکم می‌گذرد و گفتگویی خیالی بین گروهی از شخصیت‌های ادبی واقعی و داستانی مثل دن کیشوت، لویی دو کاموس (شاعر قرن شانزدهم پرتغال) و کامیلو کاستلو برانکو (نویسنده قرن نوزدهم پرتغالی) است که درباره اوضاع جهان امروز و خاطرات گذشته خود حرف می‌زنند. این فیلم، سال گذشته در جشنواره فیلم ونیز به نمایش درآمد و مورد استقبال منتقدان سینمایی قرار گرفت.
الیویرا، در تدارک ساختن فیلمی به نام کلیسای شیطان بود که مرگ در خانۀ او را زد و به او مهلت نداد. تاریخ سینما، مانوئل دو الیویرا را با آثار شاعرانه و زیبایش به یاد خواهد داشت.

هم‌رسانی این مطلبنظرها

مطالب مرتبط

بازدید از سازه زیرزمینی دو هزارساله در پایتخت پرتغال: تنها دو بار در سال و از طریق دریچه وسط خیابان

کشته شدن ۹ نفر در یک تصادف؛ مرگبارترین حادثه رانندگی نوروزی ایران رخ داد

دو نفر دیگر پس از مصرف مکمل‌‌های غذایی حاوی «بنی کوجی» در ژاپن جان باختند