ایدههایی مانند اینکه «انسان باید بهرهوری داشته باشد» و «جایی در جامعه برای افراد تنبل نیست» و «تمام افراد باید برای جامعه مفید باشند»، از تفکرات بنیادین در نظام نازیها بود.
یوآن شپوتو، مورخ فرانسوی و متخصص نازیسم در تازهترین کتابش با عنوان «آزاد به اطاعت، مدیریت از نازیسم تا امروز» که در سال ۲۰۲۰ منتشر شده است، روشهایی را به تصویر میکشد که رژیم نازی به کمک آنها به مدیریت کار اقدام می کرد و این روشها شباهتهایی عمیق به شیوههای مدیریت نیروهای کار در سازمانهای امروزین دارد.
شپوتو نمی گوید که مدیریت امروزین سازمانها برای سازماندهی نیروی کار، اقدام نازی ها بوده است با این حال تلاش دارد نشان دهد که روشهایی که امروزه برای بهروهوری نیروهای کار در سازمانها به اجرا گذاشته می شود از همان منطقی پیروی می کند که برخی از شخصیتهای مهم دولتی در آلمان نازی در پایه گذاری مدیریت مدرن بعد از جنگ استفاده کردند. نظریهپردازان دولت هیتلر در آن زمان، در انتظار پایان قریبالوقوع جنگ، تلاش میکردند نظامی کارآمد را با بهرهوری حداکثری در زمان صلح ایجاد کنند.
یوآن شپوتو در کتابش از نام «رینهارد اون» پرده بر می دارد که بعد از پایان جنگ جهانی دوم نقش مهمی در پایه گذاری مدیریت مدرن با پایه گذاری یک دانشگاه اقتصاد و بازرگانی در ۱۹۵۶ داشت. او پیش از این تاریخ و در سال ۱۹۵۳ به مدیرت جامعه آلمانی اقتصاد و سیاست رسید که سازمانی برای اجرای روشهای مدیریت کارآمد در جامعه آلمان بود.
او بعد از جنگ جهانی دوم در دانشگاه اقتصاد و بازرگانی حدود ۶۰۰ هزار مدیر سطح بالا را پرورش داد و ۱۰۰ هزار نفر نیز در برنامه آموزشی او از راه دور شرکت داشتند و طیف وسیعی از مدیران سطح بالا در جامعه آلمان بعد از جنگ را تربیت کرد. او در دوران فعالیتش آثار زیادی درباره روشهای مدیریتی نوشت.
از نظر یوآن شپوتو، اگر چه اروپا بعد از جنگ جهانی دوم تمام تلاشش را بر این اصل بنا نهاد که برنامه هایش علیه سیستم نازی ها باشد اما اقدامات ضد نازی اروپا به حوزه سیاسی محدود شد. از نظر او پایان جنگ دوم به معنای پایان نفوذ نازیها در ابعاد مختلف زندگی اجتماعی و اقتصادی نبود. برای نازی ها آزاد سازی رادیکال [اقتصاد] از اهداف عمده بود و دولت اساسا بعنوان ترمز در این مسیر شناخته می شود.
ایدههایی مانند اینکه «انسان باید بهرهوری داشته باشد» و «جایی در جامعه برای افراد تنبل نیست» و «تمام افراد باید برای جامعه مفید باشند»، از تفکرات بنیادین در نظام نازیها بود. از اینجاست که در حکومت آلمان نازی در ادارات و بنگاههای اقتصادی بخشی که امروز «منابع انسانی» نامیده می شود پدید آمد که بر مبنای آن انسان یک «چیز»، یعنی یک «شیء» تلقی می شد که هدف تبدیل کردنش به یک فاکتور اصلی در روند رشد اقتصادی و تولید برای همه مردم آلمان شود. نازیها خیلی زود فهمیدند که سازماندهی کار نمی تواند به شیوه سرکوبگرانه پیش برود زیرا با بهرهوری در تضاد است. بنابراین باید احساس تعلق به کار، تعهد و انگیزه را در کارگران تقویت کرد. در سیستم رایش سوم «شادی»، «سرگرمی» و «رفاه کارکنان» از فاکتورهای اساسی بهرهوری تلقی شد که برای افزایش تولید اساسی است. نازیها بر این منبا یک سیستم پاداش و ارتقا را برای کارکنان شکل دادند.
به گفته یوآن شپوتو، زمانه هنوز به آنجا نرسیده بود که در محل کار فوتبال دستی و کلاس یوگا و یا مدیریت شادی کارگران را به اجرا بگذارد اما منطق آنچه امروز در ارتباط با منابع انسانی برای کارکنان می بینیم شباهتی عجیب با منطق سازماندهی کار رژیم رایش سوم دارد.
تصور عمده این است که اگر نازیسم به مساله مدیریت علاقه داشته، لزوما این علاقه در یک سیستم متمرکز و از بالا به پایین و اقتدارگرایانه بوده است اما یوآن شپوتو در کتابش نشان می دهد که رابطه نازیسم با مدیریت به هیچ وجه به این شکل نبوده است. زیرا نازیها خیلی زود فهمیدند که برای اینکه بتوان به تعداد خیلی زیاد محصول تولید کرد باید آنچه آنها «عناصر انسانی» می نامیدند، انگیزه داد؛ به بیان دیگر از نگاه آنها باید به فاکتور تولید که «کار» نام دارد انگیزه ایجاد کرد. برای همین آنها به بحث «لذت در کار» اهمیت دادند و دقیقا به همین دلیل در سال ۱۹۳۳ آنها «کمیته سازمان یا کارخانه» در ابعادی خیلی بزرگ ایجاد کردند که «قدرت بواسطه لذت» نام داشت؛ کمیتهای که سرگرمیهایی برای کارگران طراحی و سیاست اجتماعی و مالیاتی ویژه ای را طراحی میکرد.
بهطور خلاصه، یوآن شپوتو میگوید ایده بهروه وری در دوره نازی این بود که مدیریت به شکلی صورت گیرد که فرد بالاترین و بهترین شکل بهرهوری را داشته باشد. تفکر بهرهوری، ایدهای محوری و اساسی در تفکر نازیها بوده است.
در تفکر نازی، فرد به خودی خود هیچ معنا و ارزش و حقوقی فارغ از بهروه وری ندارشت. اگر شما قادر به تولید و بهرهوری برای رایش سوم نیستید، حقی برای زندگی ندارید. زندگی بدون بهرهوری از نگاه تفکر نازی زندگی نیست و ارزش زیستن ندارد. از سال ۱۹۳۳ قانونی به اجرا گذاشته شد که تا سال ۱۹۴۵ بیش از ۴۰۰ هزار نفر از این افراد که بهره وردی نداشتند را مقطوع النسل کردند و از سال ۱۹۴۹ تا ۱۹۴۵ حدود ۲۰۰ هزار نفر «بیمصرف» را عملا به قتل رساندند.